برای تکمیل کارها نیاز به ناظر و سرپرست بیرونی نداشته باشید
در ادامه بازخوانی کتابی ده ضرورت شغلی نوشته دانا دانینگ در این قسمت میخواهیم در خصوص استقلال عمل در کار صحبت کنیم و بحث را ادامه دهیم. اگر مقالات قبلی را نخواندهاید پیشنهاد ما این است که ابتدا از مباحث نخست شروع کنید تا ذهنیت بهتری به دست آورید.
در قسمتهای گذشته گفتیم که باید سعی کنیم خودمان را در رأس تصمیمات و اقدامات خودمان قرار دهیم و تأثیر و نقش خودمان را به عنوان عاملی پررنگ در پیشرفت شغلی در نظر بگیریم، یا به عبارت بهتر «رئیس خودمان باشیم.» گفتیم یکی از مزیتهای این رویکرد این است که مسئولیت کامل تصمیمات و اتفاقات را بر عهده میگیریم و این رویکرد به خودیخود میتواند رشددهنده باشد.
در این قسمت میخواهیم یکی دیگر از مزایای این نوع نگرش را بیان کنیم.
وقتی «رئیس کار خودتان باشید» یکی از درخشانترین اتفاقاتی که میافتد این است که خودتان را مسئول نتیجه خواهید دانست و در نتیجه دست به اقدام میزنید. همین باعث میشود کنترل شما روی شرایط بیشتر شود و واقعاً متمایز شوید.
در این صورت حتی وقتی در شرایط بغرنجی هم قرار بگیرید باز سعی میکنید راه حلی برای آن پیدا کنید و شرایط را اندکی بهتر کنید. ما به این حالت میگوییم کار کردن بدون نیاز به آقا بالاسر! یا استقلال عمل در کار.
وقتی بدون نیاز به نظارت بیرونی، خودتان دست به کار شوید نسبت به نتایج و خروجیها حساس خواهید شد و تلاش میکنید با هر تلاشتان بهترین نتیجهٔ ممکن را به دست آورید. در این صورت نوع نگاه دیگران هم به شما تغییر خواهد کرد، بقیه شما را به عنوان فردی پر تلاش و عملگرا خواهند شناخت که از پس انجام کارها بر میآید و میتوان روی او حساب کرد. این باعث میشود به مرور زمان اعتبار و برند مناسبی برای خودتان ایجاد کنید و این ذهنیت مثبت قطعاً بینتیجه نخواهد ماند. اگر قرار بر ارتقای جایگاه باشد بدون شک شما بیش از بقیه در چشم هستید و شانس بیشتری برای ترفیع خواهید داشت چون رؤسا و مدیران صاحب نفود قطعاً به دنبال فردی با چنین مشخصاتی هستند.
در اغلب سازمانها خصوصاً سازمانهای معتبر از پرسنل انتظار میرود که کارهایشان را بدون نیاز به نظارت و راهنمایی بیش از اندازه انجام بدهند و تک تک اقدامات و تسکهایی که باید انجام بدهند را بدون بهانه پیش ببرند، این در سازمانها یک پیشفرض است.
البته در شرایط غیرعادی یا در صورتی که با چالشی مواجه میشوید ممکن است لازم باشد وظایف و مسئولیتهایتان را با مافوق یا سرپرست چک کنید اما در به طور کلی و در مورد کارها و وظایف روزانه انتظار میرود کارها را بدون نیاز به سرپرستی پیش ببرید.
افرادی که کارشان را درست انجام نمیدهند و نمیتوانند بدون نیاز به راهنمایی و نظارت از بالا کارها را پیش ببرند انرژی و وقت مدیران را تلف میکنند و این اصلاً نشانه خوبی نیست. اینجور افراد معمولاً نیاز به راهنمایی قدم به قدم دارند و دوست دارد کسی باشد که مدام به آنها بگوید چه کار کنند.
این افراد- که نام آنها را اشخاص وابسته میگذاریم- انتظار دارند با کمترین تلاش به نتایج درخشان برسند و معمولاً مداومت و پشتکار لازم برای انجام دادن کارها را ندارند. مدیران رأس سازمان، این اشخاص را افرادی تنبل، سرگشته، منفعل و بیانگیزه میبینند. از دید مدیران سازمان این افراد آمادگی و توانایی لازم برای پروژههای بزرگتر را ندارند و مهمتر از آن اینکه تلاشی هم برای بهبود وضعیت خودشان نمیکنند. در نتیجه مدیران، این افراد را برای منصب و جایگاه بالاتر در نظر نمیگیرند و چنین میشود که این افراد تقریباً در یک جایگاه ثابت قفل میشوند و پیشرفت نمیکنند.
