در ادامه بازخوانی کتاب «ده ضرورت شغلی» نوشته دانا دانینگ در این مقاله میخواهیم بحث را ادامه دهیم. با توجه به پیوستگی مطالب پیشنهاد جدی ما این است که از ابتدا شروع کنید و مقالات قبلی را مطالعه کنید (در صورتی که این کار را انجام ندادهاید.)
در این قسمت دانا دانینگ به موضوع مهمی پرداخته است و آن بحث مسئولیتپذیری است. پرسشنامهای هم در این بخش آورده شده است تا در مورد میزان مسئولیتپذیری خودتان دید بهتری به دست بیاورید.
آیا مسئولیت اقدامهایتان را بر عهده میگیرید؟
گاهی اوقات از روی حرفهایتان و آنچه انجام میدهید میتوان سرنخهایی از اینکه آیا خودتان را رئیس میدانید یا نه به دست آورد. (قسمت قبلی را مطالعه کنید)
به موارد زیر فکر کنید و ببینید تا چه حد در مورد شما صادق هستند، این جملات در واقع نشانههایی هستند از اینکه مسئولیت انتخابها و اقدامهایتان را بر عهده نمیگیرید:
وقتی مشکلی پیش میآید تقصیر را به گردن دیگران میاندازید
دیگران را مسئول نتایج بد و ضعیف میدانید
وقتی نوبت به خودتان میرسد با بهانهجویی سعی در توجیه نتایج ضعیف دارید
روی ناتوانی خودتان سرپوش میگذارید و از خودتان دقاع میکنید
ضعفها و اشتباهات خودتان را انکار میکنید یا نادیده میگیرید
از انجام تسکها و وظایف شانه خالی میکنید
موفقیت و شکست را بیش از هرچیز تابع شانس و تقدیر میدانید
برای پیشبردن کارها لازم است روی شما نظارت باشد
راحت تسلیم میشوید
حالا به موارد زیر فکر کنید و ببینید تا چه حد در مورد شما صادق هستند، اگر جملات زیر در مورد شما صادق باشند نشاندهنده این است که مسئولیت اقدامهایتان را بر عهده میگیرید و در واقع رئیس خودتان هستید:
سهم خودتان را در مشکلاتِ ایجاد شده میپذیرید
وقتی نتایج مطلوب و دلخواه حاصل نمیشود به میزانی که مسئولیت داشتهاید سهم خود را میپذیرید
هیچ توجیه و بهانهای برای عملکرد و نتایج ضعیف ارائه نمیکنید
معتقدید توانایی کافی برای به نتیجه رساندن کارها و وظایف را دارید
کارها و تسکهای محول شده را انجام میدهید، حتی اگر از نتیجه و خروجی آن مطمئن نباشید
به اشتباهاتی که داشتهاید اعتراف میکنید و آنها را میپذیرید
موفقیت را تا حد زیادی نتیجه تلاش خودتان میدانید
بدون نیاز به نظارت یا تذکر از بیرون، خودتان مشغول انجام دادن کارها میشوید
در انجام کارها ثابت قدم هستید و مداومت دارید
سهم خودتان را ببینید
حالا وقت آن است که بیش از قبل خودتان را مسئول موفقیت یا شکست خودتان در نظر بگیرید، برای این کار اول به عادتهایی که دارید دقت کنید؛ خصوصاً عادتهای کلامی، ببینید چطور با دیگران صحبت میکنید و از چه جملاتی استفاده میکنید. «اینکه من چه کار میکنم چندان مهم نیست.» یا «اشکال از من نیست.» یا «تقصیر من نبود.» یا «کاری از دست من برنمیآید.» جملاتی مثل اینها نشان دهنده این است که چندان به قدرت اثرگذاری خودتان اعتقادی ندارید. در واقع این مدل ذهنی یک آدم بدون قدرت و درمانده است که نقشی برای خودش متصور نیست.
اگر شما هم چنین طرز فکری دارید یا گاهی از این جملات استفاده میکنید، لازم است افکارتان را دوباره قالببندی (Reframing) کنید و آن را با تفسیرهای سازندهتری جایگزین کنید. «چه تغییراتی میتوانم در نحوه کارم ایجاد کنم؟» یا «نقش من در این موقعیت چه بود؟» یا «چه سهمی از نتیجهٔ کسبشده متعلق به من است؟» یا «چطور میتوانم اشتباهم را اصلاح کنم؟» وقتی چنین ذهنیتی دارید معنیاش این است که ضعف و کامل نبودن خودتان را در مورد این مورد خاص پذیرفتهاید. اما در عین حال به خودتان اجازه میدهید تا به راه حلهای جدید فکر کنید، موارد تازه را تجربه کنید، اشتباه کنید و از اشتباهاتتان درس بگیرید.
