اگر یک فرد فکری و قضاوتی یا به زبان مایرز و بریگز TJ هستید، در این مقاله قرار است برای اینکه ریلکستر باشید و اندکی از جدیت و خشکیتان کم کنید به شما پنج درس دشوار بدهیم که لازم است آنها را بیاموزید.
اما موضوع چیست؟
در جامعهٔ امروزه که ساختارمند و پُرسرعت است، جاییکه سازماندهی و داشتنِ عملکردِ قابل قبول تحت استرس بسیار ارزشمند تلقی میشود، فکریهای ساختارگرا (TJها) خیلی خوب رشد میکنند. این افراد تفکر سریع و شفافی دارند، رقابتجو هستند، و در پیِ بستن پروژههای نیمهتمام و پروندههای نیمهبازند. راندمان عملکردِ آنها درست به اندازهٔ یک ساعت سوئیسی است.
اما گاهی اوقات این آش بیش از اندازه شور میشود و TJها فراتر از آنچه لازم است روی راندمان قفل میشوند. یعنی از یک جایی به بعد، این تمایلِ به پایان رساندنِ کارها رنگ دیگری به خود میگیرد و به شکل برتریطلبی، نخوت، و عدم انعطاف درمیآید. تقریباً تمام TJهایی که من میشناسم برچسبهایی شبیه: «ترشرو» یا «مستبد» خوردهاند، حتی اگر گوینده چندان جدی و بامنظور اینها را نگفته باشد. حتی اگر تا این حد سختگیر نباشیم، بههرحال چیزی در TJها هست که باعث میشود آنها افرادی جدی و گاهی خشک به نظر بیایند و هنگامیکه میبینند دیگران به ساز آنها نمیرقصند کلافه و آزرده شوند.
البته نباید فراموش کنیم که قابلیت TJها در برقراری نظم و چسبیدن به اهداف و برنامههایشان فوقالعاده است. اما گاهی اینکه برای تفریح، دلبخواهی بودن، و شنیدن نظراتِ مختلف به خودمان زمان بدهیم نیز بسیار مهم است؛ خصوصاً در زمینهٔ روابطِ صمیمانه و فرزندپروری که لزوماً همهچیز طبق یک نظم و قاعدهٔ مشخص پیش نمیرود.
پس برویم و ببینیم این پنج درس چه مواردی هستند.
درس اول: گاهی بهترین جواب این است: «نمیدانم!»
فکریهای قضاوتی، دوست دارند بهسرعت کارها و مأموریتهای نیمهکاره را تمام کنند و به سراغ مأموریتِ بعدی بروند. بر این اساس، افراد TJ عمدتاً از کلماتی صفروصدی مثل: «بله»، «نه»، «باید»، «نباید»، و «قطعاً» استفاده میکنند. همانطور که پیداست این کلمات برای بستن پروندهٔ بحث و خاتمه دادن به یک موضوع و رسیدن به نتیجهٔ نهایی به کار میروند. این با پژوهشِ «ارتباطِ کلماتِ به کار رفته توسط کاربر با شخصیت او (مرجع)» سازگاری دارد. طبق این تحقیق ارتباطِ بسیار محکمی بین شخصیت افراد و کلماتی که آنها به کار میبرند وجود دارد. تاحدی که میشود گفت کلماتِ به کار رفته توسط شخص، به خوبی میتوانند گویایی صفاتِ شخصیتی او باشند. بهعنوانِ مثال، برونگراها در شبکهٔ اجتماعی اغلب از کلماتی مثل «دورهمی»، «نمیتونم صبر کنم (نشاندهندهٔ اشتیاق)»، و «هیجانزده» استفاده میکنند، در حالیکه افراد نوروتیک (رواننژند در شاخص مدل پنج عاملی) بیشتر کلماتی شبیه «تنفر»، «احمق»، و «تنها» را به کار میبرند.