دقت کنید وقتی میگوییم استقلال در کار کردن، منظورمان تنها کار کردن نیست. افراد مستقل با دیگران تعامل و مشارکت دارند و در صورت لزوم بخشی از کارها را به دیگران واگذار میکنند. این افراد میدانند در هر لحظه باید چه کاری بکنند و با جدیت پی انجام کارها و تسکهای روزانهشان میروند.
البته باید دقت داشته باشید که بیش از اندازه استقلال عمل داشتن هم مناسب نیست، مثلاً تصمیم خودسرانه یک فرد بدون مشورت گرفتن از افراد مافوق ممکن است با به کلیت کار آسیب بزند. در نتیجه باید مراقب میزان استقلال کاری هم باشید و جایی که واقعاً نیاز به مشورت و راهنمایی گرفتن است خودسرانه کاری را انجام ندهید و قبل از اینکه تصمیمی بنیادین (مثلاً در مورد روال انجام یک کار) بگیرید حتماً با سایر افرادی که درگیر در موقعیت هستند مشورت کنید.
حالا بیایید این موضوع را با دانشی که از تیپهای شخصیتی MBTI داریم تلفیق کنیم.
به نظر میرسد افراد فکری (T) استقلال کاری بیشتری دارند و در عوض افراد احساسی (F) ترجیح میدهند با مشارکت و همراهی دیگران کارها را انجام بدهند. در صورتی که ترجیح درونگرایی داشته باشید (I) احتمالاً گرایش شما به استقلال کاری بیشتر هم هست در نتیجه ممکن است به دنبال بازخورد گرفتن از بقیه نباشید و این گاهی اوقات خطرناک است.
افرادی که ترجیح درونگرایی و فکری را همزمان دارند ممکن است بیش از اندازه مستقل دیده شوند. در نتیجه به طور آگاهانه تلاش کنید و ببینید آیا کارهایی که انجام میدهید با پروژهها و کارهای دیگران هماهنگ و همگام هست یا نه. مراقب باشید سرخود تصمیمی نگیرید که منجر به اشتباه شود، سعی کنید موارد مبهم را با دیگران چک کنید.
از طرف دیگر اگر ترجیح احساسی (F) داشته باشید تا حد زیادی از بازخوردهای مثبت استقبال میکنید و دوست دارید از جانب دیگران مورد تشویق و تمجید قرار بگیرید. خصوصاً اگر برونگرا (E) هم باشید این حالت نمود بیشتری دارد. افراد با این دو ترجیح (EF) ممکن است برای اینکه صرفاً ارتباطی برقرار کنند، در مورد شیوه و روش انجام کار بپرسند و این از بیرون ممکن است به عنوان وابسته بودن این افراد دیده شود. در نتیجه سعی کنید نیازتان به برقراری ارتباط و تعامل با دیگران را مدیریت کنید تا از نظر کاری وابسته به نظر نیایید.
چرا نمیتوانیم بدون نیاز به نظارت بیرونی کار کنیم؟
اگر میخواهیم استقلال کاری را در خودمان تقویت کنیم اول لازم است دلایل وابستگی و نیاز به نظارت و راهنمایی دیگران را درک کنیم. یکی از دلایل آن ممکن است «درماندگی آموختهشده» باشد، یا ممکن است دستورالعمل کار برایتان مبهم باشد و ندانید دقیقاً باید چه کار کنید، یا در نهایت ممکن است توانمندی لازم را برای انجام کار نداشته باشید. دلیل دیگر این مسئله ممکن است خلقوخو و سبک مافوق شما باشد که این وابستگی را در شما تقویت میکند یا حتی کمبود اعتماد به نفس و نیاز به کسب تأیید از جانب دیگران هم دلایلی هستند که باعث میشود برای انجام کارهایمان نیاز به یک راهنما و سرپرست داشته باشیم.
در ادامه به برخی از این دلایل میپردازیم و آنها را بررسی میکنیم:
درماندگی آموختهشده
درماندگی آموختهشده نوعی رویکرد منفعل به قضایاست که طی سالها و بر اساس تجربههای فرد شکل میگیرد. اگر فردی- خصوصاً سنین کودکی- کارهایش مورد توجه قرار نگرفته باشد، رفتهرفته به این نتیجه میرسد که اقدامات او ارزشمند و کارآمد نیست در نتیجه دیگر به خودشان زحمت نمیدهند و اساساً کاری انجام نمیدهند، چون متقاعد شدهاند که از دست آنها کاری بر نمیآید.
وقتی کسی میگوید: «فرقی ندارد ما چه کار میکنیم، نتیجه از قبل تعیین شده است.» یا «تلاش کردن فایدهای ندارد.» یا «اینکه من چه کار میکنم اهمیت و تأثیری ندارد.» نشان دهنده این است که به احتمال زیاد دچار وضعیت درماندگی آموختهشده است.
