چهار درسی که میتوانیم از نقاط ضعفمان بیاموزیم
زمان تقریبی برای مطالعه این مقاله: ۶ دقیقه
همه ما نقاط ضعفی داریم ولی اگر تشنهٔ تغییر کردن باشید حقیقتاً نباید نگران نقاط ضعفتان باشید. اگر این فرض را بپذیریم که هر کسی نقاط ضعفی دارد، در نتیجه موفقترین افراد با بهترین دستاوردها هم نقاط ضعفی داشتهاند.
این افراد موفق، علی رغم نقاط ضعفشان موفق شدهاند و جالب این جاست که گاهی اوقات هم «به دلیل» نقاط ضعفشان موفق شدهاند. یعنی ضعفهای آنها در نهایت منجر به موفقیت آنها شده است.
حالا با این پیش فرض در ذهن، اگر موانع درونی و نقطه ضعفهای افراد موفق، مانعِ آنها برای رسیدن به موفقیت نشده است؛ در نتیجه دلیلی ندارد نقاط ضعف شما، مانعی برای رسیدن به خواستههایتان باشد.
این یعنی هر فردی میتواند علیرغم برخی نقطه ضعفها به موفقیت برسد.
این داستان زمانی برای شما مشکلساز میشود که خودتان را متقاعد کنید که نقاط ضعف شما، محدودیتهایی هستند که اجازه نمیدهند رنگ موفقیت را ببینید.
بر عکس اگر نگرشی صحیح به نقاط ضعفتان داشته باشید میتوانید به طور هوشمندانه از آنها استفاده کنید و اجازه ندهید سد راه شما برای موفقیت شوند.
در این مقاله در مورد چهار نکته در ارتباط با نقاط ضعف شخصی صحبت میکنیم که خوب است آنها را به خاطر بسپارید:
۱. گاهی شاید اصلاً ایراد از شما نیست!
گاهی اوقات ممکن است دیگران به دلیل دیدگاه اشتباه یا محدود خودشان ما را متهم به داشتن ضعف کنند.
در چنین مواقعی آن چیزی که فکر میکنیم ضعف و کاستی ماست، در واقع مشکلِ فردی دیگر است. لزوماً هر نسبتی که به ما داده میشود صحیح نیست و لزوماً هر عیبی که به ما نسبت میدهند واقعاً نقطه ضعف نیست.
یک مثال ساده این موضوع خانم اپرا وینفری مجری معروف آمریکایی است که بعد از اولین اجرای او، تهیه کننده برنامه اعتقاد داشت او بیش از اندازه «عاطفی و احساساتی» است و به درد تلویزیون و مجریگری نمیخورد.
اما اپرا به جای اینکه برداشتِ نادرست تهیه کننده را حقیقتاً نوعی نقص و عیب از جانب خودش بداند، سعی کرد شیوه و سبک خاص خودش را در مجریگری دنبال کند.
او معتقد بود که ایرادی که از او گرفته شده، لزوماً نقطه ضعف او نیست. به مرور زمان سرمایهگذارها و تهیه کنندهها حاضر به همکاری با او شدند و از شیوهٔ خاص اجرای او استقبال شد.
نتیجه چه شد؟ اپرا وینفری به یکی از ثروتمندترین، موفقترین و با نفودترین مجریان و برنامهسازان گفتگو-محور (تاک شو) در آمریکا تبدیل شد.
۲. گاهی مسئله فقط در ذهن شماست!
بعضی وقتها مسائل را در ذهنمان بیش از اندازه تحلیل میکنیم و همین باعث میشود موضوعات ساده و قابل حل، در ذهن ما تبدیل به مشکلاتی پیچیده و لاینحل شوند.
مثلاً ممکن است شخصی در ذهن و تصورات خودش بر این باور باشد که بدون داشتن یک مدرک دانشگاهی مرتبط، کار کردن و پول درآوردن بسیار سخت و دشوار خواهد بود و نمیتوان به درجات بالای کاری رسید.
در حالی که آن قدر بودهاند افرادی که بدون مدرک دانشگاهی در کاری موفق شدهاند و تبدیل به بزرگان و حتی متخصصان آن عرصه شدهاند که میتوانیم بگوییم داشتن مدرک دانشگاهی یک الزام صد در صدی برای موفق شدن نیست.