قطعاً نمیشود گفت تغییر دادن کلمات باعث میشود شخصیتتان تغییر کند، اما شواهد و مستندات خوبی وجود دارد که نشان میدهد کلماتِ ما، چارچوبِ کلی افکارمان را میسازند. لذا میتوانیم با تغییر کلماتمان، طرز فکر خود را تعدیل کنیم. بنابراین خوب است حداقل بهعنوان یک احتمال، پذیرای این فرضیه باشید که شاید استفاده از کلماتِ مرتبط با صفتِ خودبهخودی بودن، میتواند از شما آدمی خودبهخودیتر بسازد. منظور عبارتی مثل اینهاست: «نمیدانم»، «نظر تو چیست؟»، «بیا امتحانش کنیم!»
چه اشکالی دارد اگر از زبان ادراکیها استفاده کنیم و بگوییم: «نمیدانم، بیا برویم و جوابش را پیدا کنیم!»
درس دوم: در برنامهتان زمانِ «خالی» بگنجانید
یکی از بزرگترین موانعِ آرام گرفتن و ریلکس بودن برای TJها، زمانبندیِ سفتوسخت آنهاست. یک روزِ به دست برنامهریزیشده، برای TJها یک روتین و عادتِ ثابت است. فکریهای قضاوتی به طور ذاتی تکتکِ ساعتهای پیشِ رو را برنامهریزی میکنند زیرا افرادی وظیفهمحور (task-oriented) هستند. آنها دوست دارند قبل از تفریح و خوشگذرانی، کارشان را تمام کنند. اگر این افراد زمانی خالی پیدا کنند، سعی میکنند آن را با یک کارِ «معقول» و باارزش پُر کنند، چون این عادت آنهاست.
جان لنون (John Lennon) یک بار گفت: «زندگی همان چیزی است که وقتی مشغول برنامهریزی برای کارهای دیگر هستی، بر تو اتفاق میافتد.» او از گفتن این حرف منظوری داشت. اغلب TJها برای اینکه خودبهخودیتر باشند، میبایست اول اندکی از حجم برنامهشان کمتر کنند- بهعبارتی اندکی ذهنیتِ هر چه پیشآید خوشآید! را داشته باشند.
اگر شما هم اهل پُر کردن ستونهای جدول زمانبندیتان هستید، احتمالش زیاد است که فرصتِ کافی برای بداههپردازی کردن به خودتان ندهید. برای خود من مدتی طول کشید تا به اهمیت این موضوع پی بردم، اما الان به طور آگاهانه بخشی از زمانم را خالی میگذارم تا اگر در لحظه فرصتِ غیرمترقبهای پیش آمد، دست رد به آن نزنم.
و بله، خودم میدانم اینکه آگاهانه زمانِ خالی برای برنامهات اختصاص دهی، خودش یک جور برنامهریختن است. اما میدانید، بالاخره باید با قدمهای کوچولو شروع کرد.
درس سوم: خودتان را زیر انبوهی از مسئولیتها دفن نکنید
فکریهای قضاوتی دوست دارند بر اساس فکتهای موجود، تمام توجهشان را به «بهترین گزینه» اختصاص دهند. این فرایند، حین تصمیمگیری دربارهٔ موضوعات بهطرز عجیبی فردگرایانه است- بدین معنی که فضای کافی برای بحث، تبادل نظر، مشارکت و همیاری یا مذاکرهٔ بیشتر اختصاص نمیدهد. به این ترتیب است که گاهی مرغ آنها فقط یک پا دارد. حتی جالب است بدانید که بسیاری از افراد قضاوتی (J type) وقتی میبینند دیگران نگرشِ متفاوتی به موضوعات دارند و مسائل را جورِ دیگری میبینند بسیار شگفتزده میشوند.
