انسانها از گذشتههای دور برای یافتن آرامش و آسودگی به دل طبیعت میزدند. از طرفی، طبیعت الهامبخشِ آثار بسیاری از بزرگان هنر و ادبیات مثل جان کیتس (John Keats)، جان میلِی (Millais)، و ترنر (Turner) بوده است. این هنرمندان و نویسندگان در طبیعت چیزی را میدیدند که ما امروزه همچنان آن را میبینیم: یعنی پناهگاهی امن، و فرصتی ناب برای فرار از هرجومرج شهر.
اما چه چیزی درباره طبیعت هست که باعث میشود همه ما (چه برونگرا باشیم، چه درونگرا) تا این اندازه نسبت به آن احساس خوبی داشته باشیم؟
طبیعت باعث شادمانی همگان میشود
مدت زیادی است که دانشمندان نسبت به تأثیرِ طبیعت بر انسانها کنجکاوند. و تمام مطالعاتِ آنها به یک نتیجه ختم میشود: طبیعت باعث آسودگی و راحتی افراد میشود.
یک توضیح احتمالی در مورد این پدیده را میتوان در نظریهی فرگشتی یک زیستشناس به نام ئی. اُ. ویلسون (E.O. Wilson) یافت. بر اساس فرضیهی زیستگرایی ویلسون، آدمها بیرون رفتن را دوست دارند، زیرا محیط بیرون جایی است که روزگاری اجداد ما در آن غذا، سرپناه، و امنیت را مییافتند. این موارد برای بقای ما ضروریاند، لذا بهطور فطری به آنها گرایش داریم.
پژوهشهای کنونی این ایده را جلوتر بردهاند و نشان دادهاند که چگونه طبیعت، با کاهش سطح استرس، میتواند روی خُلق ما تأثیر مثبت بگذارد و مجموعاً به حال خوبِ ما منجر شود.
اما طبیعت بهطور ویژه برای درونگراها آرامکننده است
خود من بهعنوان یک درونگرا، همیشه عاشق بیرون رفتن بودم. من زمانیکه استرس دارم، کلافه و ناامیدم، یا نیاز به آرامش و سکوت دارم به طبیعت پناه میبرم. دراز کشیدن روی چمنها، یا دویدن روی ماسههای کنار ساحل نوعی احساس اتصال به من میدهد که بهندرت نظیر آن را کنار آدمها تجربه میکنم.
قبلاً تصور میکردم تنها کسی هستم که چنین احساسی دارد، تا اینکه بعد فهمیدم این یک حس مشترک بین بیشتر آدمهای درونگراست. درونگراها برای شارژ دوباره نیاز به زمان دارند و طبیعت این فرصت را بهخوبی برای آنها فراهم میکند. محیط بیرون فضای امنی در اختیار آدمهایی مثل ما میگذارد که معمولاً نظیر آن را نمیتوانیم در محیطهای شلوغ با محرکهای خیلی زیاد پیدا کنیم.
بنابراین، درست است که وقت گذراندن در محیط بیرون برای همه آدمها سودمند است، اما این مسئله برای درونگراهای عاشقِ خلوت و سکوت بهطور ویژه ارزشمند است. در ادامه این مقاله، چهار دلیل را بررسی میکنیم که نشان میدهند چرا درونگراها از بودن در طبیعت لذت میبرند و در نتیجه قرار گرفتن در طبیعت برایشان سودمند است.
🔹تنها بودن
مغز درونگراها پاسخدهی بیشتری به دوپامین دارد (منبع). دوپامین یک پیامرسان عصبی است که میزان لذت و احساس سرخوشی را تنظیم میکند. به زبان ساده، این یعنی درونگراها نسبت به افراد برونگرا به دوپامینِ کمتری نیاز دارند. اگر زیاده از حد دوپامین دریافت کنند، یعنی بیش از حد لازم برانگیخته شدهاند(حد تحریکِ آنها زیادی بالا میرود).
مراودههای اجتماعی، مثل یک جلسه کاری یا شرکت در یک مهمانی به سرعت انرژی ما را میگیرد (و ما را زود خسته میکند). بعد از چنین فعالیتهایی، ما به اندکی خلوت و تنهایی نیاز داریم تا احساسات و افکارمان را پردازش کنیم.
خلوت، یا تنهایی، برای درونگراها مسئلهای بسیار کلیدی است. زیرا درونگراها به این شیوه برانگیختگیِ بیشازحد را از خود دور میکنند و به حالت عادی باز میگردند.
از این رو قدم زدن و پیادهروی کردن، برای درونگراها یک فعالیت کاملاً مناسب و عالی است، زیرا فضایی در اختیار آنان میگذارد تا ذهن خود را سامان داده و آرام کنند. بعد از قدم زدن در هوای آزاد، پارک، یا جنگل، قادریم با حس بهتر و تازهتری به زندگیهای پرمشغلهمان برگردیم.
🔹رهایی از استرس
همه آدمها دچار استرس میشوند و در صورتیکه دُز آن بالا باشد، میتواند پیامدهای جسمی و ذهنی ناخوشایندی روی فرد داشته باشد. اینکه یاد بگیریم چطور با استرس مواجه شویم مسئلهی مهمی است، بهویژه برای درونگراها. چرا؟ چون درونگراها خواهناخواه بیشتر از برونگراها مستعد مشکلات مربوط به سلامت روان هستند. پزشکان مدعیاند که درونگراها شانس بیشتری برای ابتلاء به افسردگی دارند و حتی خطر خودکشی در آنها بالاتر است (منبع).