دسته دیگری هم هستند که در مجموع ترجیح میدهند دیگران به آنها بگویند چه کاری بکنند و چه کاری نکنند و خودشان برای یافتن روش درست تلاشی نمیکنند. در واقع این افراد دوست دارند مجری اوامر سایرین باشند، دلیلش هم این است که از نظر این افراد ریسک این کار کمتر است، ضمن اینکه خیالشان راحت است که اگر اشتباهی صورت گرفت آنها میتوانند بگویند من صرفاً مجری دستورات شخصی دیگر بودم و خودم اختیار و مسئولیت نداشتم. در واقع آنها این رویکرد را به منظور سلب مسئولیت خودشان اتخاذ میکنند.
اگر نمیدانید باید چه کاری انجام دهید، قبل از اینکه از دیگران سوال کنید یا از آنها راهنمایی بخواهید اول خودتان کمی در مورد آن فکر کنید و سعی کنید بلافاصله سراغ افراد دیگر نروید. اگر نمیدانید کار بعدی که باید انجام دهید کدام است کمی فکر کنید و ببینید کدام کار اولویت و اهمیت بیشتری دارد. فکر و ایدههایتان را به کار بگیرید و یک لیست از کارهایی که باید انجام دهید آماده کنید و سپس برای تأیید نهایی به سراغ مافوقتان بروید. در این صورت خودتان اختیار کار را بر عهده کرفتهاید و رفتهرفته مستقلتر فکر خواهید کرد. این به شما کمک میکند که فردی وابسته و نیازمند راهنمایی و نظارت دیگران نباشید و تا حد ممکن خودتان از عهده کارها برآیید. همه حرف این است: منفعل نباشید! اقدام کنید و کاری انجام دهید.
حالا بیایید این موضوع را با دانشی که از MBTI آموختهایم تلفیق کنیم:
اگر شما ترجیحات S و J را به صورت همزمان در تیپ شخصیتیتان داشته باشید زمانی که اهداف و انتظارات واضح نیست یا درک روشنی از وضعیت ندارید احتمالاً اقدام نخواهید کرد و در این زمینه دچار تردید خواهید شد.
اما زمانی که چارچوبها و روشها دقیق و روشن و مشروح باشند میتوانید به استقلال کاری مورد نظر دست پیدا کنید. در نتیجه سعی کنید از مافوقتان بخواهید تا اهداف و انتظارات را تا حد ممکن برای شما روشن کند یا اینکه اگر دستورالعمل واضحی وجود ندارد خودتان آن را ایجاد کنید.
اگر ترجیح شما شهود (N) باشد زمانی میتوانید مستقل و بدون نیاز به نظارت کار کنید که بدانید کارها و وظایفی که در حال انجامش هستید چه نقشی در تکمیل پازل نهایی و پنداره اصلی سازمان دارند. اگر بتوانید این ارتباط را پیدا کنید احتمالاً مستقل کار کردن برایتان راحتتر خواهد بود. علاوه بر این شما ترجیح میدهید قبل از اینکه خودتان به تنهایی کار را پیش ببرید، نتایج آتی و تأثیرِ انجام کارها را روی آینده سازمان ببینید و تخمین بزنید.
در نتیجه از دیگران بخواهید تصویر کلانِ اهداف را برای شما روشن کنند، اگر پنداره بلند مدتی در سازمان وجود ندارد لازم است خودتان آن را خلق کنید.
در قسمت آینده این بحث را ادامه خواهیم داد.
۱ دیدگاه
سلام. من یه INTP هستم. برخی مواقع وقتی پیش دوستام یا خانواده ام هستم زیاد صحبت میکنم و یه جورایی پر حرف میشم، بیشتر مواقع میتونم احساسات طرف مقابل رو در نظر بگیرم و بهش راه حل بدم، تازگی ها راحت تر با دیگران ارتباط برقرار می کنم، برخی از احساساتم رو هم با دوست صمیمی ام درمیون میزارم، در مقابل از تنهایی بیشتر لذت می برم و به INTP بیشتر شباهت دارم تا ENTP و ENFP و تیپ های دیگه(تقریبا تمام تیپ ها رو مطالعه کردم)، نسبت به وقایع اطراف هم بی توجه نیستم، در برخی مواقع اهمیت میدم و بعضی موقع هم اهمیت نمیدم، در واقع کارکرد حسی ام زیاده که با تست دادن فهمیدم.
به نظر شما این خصوصیاتی که من دارم به خاطر پیشرفت کردن کارکردهام هست یا چیز دیگه دیگه ای ؟