مشکل اینجاست: با وجود اینکه این رویکردِ فردگرایانه، ممکن است از دید یک سری افراد تحکمآمیز به نظر برسد، اما در کمال شگفتی، همین افراد در اکثر مواقع حتی برای تصمیمگیریهای کوچک هم به قطعیتِ TJ تکیه میکنند. این بارِ سنگینی روی دوش TJها قرار میدهد. بهتدریج این حجم از مسئولیت، نوعی جدیت به TJها میدهد و میل به فراغ بال و تفریح را در آنان کمرنگ میکند. بهترین چاره برای این مشکل، این است که قبل از اینکه ابتکار عمل را به دست بگیرید (تصمیم بگیرید یا عقیدهتان را بیان کنید)، اندکی دندان روی جگر بگذارید تا شاید کسی پیدا شود و خلاء تصمیمگیری را پُر کند. به این ترتیب بار از روی دوش شما برداشته میشود و میتوانید گاهوبیگاه اجازه دهید دیگران هم سهمی در تصمیمگیری داشته باشند.
درس چهارم: دست از کنترل کردن بردارید و به دیگران اعتماد کنید
مبرهن است که در زندگی، نمیشود همهچیز را تحت کنترل آورد؛ اما مطمئن باشید TJها سعی خودشان را میکنند! این تیپها استاد انضباط شخصیاند. آنها محیط را طوری سامان میدهند تا همهچیز طبق روال و مطابق با استانداردهای کیفی و دقیقِ خودِ TJ پیش برود، درست مثل ماشینی که خوب روغنکاری شده است. تفویض اختیار به دیگران برای TJها کار راحتی نیست، زیرا آنها میدانند که بقیه ممکن است به خوبی خودشان از پس کارها بر نیایند.
اما طبق تعریف، منظور از ریلکس شدن این است که بخشی از بار را از روی دوش خودتان بردارید و برای این کار باید قسمتی از مسئولیتتان را به دیگران واگذار کنید. و این یعنی باید به آنها اعتماد کنید و بگذارید کارشان را انجام دهند؛ حتی اگر آن کار را به طرز «اشتباه» انجام میدهند.
اینجا یک واقعیت وجود دارد که تعداد کمی از TJها دوست دارند آن را قبول کنند: بنا نیست خودم همهٔ کارها را انجام دهم! بقیه آدمها هم به اندازهٔ من توانمند و لایقاند و برای کمک کردن آمادگی دارند. دوستان من، خانوادهام، و همکارانم میتوانند بیش از آنچه فکر میکنم به من کمک کنند، اگر خودم این فرصت را در اختیار آنها بگذارم. در نتیجه دفعهٔ بعدی که دارید برای یک پروژه برنامهریزی میکنید، مثلاً قرار یک سفر یا دورهمی خانوادگی را میچینید، چرا نگذارید یک نفر دیگر اختیار امور را در دست بگیرد؟ شما باید درس کار تیمی و مشارکتی را یاد بگیرید، و به شرطی که اندکی دست از کنترل کردن بردارید و به دیگران اعتماد کنید این امر میسر خواهد شد.
درس پنجم: اگر میخواهید امور را بخشبخش کنید، این کار را به قاعده انجام دهید
البته همهٔ TJها امور زندگیشان را بخشبخش نمیکنند، اما اکثر آنها اینگونهاند. منظور من این است که در ذهن TJها به شکل آگاهانه و عامدانه، زمان کار از زمان خانواده جداست، زمان مراودات اجتماعی از زمان خلوت و تنهایی جداست، پروژهٔ الف از پروژهٔ ب جداست و هر کدام از این موارد در ذهن آنها جایگاهی مجزا دارد که با بقیه آمیخته نمیشود. به عبارتی آنها برای هر فعالیتی، جعبهای جداگانه و مخصوص به خود در نظر میگیرند. TJها فقط زمانی درب یک جعبه را باز میکنند که میخواهند روی آن کار کنند و در آن لحظه فقطوفقط روی همان جعبه تمرکز میکنند و در این حین درب مابقی جعبهها کاملاً بسته است. این شیوهای است که TJها از طریق آن اولویتهای خود را رصد میکنند و به این ترتیب احساسِ کنترل داشتن روی اوضاع را دارند.
