در ادامه مباحثِ کاربرد تیپ شخصیتی در انتخاب شغل مناسب، در این قسمت میخواهیم در مورد نقش ترجیحات جمعآوری اطلاعات، تصمیمگیری و سازماندهی به شرایط صحبت کنیم و ببینیم این ترجیحات چه تأثیری روی انتخاب شغل میتوانند داشته باشند.
این مقاله سومین قسمت از مجموعه مباحث MBTI و انتخاب شغل مناسب است، در صورتی که هنوز قسمتهای قبلی را مطالعه نکردهاید پیشنهاد میکنیم برای حفظ انسجام مطلب و درک بهتر آن، نگاهی به قسمتهای قبلی بیندازید.
۲-ترجیح دریافت اطلاعات و تأثیر آن روی انتخاب شغل
یکی از عوامل مهمی که هر کدام از ما بر اساس آن دست به انتخاب یک شغل میزنیم «توضیحات مربوط به شغل» یا همان (job description) است. در اصل باید هم اینطور باشد و لازم است قبل از انتخاب شغل، به «توضیحات شغل» مربوطه توجه ویژهای داشته باشیم.
اما چیزی که مشخص است، این است که قسمتهای مختلف این توضیحاتِ شغلی، برای همه ما جذابیت یکسانی ندارد. در واقع هر کس به بخشهای مختلفی از این توضیحات، توجه بیشتری میکند چون آن قسمت برای او اولویت بیشتری نسبت به بخشهای دیگر دارد.
چیزی که مشخص میکند ما به کدام قسمتهای یک (job description) توجه بیشتری نشان میدهیم تا حد زیادی به ترجیح دریافت اطلاعات (N و S) ما بستگی دارد.
همین فرض را میتوان در مورد مصاحبه استخدامی هم داشت. در واقع ما روی قسمتهای مختلف یک مصاحبهٔ استخدامی، تسلط متفاوتی داریم و شاید نتوانیم به همهٔ سؤالات، با یک میزان ثابت از تسلط پاسخ دهیم.
رویکرد حسیها در مصاحبه استخدامی
مثلاً اگر شما یک فردی حسی (Sensing) باشید به احتمال زیاد نسبت به جزئيات شغلی که میخواهید انتخاب کنید حساسیت و دقت بیشتری دارید. مثلاً دانستن برنامه و روال کاری در آن سازمان، ساعات کاری، حقوق و مزایا، نقش و مسئولیت افراد در کار برای شما نسبت به سایر مسائل اهمیت بیشتری دارد.
وقتی هم دارید توضیحات شغل مربوطه را میشنوید یا توضیحات آن را از جایی میخوانید، بیشتر دنبال دانستن همین موارد هستید.
رویکرد شهودیها در مصاحبه استخدامی
اما اگر ترجیح شهودی داشته باشید، در نگاه اول به مسائلِ غیرملموستری توجه خواهید داشت. مثلاً موقعیتهایی که سازمان برای رشد و یادگیری شما فراهم میکند، یا دورنما و آیندهٔ شغلی برای شما اهمیت بیشتری خواهد داشت.
شهودیها به مواردی مثل نقشهها و برنامهریزیهای استراتژیکی که در سازمان استفاده میشود یا به عبارتی به «مأموریت سازمان» توجه ویژهای نشان میدهند. بنابراین اگر شهودی هستید باید سعی کنید یک فهرست (Checklist) از عواملِ واقعی و ملموسی که شاید در نگاه اول از آنها غفلت کنید، تهیه کنید و هر زمان که در حال بررسی گزینههای شغلی بودید، توجهِ همهجانبهای به همه عوامل تأثیرگذار داشته باشید.
یک مثال کاربردی
همین ترجیح حسی و شهودی در دانشجویی که میخواهد برای دانشگاه انتخاب رشته کند به این صورت نمود دارد: دانشجویی که ترجیح حسی دارد، به واحدها و درسهایی که باید در طول دوران تحصیل بگذراند توجه میکند، برای این فرد مهم است که سرفصل دروس را با دقت مطالعه کند و ببیند در کدام یک مهارت بیشتری دارد.