اگر چه داشتن مدرک ممکن است در مواردی خاص هموار کنندهٔ جاده موفقیت باشد، اما موفق شدن لزوماً به داشتن یا نداشتن مدرک دانشگاهی وابسته نیست.
در نتیجه گاهی اوقات تنها کاری که باید انجام بدهیم این است که برداشتمان را از ضعفهایمان تغییر دهیم.
[divide]
پیشنهاد میکنیم این مقاله را هم مطالعه کنید: راهکارهای پرورش عملگرایی برای تیپهای درونگرای شهودی
[divide]
۳. گاهی اوقات در دل نقاط ضعف شما یک گنج پنهان است!
اگر کمی درباره مصاحبههای استخدامی و سؤالات متداول آنها جستجو کرده باشید، احتمالاً دیدهاید که یکی از پر تکرارترین سوالاتی که استخدامکنندگان از داوطلبها میپرسند این است: مهمترین نقطه ضعف شما چیست؟
اگر پاسخ این سؤال را در مورد خودتان بدانید، میتوانید خیلی خوب از آن استفاده کنید. یعنی سعی کنید «نقطه قوتی» که روی دیگر سکهٔ نقطه ضعفِ شماست را پیدا کنید.
مثلاً اگر من کسی باشم که در کار کردن با جزئیات و ریزهکاریها خوب نیستم و دقت پایینی دارم و این را به عنوان نقطه ضعف خودم میدانم، در نتیجه میتوانم بگویم پس احتمالاً توجه من بیشتر معطوف به تصویر بزرگتر (big picture) است و در درک کلی و آنی موقعیت خوب عمل میکنم.
[box type=”tip” radius=”5″]یعنی مطمئن باشید نقطه ضعف شما یک رویِ مثبت هم دارد و باید به آن توجه کنید و همان را پرورش دهید.
همه ما کم و بیش میدانیم که معلمان آلبرت انیشتین در دوران مدرسه از او راضی نبودند و سرعت یادگیری او را کند میدانستند. آنها معتقد بودند که انیشتین معمولاً غرق در افکار و خیالات است.
اما همین مدل تفکر خلاقانه و خیالپردازانه بعدها منجر به ایجاد تئوریهای پیچیده در مورد فضا و زمان توسط انیشتین شد.
[divide]
پیشنهاد میکنیم این مقاله را هم مطالعه کنید: یازده نکته برای داشتن زندگی شادتر
[divide]
۴. نقطه ضعفهای ما با تلاش و پشتکار مداوم، کمرنگ و بیاثر خواهند شد
ناپلئون هیل میگوید: «توانایی و عملکرد فوقالعاده حاصل تلاش و سختکوشی مداوم است»
گاهی اوقات از دل نقطه ضعفهای ما، بزرگترین موفقیتها و دستاوردها ظهور میکند. ریچارد برنسون را در نظر بگیرید که به عنوان یک کارآفرین موفق جزو ثروتمندترین و موفقترین افراد روی زمین است. در حالی که در دوران کودکی و نوجوانی او هیچ کس تصور نمیکرد روزی به این حجم از موفقیت دست پیدا کند.
برنسون دچار خوانشپریشی (dyslexic- اختلال در روانخوانی و درک مطلب) است. آن موقعها در مورد این اختلال اطلاعات زیادی وجود نداشت در نتیجه دوران مدرسه برای برنسون بسیار سخت گذشت.
معلمانش معتقد بودند او فردی بازیگوش، خرابکار، کمهوش و کماستعداد در یادگیری است. در نتیجه برنسون به جای اینکه در مورد آخرین اطلاعات و دانش مورد نیاز خودش به مطالعه منابع و کتابها بپردازد، سعی کرد با افرادِ آگاه در این زمینه «ارتباط» برقرار کند.
او نقطه ضعفاش که ضعف در خواندن بود را شناخت و سعی کرد از نقطه قوتش که ارتباط برقرار کردن بود استفاده کند و به همان نتیجه برسد.
همچنین او از مهارتهای رهبری خودش برای تشکیل یک گروه از افراد متخصص دور خودش استفاده کرد و به مرور زمان شرکتش را گسترش داد تا این که امروز کسبوکار او به یک بیزینس میلیون دلاری تبدیل شده است.
اجازه ندهید نقاط ضعفتان شما را محدود کنند. نقطه ضعفهایتان را به عنوان یک بخشِ کوچکتر از یک کل- که شما هستید- بپذیرید. مجددا نقاط ضعفتان را ارزیابی کنید و ببینید چطور میتوانید با روشی دیگر، همان نتیجه مد نظرتان را به دست بیاورید.