وقتی درس تازهای یاد میگیرید محدوده توانمندیهایتان گسترش مییابد و ارزش خودتان را اضافه خواهید کرد. زمانی که در اثر تلاشهایتان به نتایج فوقالعاده برسید، نسبت به توانمندی خودتان مطمئن میشوید و میدانید که بخش مهمی از نتایجی که کسب میکنید به میزان تلاش و ذهنیت خود شما بستگی دارد نه شانس و اقبال.
علت مسئله را پیدا کنید، به راه حلها فکر کنید
اگر مرتکب اشتباهی شدهاید یا نمیتوانید کاری را به خوبی انجام دهید به دنبال علت آن بگردید. این باعث میشود خودبهخود به راه حلهای احتمالی فکر کنید و ذهنتان دنبال راه حلها برود. اگر موقع انجام یک کار دچار اشتباه یا ابهام میشوید برای برطرف کردن این ابهام سوالات زیر را از خودتان بپرسید:
آیا برای انجام این کار انگیزه کافی دارید؟ اگر نه دلیلش این بیانگیزگی چیست؟
آیا از نحوه انجام کار اطلاع دارید؟ اگر نه، چه اطلاعاتی را لازم است به دست آورید؟ ابهام شما مربوط به کدام قسمت است؟
آیا میتوانید موقع انجام کار متمرکز بمانید؟
دقیقاً کدام قسمتهای این تسک را نمیتوانید انجام دهید یا انجام دادنش برایتان سخت است؟
آیا مدام یک اشتباه را تکرار میکنید؟ علت و ریشه اشتباهات چیست؟
آیا برای حل مسئله و اصلاح آن تلاش کردهاید؟ کدام تلاشهایتان مفید بود و کدامها مفید نبودند؟
چه راههای احتمالی دیگری برای حل این مسئله میتواند وجود داشته باشد؟
مهمترین نکته این است که منشأ اشتباهاتتان را پیدا کنید، مثلاً اگر اشتباه محاسباتی دارید بهتر است اکسل یاد بگیرید تا محاسبات و طبقهبندیهایتان نظم بهتری پیدا کند. اگر موقع کار تمرکز پایینی دارید عوامل این حواسپرتی را شناسایی کنید و سعی کنید این عوامل را حذف کنید. به همین ترتیب سعی کنید ذهنتان را به سمت «راه حل» سوق دهید.
یک تجربه موفقیتآمیز
برای اینکه ببینید ریشهیابی مشکل و تحلیل اشتباهات چه کمک بزرگی به کاهش اشتباهات ناخواسته میکند به این تجربه توجه کنید:
خانمی با ترجیحات شخصیتی ISTJ مدام در وارد کردن اطلاعات در سیستم دچار اشتباه میشد. بعد از بررسیهایی که با مدیرش در خصوص یافتن علت این مشکل انجام دادند، متوجه شدند که دلیل این اشتباهات این است که این شخص علاوه بر وارد کردن اطلاعات در سیستم مجبور است پاسخگوی سوالات مشتریان هم باشد یا به تلفنها هم پاسخ دهد و این وقفهای که در کارش ایجاد میشود باعث بالا رفتن درصد اشتباهات او میشود. با پیدا شدن علت اصلی این مشکل مدیر بخش تصمیم گرفت شخص دیگری را برای پاسخگویی به مشتریان و تماسهای تلفنی اختصاص دهد تا این کارمند با تمرکز کامل کارش را انجام دهد.
وقتی مرتکب اشتباهی میشوید یا نتیجه دلخواه حاصل نمیشود بزرگترین اشتباه این است که وارد یک مجموعه بحثوگفتگوی بیحاصل در مورد اینکه مقصر اصلی چه کسی بوده است بشوید یا بخواهید اشتباه را از سر خودتان باز کنید. راه درست این است: آنچه اتفاق افتاد را تحلیل کنید و راه حلی برای آن پیدا کنید!
طبیعی است که تحلیل و ارزیابی مشکلات پیچیدهتر نیاز به صرف وقت بیشتری است، در این صورت لازم است از دیگران بازخورد بگیرید و تا نسبت به اشتباهات احتمالی خودتان آگاه شوید و با برطرف کردن آنها عملکرد خودتان را بهتر کنید.