اما همین دانشجو اگر ترجیح شهودی داشته باشد بیشتر به این فکر میکند بعد از چهار سال تحصیل در این رشته چه توانمندیهایی خواهد داشت؟ موقعیت اجتماعیاش چگونه خواهد بود؟ دقیقاً چه استفادهای از رشتهاش میتواند بکند و باقی سؤالات و احتمالاتِ اینچنینی.
به تفاوت این دو دقت کردید؟ حسیها معمولاً به موارد «ملموس»، «واقعی» و «قابل رؤیت» توجه میکنند اما شهودیها در نگاه اول «احتمالات» و «مفاهیم ذهنی» را در نظر میگیرند. آنها به الهامات و تصوراتشان اهمیت بیشتری میدهند.
دقت کنید اینجا لازم است نکتهٔ مهمی را یادآوری کنیم و آن هم اینکه بههرحال همه ما فارغ از اینکه شهودی هستیم یا حسی، به مجموعهای از عوامل مهم و تأثیرگذار در شغلی که میخواهیم انتخاب کنیم توجه میکنیم.
مثلاً اینطور نیست که بگوییم شهودیها به میزان حقوق و ساعات کاری توجهی ندارند و حسیها هم به موقعیتهای پیشرفت و توسعهٔ شغلیشان بیتفاوت هستند، اما بحث این است که کدام قسمتها برای ما در نگاه اول جذابتر است و به آنها توجه بیشتری نشان میدهیم.
۳-ترجیح تصمیمگیری و انتخاب شغل مناسب
ترجیح تصمیمگیری (T و F) یکی از مهمترین ترجیحات در انتخاب شغل است. اینکه ما فکری باشیم یا احساسی به میزان زیادی مشخص میکند که به چه نوع شغلی علاقه بیشتری داریم.
فکریها به چه چیزی بیشتر توجه میکنند؟
افرادی که ترجیح فکری در آنها پررنگتر است به مشاغل سیستمی و فنی که اعداد، ارقام، نمودارها و تحلیلها در آنها نقش مهمی دارند، علاقه بیشتری نشان میدهند. حسابداری، تحلیلگر شبکه و کارگزار بورس نمونههایی از این مشاغل هستند.
احساسیها به چه چیزی بیشتر توجه میکنند؟
از طرفی افرادی که ترجیح احساسی در آنها پررنگتر است عموماً به مشاغل خدماتی و سرویس-محور یا مشاغلی که زمینهای انسانی دارند علاقهمند هستند. نکتهٔ مهم در مورد افراد احساسی این است که کاری که انجام میدهند با ارزشها شخصی آنها سازگار باشد. مشاغلی مثل معلمی، پرستاری، خدمات مشتریان یا عضویت در سازمانها و مؤسسات مردم-محور نمونههایی از مشاغلی هستند که احتمالاً احساسیها بیشتر جذبشان میشوند.
تأثیر در مصاحبههای استخدامی
تأثیر ترجیح تصمیمگیری در مصاحبههای کاری هم مشهود و نمایان است. احساسیها در مصاحبههای استخدامی بیشتر نگران این هستند که «خوشایند» به نظر برسند و ارتباط مناسب و صمیمانهای با مصاحبهکنندگان برقرار کنند.
در عوض فکریها تلاش میکنند شایستگی و صلاحیت خود را به رخ بکشند و تصویر مطلوبی از «توانمندیشان» به جا بگذارند.
واضح است که هر دو رویکرد در جای خود لازم و ضروریاند و نقش خودشان را در پیشبرد فرایند مصاحبه دارند، اما مسئلهٔ مهم این است که ما از سبک شخصی خودمان مطلع شویم و «آگاهانه» از مزیتهای آن استفاده کنیم. ارزیابی رویکردهای متفاوت به ما کمک میکند، کارآمدترین روش را برای یک جلسه انتخاب کنیم و روی همان تمرین و تمرکز داشته باشیم.