بخشبخش کردنِ امور به این شیوهای که گفتیم، برای ادراکیها (P) بار معنایی منفی دارد. ادراکیها به جای اینکه مسائل یا موقعیتها را در ذهنشان از یکدیگر تفکیک کنند، ترجیح میدهند تا همهٔ موارد را یکجا و در کنار هم بگذارند و همزمان روی موارد متعددی کار کنند. این یکی از ویژگیهایی است که باعث میشود به آنها آدمهایی منعطف و فارغالبال لقب دهیم. بقیه شخصیتها، و خصوصاً آرمانگراها (NFها) نیز احتمالاً چندان از ایدهها بخشبخش کردن امور استقبال نمیکنند، زیرا آنها خواهان این هستند که همهٔ ایدهها، باورها، و اقداماتشان یکپارچه و یکدست باشند و در صورتیکه این اتفاق نیفتد احساس میکنند صداقت و یکرنگیشان لکهدار شده است.
برای من شخصاً، بخشبخش کردن امور کمکم کرد تا حدومرزهای سالم برای زندگیام تعریف کنم؛ که مسئلهٔ مهمی است، خصوصاً اگر درگیر کار و رابطه و فرزندپروری و فعالیتهای اجتماعی باشید. اما بخشبخش کردن فقط زمانی جواب میدهد که جعبههای درستی بسازید و درب هر جعبه را در زمان مناسب باز کنید. در خصوص TJها این یک تناقض است که آنها در جداسازیِ تمام چالشها و مسئولیتهای مختلف زندگیشان فوقالعادهاند، اما در باز کردنِ دربِ جعبهٔ تفریح و خوشگذرانی افتضاحاند. همان جعبهای که اسمش را گذاشتهاند: «خوردن پاپکورن در حین تماشای فیلمهای مزخرف با دوستانم» یا «استرس محیط کار را، در محیط کار نگه دارم»
در بخشبخش کردنِ درست و اصولی، جهتدهیِ دوبارهٔ توجهتان یک امر ضروری است: برای اینکه ریلکس شوید و خشک بودن و جدیتتان کم شود، باید دربِ جعبهٔ بازیگوشی و تفریح را باز کنید (حتی اگر به نظرتان احمقانه و بیدلیل است). وقت گذاشتن برای خوشگذرانی شما را تبدیل به یک آدم احمق نمیکند. گاهی اوقات بدنتان نیاز به این دارد که کارها را فقط به این دلیل که حسِ خوبی به شما میدهند انجام دهید. پس چرا گهگداری درب جعبهای که میگوید: «خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت» را باز نمیکنید؟ زیرا زندگی جذابیت فوقالعادهای پیدا میکند اگر به خودتان اجازهٔ رها بودن و پیش رفتن بدون برنامه را بدهید.
نویسنده: Jayne Thompson
این مقاله با اندکی تغییر و اضافه کردن برخی توضیحات برای شرح و تفهیم بهتر موضوع توسط آرسام هورداد (مربی حرفهای MBTI) ترجمه شده است.
برای دریافت نوشتهها، ترجمهها و فایلهای صوتی آرسام هورداد…
با عضویت در کانال تلگرام آرسام هورداد، هر روز به نوشتهها، فایلهای صوتی، ایدهها و بینشهای تازهای برای رشد شخصیت و توسعه فردی دسترسی خواهید داشت. آدرس کانال تلگرام: t.me/typeshenasi
عضویت در کانال تلگرام آرسام هورداد
بینشهای بیشتر و عمیقتر دربارهٔ MBTI:
آیا این مقاله برای شما مفید بود؟ اگر بله لطفا روی علامت قلب پایین ضربه بزنید.