یکی از چرخههای مهم یادگیری و پیشرفت، اشتباه کردن و درس گرفتن از آن اشتباه است. اشتباه کردن فقط وقتی تبدیل به یک تلهٔ مشکلآفرین میشود که از آن درس نگیرید و مدام آن را تکرار کنید.
بنابراین از تجربه کارهای تازه ننترسید و سعی کنید محدوده امن خودتان را گسترش دهید. البته همیشه و همهجا نمیشود به بهانه یادگیری، آزمون و خطا کنیم و اینطور استدلال کنیم که عیبی ندارد! اگر هم اشتباه کنم در عوض چیز جدیدی یاد گرفتهام.
مراقب باشید گاهی اوقات فضا برای تجربههای جدید فراهم نیست و اشتباه کردن هزینه بسیار زیادی میتواند داشته باشد. نسبت به این تفاوتها آگاه باشید و سعی کنید هزینه اشتباه را در نظر بگیرید تا ریسکی که میکنید خیلی به ضررتان تمام نشود.
موقعیتهایی که واقعاً تحت کنترل ما نیست
طبیعی است که خیلی اوقات در موقعیتهایی قرار میگیریم که همه شرایط تحت کنترل ما نبوده و نیست. یا گاهی اوقات وقتی اشتباهی رخ میدهد و به نتایج مطلوب نمیرسیم دیگران هم در این اشتباه سهم دارند و همه چیز در اختیار ما نبوده است.
این درست است، وقتی اشتباهی پیش میآید فقط شما مقصر نیستید و گاهی اوقات تصمیمات و اقدامات دیگران هم روی سرنوشت و موفقیت یا شکست ما تأثیر میگذارد. اما چیزی که مهم است این است که شما نباید از این مسئله به عنوان یک توجیه یا بهانه استفاده کنید.
اغلب افراد در چنین موقعیتهایی وسوسه میشوند تا سهم خودشان را کاملاً نادیده بگیرند و شرایط و عوامل بیرونی یا شانس و اتفاق را مقصر اصلی جلوه بدهند. اما برای اینکه بتوانید حرفهای فکر کنید لازم است سهم خودتان را هم ببینید و بپذیرید. ممکن است نقش شما اندک باشد اما به هر حال سهمی داشتهاید. حتی در این شرایط هم باید تمرکزتان را روی آن قسمتی که سهم شما بوده است بگذارید. فقط در این صورت است که میتوانید خودتان را بالا بکشید.
در هر موقعیتی مواردی هست که تحت کنترل ماست و میتوانیم مستقیماً روی آنها تأثیر بگذاریم و در عوض مواردی هم هستند که از کنترل و تسلط مستقیم ما خارجند. سعی کنید در هر موقعیت ببینید چه چیزی در کنترل شماست و چه مواردی در کنترل شما نیست. وقتتان را برای درجا زدن روی مواردی که شما رویشان کنترلی ندارید هدر ندهید. محدوه رشد شما جایی است که میتوانید نتایج و خروجیها را کنترل کنید.
در کنار اینها نوع واکنشی که به اتفاقات و رویدادها میدهید تا حد زیادی در اختیار و کنترل شماست. این شما هستید که تصمیم میگیرید بعد از بروز یک مشکل یا مانع، به راه حلی برای آن فکر کنید یا اینکه تسلیم شوید و دست روی دست بگذارید تا مسئله خود به خود حل شود.
دقت کنید شما نباید خودتان را برای هر رویداد و اتفاقی سرزنش کنید و خودتان را مقصر بدانید، اما نکته این است که باید محدوده اختیار خودتان را شناسایی کنید و در همان محدوده بازی کنید و خودتان را از نظر ذهنی «درگیر» آنچه بیرون از این محدوده وجود دارد نکنید.
بهترین عملکرد را در حوزه اختیار و توانایی خودتان داشته باشید، تا حدی که میتوانید برای تغییر نتیجه تلاش کنید و آن بخشی که در اختیار و کنترل شما نیست را رها کنید. وقتی هم مشکلی پیش آمد و نتیجه طبق انتظار نبود سهم خودتان را بررسی کنید و ببینید چه کاری را باید متفاوت انجام میدادید.
[modalsurvey id=”941219447″ style=”flat”]
مایلم بیشتر به این موضوع پرداخته شود:
[kkstarratings]
۲ دیدگاه
ممنون از مطلبه خوبتون.
نکات بسیار جالبی بود.
ممنون از مطلب بسیار خوب شما