مشارکت شما: شما وقتی به نقاط ضعفتان فکر میکنید، به کدام جنبهها تمرکز میکنید؟ آيا تلاش میکنید که نکتهای مثبت در نقطه ضعفهایتان پیدا کنید؟ لطفا نظرات خودتان را در قسمت نظرات پایین همین پست بنویسید.
به این مقاله چه امتیازی میدهید؟ [kkstarratings]
۴ دیدگاه
سلام
ممنون از مقاله خوبتون. نقطه ضعف من از بچگی بازیگوشی، عدم تمرکز کافی و حواس پرتی بود. پیش میومد که مامانم کاری از من میخواست و میرفت و من کلا فراموش میکردم و کلا به کار دیگه ای مشغول میشدم. و این به علاوه سرزنشها باعث شده بود تصور کنم هوش پایینی دارم. هر چند در دوران تحصیل در مدرسه خوب بودم و با تلاش خیلی کم نتایج قابل قبولی میگرفتم. تا این که وارد دانشگاه شدم و با شرایط سخت گیرانه تری برای تحصیل مواجه شدم. کم کم دقت و تمرکزم رو به دلیل فشارهای بیرونی افزایش دادم. اما باید اعتراف کنم که همچنان مدت زمان توجهم به یک موضوع خاص خیلی کوتاهه. سر کلاس تو دانشگاه اوایل تلاش میکنم جزوه بنویسم (با خط خوش شروع میکنم.) بعد کم کم خسته میشم و دست خطم رفته رفته خراب میشه و کم کم بعضی قسمت ها رو اصلا نمیتونم بنویسم و نهایتا رهاش میکنم و مخصوصا اگر استاد یکنواخت درس بده این فرایند سریعتر پیش میره و من چرت میزنم. تا به امروز موفق نشدم یک جزوه کامل بنویسم و همیشه از دیگران جزوه میگیرم?. اما همونطور که در مقاله اشاره کردین big picture رو میگیرم و اغلب همین کارم رو راه میندازه.
سلام . من هم همین مشکل شما را در نوجوانی داشتم.مادرم مرا سرزنش می کرد که تو تنبلی و حواس پرتی. بابام هم گاهی این حرکتمو به صورت عمدی می گرفت و خیال می کرد که قصد بی احترامی دارم برای همین کتکم می زد. به طوری که اعتماد به نفسم به طرز خیلی زیادی نزول کرد.تا کلاس پنجم شاگرد ممتاز مدرسه بودم. حتی یکبار مدرسه تیزهوشان از من دعوت کرد. اما با شروع نوجوانیم و با افزایش دغدغه های روحی و فکری ام، نمراتم رو به نقصان رفت تا جایی که نمره دیپلمم خیلی کم شد. اما دانشگاه برایم فصل جدیدی رقم زد. رشته ای که دوست داشتم انتخاب کردم و دراومدم. البته تو دانشگاه هم پستی و بلندی زیادی داشتم اما الان که دیگه ترم آخرم خوشحالم از انتخابم. خدا رو شاکرم که اشتباه انتخاب نکردم. الان فهمیدم که مشکل اینجا بوده که افراد اکثر اوقات دیگران رو از زاویه خودشان می بینن و قضاوتشون بر این اساسه. ساده ترین مثالش وقتیه که دو نفر راجع به خواننده مورد علاقه شون صحبت می کنن. یکی میگه Enrique خوب می خونه جاستین بد اون یکی میگه اتفاقا تو اشتباه می کنی.(خواستم مثال ملموسی زده باشم. هر چند من خودم یک شهودی هستم ) 🙂
سلام به شما کسری گرامی،
خوشحالیم که با تیپشناسی نوین همراه هستید، ممنون از اینکه تجربهتان را بیان کردید. بسیار باعث خوشحالی است که با استفاده از آگاهیتان مسیر تحصیلی متناسب با توانمندیهایتان را برگزیدهاید.
سلام به شما فاطمه گرامی،
خوشحالیم که در سایت هم همراه ما هستید، ممنون از اینکه تجربهتان را مطرح کردید. همین که از این موضوع «آگاه» هستید یعنی اولین قدم را برای ثبات و تعادل برداشتهاید.