فرض کنید شما فردی (Feeling) هستید و رویکرد اصلی شما برقراری ارتباطات دوستانهٔ بیشتر در محیط کار است، اما کسی که دارد با شما مصاحبه میکند عمدتاً روی موارد فنی مرتبط با کسبوکار مانور میدهد، در نتیجه شما هم باید رویکردتان را متناسب با سبکِ شخصیِ مصاحبهکننده «بهینه» کنید و اطلاعات را متناسب با رویکرد طرف مقابل به او ارائه کنید تا بهترین نتیجه حاصل شود.
۴-ترجیح سازماندهی به دنیای بیرون و نقش آن در انتخاب شغل مناسب
ترجیح چهارم (J و P) روی مسیری که شما در انتخاب شغل طی میکنید تأثیر میگذارد. در واقع این قسمت، روی «فرایند» انتخاب شغل تأثیر میگذارد و اطلاعاتی در این باره به ما میدهد که مثلاً شما در مقابل پیشنهاداتِ جدید شغلی و گزینههای پیشِ روی خودتان چه واکنشی نشان میدهید.
رویکرد ساختارگراها
افراد ساختارگرا (J) به طور کلی هنگام جستجوی شغل مناسبشان، مسیری برنامهریزیشده و روشمند را دنبال میکنند. این افراد چکلیستشان آماده است و هر بار موارد تازهای را به این چکلیست مورد نظر اضافه میکنند و آن را کاملتر از قبل میکنند و هر دفعه، این موارد تازه را در مورد مشاغل مورد نظرشان چک میکنند.
البته معیارهای این افراد میتواند کاملاً متفاوت باشد، اما بههرحال Jها تا اندازهٔ زیادی از قبل میدانند چه میخواهند. Jها به احتمال زیاد در مورد قسمتهای مختلف فرایند انتخاب شغل «یادداشتبرداری» میکنند. مثلاً اسم اشخاص کلیدی، اطلاعاتی که در مورد میزان حقوق و ساعات کاری به آنها داده میشود و موارد اینچنینی را به احتمال زیاد در دفترچهشان یادداشت میکنند.
رویکرد منعطفها
در عوض افراد منعطف (P) سعی میکنند تا حد زیادی اجازه دهند فرایندها، خودشان راهشان را پیدا کنند. آنها معمولاً صبر میکنند تا بینند چه پیش میآید و درست سر وقت و موقعی که ضرورت ایجاب میکند دست به کار میشوند و کاری را که باید، انجام میدهند.
Pها- اگر به خودشان باشد- معمولاً مراحل و روال انجام یک کار را قدمبهقدم طی نمیکنند بلکه هر کاری را درست موقعی که لازم است انجام میدهند.
در مورد این ترجیح هم، هر کدام از این دو رویکرد، مزایا و معایب خودشان را دارند. Jها و Pها لازم است نقاط مثبت هم را یاد بگیرند و برای رشد آن تمرین کنند.
متعادل کردن ترجیحات
مثلاً Jها باید روی انعطافپذیری و مدیریت بحرانِ در لحظه بیشتر کار کنند و وقتی اطلاعات جدیدی به آنها ارائه میشود که انتظارش را نداشتهاند یا قبلاً در برنامهشان آن را لحاظ نکرده بودند، به هم نریزند و سریعاً خودشان را با این تغییر شرایط وفق دهند.
Pها هم لازم است برای اقداماتشان از قبل برنامهریزی کنند و کارهایی که باید انجام شود را مطابق یک لیست و با ترتیبِ مشخص و زمانبندی منظم پیش ببرند.
ضمن اینکه Jها باید دقت کنند در مورد موضوعات، خیلی زود تصمیمگیری نکنند. مثلاً ممکن است یک فرد ساختارگرا با به دست آوردن اطلاعات اولیه در مورد یک شغل، در رابطه با حضور با عدم حضور در آن تصمیمگیری کند و صبر نکند تا اطلاعات بیشتری در مورد آن به دست بیاورد و بعد تصمیم بگیرد.
بهتر است ساختارگراها خیلی زود پروندهٔ انتخاب شغل را نبندند و کمی روی گزینههای مختلف و احتمالات موجود فکر کنند.