حالا شاید بپرسید چرا میگوییم طبیعت دوای این درد است؟ خب، در حقیقت طبیعت، وقتی مشوّش و بههمریختهاید میتواند بهترین درمان باشد. خیلی ساده، فقط با یک پیادهرویِ پانزده دقیقهای بین درختان سطح کورتیزول بدن به شکل چشمگیری کاهش پیدا میکند (منبع). (نکته اول: کورتیزول: هورمونی که مسئول استرس است.) (نکته دوم: در همین پژوهش اشاره شده که صدای پرندگان، فضای سبز، و صدای آب روان به کاهش سطح کورتیزول کمک میکنند.)
🔹عملکرد شناختی
وقتی حرف از عملکرد شناختی میزنیم باید بدانیم که درونگراها و برونگراها در این زمینه با هم متفاوتاند. خود من بهعنوانِ یک آدم درونگرا، تأیید میکنم که وقتی در محیطی ساکت و بیسروصدا هستم فعالیتم پُربارتر و ثمربخشتر است.
زمانیکه کارآموز دانشکده پزشکی بودم، کارفرمایی داشتم که سر کار، بدون هدفون به موسیقی گوش میداد. او هر روز پشت میزش مینشست و صدای اسپیکر را بلند میکرد طوری که انگار در شلوغی و سروصدا کار کردن طبیعیترین چیز در دنیاست.
این موضوع مرا دیوانه میکرد. بهتدریج او را متوجه کردم که من نمیتوانم با صدای موزیک او کار کنم، چون این صدا باعث حواسپرتیام میشود.
این موقعیتهای استرسآور ممکن است هر لحظه برای هر درونگرایی رخ دهد و اینجا هم طبیعت حسابی جواب است. پژوهشهای علمی این مسئله را تأیید کردهاند که وقت گذراندن در هوای آزاد میتواند عملکرد شناختی را ارتقاء دهد (منبع): این یعنی محیط بیرون، پناهگاه بینظیری برای ذهنِ حساس و پُرکار (overactive) یک درونگراست. بنابراین دفعه بعد که احساس کردید تمرکزتان را از دست دادهاید، کفشتان را بپوشید و به پیادهروی بروید.
🔹خلاقیت
بسیار رایج است که یک درونگرا خلاقیت خود را از طریق فعالیتها و سرگرمیهایی مثل نوشتن، نقاشی کردن، موسیقی یا عکاسی ابراز کند. درباره خودم، همیشه برایم سادهتر این است که خودم را از طریق نوشتن ابراز کنم. در مدرسه، حتی تصور یک امتحان شفاهی هم برایم وحشتناک بود. این عطش به خلاقیت ممکن است به دلیل دروننگری و تفکر عمیق ما باشد.
زیبایی طبیعت، الهامبخش هنرمندان بسیاری بوده است به همین دلیل میتواند برای شما هم یک منبع خلاقیت باشد. دور از هیاهوی جهان، طبیعت بهترین جا برای به پرواز درآوردن ذهنِ خلاق است.
آخرین منبع: دنیای بیرون را به درون بیاورید!
ممکن است فکر کنید: «خب، همهی اینها که گفتی خوب و عالی است، اما در صورتیکه نتوانم یا نخواهم بیرون بروم چه؟» سؤال خوبی است. من بهعنوانِ یک درونگرا، متوجه هستم که گاهی اوقات ماندن در خانه و مطالعه کردن و موزیک گوش دادن دلچسبتر از بیرون رفتن است.
خبر خوب برای شمای درونگرا این است: شما میتوانید هنگامی که روی مبل منزلتان نشستهاید، از اثراتِ مثبتِ طبیعت بهرهمند و محظوظ شوید. میپرسید چگونه؟ مثالی برایتان میزنم.
فصل مورد علاقه من پاییز است. به نظرم این یک علاقهمندی مشترک بین درونگراهاست. شاید هم دلیلش این است که هوای بارانی، بهانهی خیلی خوبی برای پرهیز از ارتباطات اجتماعی به ما میدهد. شنیدن صدای بارش باران و برخورد قطرهها با پنجره و صدای زوزه باد یکی از ترکیبهای مورد علاقه من است. خیلی برایم آرامشبخش است. وقتی مشغول کار هستم، به من حس متمرکز بودن و آرام بودن میدهد.
حتی وقتی هم که باران نمیبارد، من همچنان میتوانم این حسِ بارش باران و هوای پاییزی را برای خودم خلق کنم. خیلی ساده به یوتوب میروم و نغمههای طبیعت (صدای باران و رعدوبرق و …) را در آن جستجو میکنم. میدانید چه کشفی کردهام؟ اینکه این شنیدنِ این صداها، درست همان تأثیرِ باران واقعی را دارد.
البته این فقط نظر من نیست. اخیراً پژوهشی انجام شده که پژوهشگران با استفاده از اسکن MRI فعالیت مغزی افراد را هنگام گوش دادن به نغمههای طبیعت رصد و اندازهگیری کردهاند (منبع). نتایج جذاب بودند.
به طور کلی، صداهای موجود در طبیعت باعث افزایش پاسخهای پاراسمپاتیک (parasympathetic response) میشود- این همان چیزی است که به آرامسازی بدن و دور شدن تنشها کمک میکند و باعث عملکرد آرام و طبیعی بدن میشود. این یعنی حتی اگر نمیخواهید بیرون بروید، میتوانید با گوش دادن به صداهای ضبطشدهی طبیعت، فضایی آسوده و دنج در خانهتان ایجاد کنید.
نویسنده متن: Andreia Esteves
ترجمه: تیم تولید محتوای تایپشناسی
تجربهی لذتبخشِ یادگیری MBTI:
۱ دیدگاه
واقعا صدای ضبط شده طبیعت هم آرامش بخشه، من تازگیا brownian noise گوش میدم، اون هم چیز جالبی به نظر میاد.