از سوی دیگر افراد منعطف، قبل از اینکه در مورد موضوعی تصمیم بگیرند سعی میکنند همه ابعاد و جوانب آن را بررسی کنند و احتمالاً زمان زیادی را صرف این کار خواهند کرد، تا جایی که ممکن است بیش از اندازه زمانشان را صرف تصمیمگیری کنند.
بنابراین بهتر است افراد منعطف برای تصمیمگیریهایشان یک بازه زمانی مشخص تعیین کنند و خودشان را مقید کنند که در همان بازه زمانی و تا قبل از اینکه خیلی دیر بشود، در مورد موضوع تصمیم بگیرند. یکی از راهکارهای خوب و موثر در این زمینه برای افراد منعطف این است که تمرکزتان را روی یک مورد بگذارید و به طور کامل در مورد آن تحقیق کنید و فقط زمانی که در مورد آن به نتیجه رسیدید به سراغ گزینههای بعدی بروید.
این کار احتمال به تعویق انداختن تصمیمات را به میزان زیادی در افراد منعطف کاهش خواهد داد.
تا اینجا هدف ما این بود که با آگاهی از ترجیحات ذاتیمان، بتوانیم به تأثیر و نقش تیپ شخصیتی در انتخاب شغل مناسب پی ببریم. در قسمتهای بعدی سعی میکنیم بیشتر روی راهکارها و بهینه کردن فرایند انتخاب شغل تمرکز کنیم.
دقت کنید روشِ شخصی شما هرچه باشد میتوانید آن را تقویت کنید و با تمرین، مطابق اصول و استانداردها پیش بروید و در نتیجه موفقیت خودتان را تضمین کنید. آگاهی از نقاط ضعف بالقوهمان به ما کمک میکند برای حلوفصل آنها چارهای بیندیشیم.
مسئلهٔ مهم این است که خودمان را تنها محدود به تیپ شخصیتیمان ندانیم و بپذیریم در مواقع لازم میتوانیم تا اندازهای از قالب تیپ شخصیتیمان بیرون بیاییم و راحتتر به هدفمان دست پیدا کنیم. مثلاً اگر درونگرا هستید به بهانهٔ درونگرایی، موقعیتهای شبکهسازی با دیگران را از دست ندهید و سعی کنید با یادگیری اصول شبکهسازی درست، به شیوهٔ خودتان افراد مفیدِ کارتان را شناسایی کنید و با آنها به تبادل اطلاعات کاری بپردازید.
دسترسی آسان به مجموعه مقالات «موفقیت شغلی و سازمانی»:
موفقیت شغلی: مقاله اول- تیپشناسی MBTI چه کمکی در انتخاب مناسبترین شغل میکند؟
موفقیت شغلی: مقاله دوم- رابطه درونگرایی و برونگرایی با انتخاب شغل مناسب چیست؟
موفقیت شغلی: مقاله سوم- ترجیحات شخصیتی چه تأثیری در انتخاب شغل دارند؟
موفقیت شغلی: مقاله چهارم- مدل تفکر (Thinking Style) شما چگونه است؟
موفقیت شغلی: مقاله پنجم- تیپهای شخصیتی بر اساس مدل تفکر: چگونه فکر میکنید؟
موفقیت شغلی: مقاله ششم- آشنایی با هشت تیپ شخصیتی بر اساس مدل تفکر آنها
موفقیت شغلی: مقاله هفتم- معرفی چهار شغل مناسب برای تیپ شخصیتی ISTJ
موفقیت شغلی: مقاله هشتم- MBTI در توانمندسازی تیمهای کاری و سازمانی چه کمکی میکند؟
موفقیت شغلی: مقاله نهم- تناسب شغل و تیپ شخصیتی چقدر اهمیت دارد؟
موفقیت شغلی: مقاله دهم- این نشانهها را جدی بگیرید: عدم تناسب شغل و تیپ شخصیتی
موفقیت شغلی: مقاله یازدهم- هشت آرکتایپ غالب افراد در محل کار