اهمالکاری چیست و چرا اهمالکاری میکنیم؟
قصد دارم در این مقاله درباره اهمالکاری با شما صحبت کنم. اهمالکاری یکی از موانع مهم عملگرایی است که البته قبلاً در بحث عملگرایی به آن اشاره کرده بودم (اینجا را ببینید). بعد از آن مقاله پیامهای زیادی از خوانندگان سایت دریافت کردم که از من خواسته بودند بیشتر درباره اهمالکاری و تکنیکهای غلبه بر آن صحبت کنم.
البته جالب است بدانید که تقریباً از حدود ۳ سال قبل، مخاطبان من در صفحه اینستاگرام از من خواسته بودند درباره اهمالکاری مطلب آموزشی بگذارم، اما امان از اهمالکاری! حالا بعد از سه سال موفق شدم بر اهمالکاری خودم در این مورد غلبه کنم و درباره اهمالکاری مطلب بگذارم!
یعنی میخواهم بگویم خیلی نگران نباشید، اهمالکاری مسئله خیلی از ماست و اصلاً به همین دلیل مهم است که درباره آن بیشتر بدانیم و برای غلبه بر آن مجهز به راهکارها و استراتژیهای مشخصی باشیم.
البته این آخرین مقاله ما درباره اهمالکاری نخواهد بود، از آنجایی که قول داده بودیم بیشتر درباره عملگرایی حرف بزنیم، طبیعتاً اهمالکاری هم بهعنوان زیرمجموعهای از بحث عملگرایی مورد توجه ما خواهد بود و باز هم در آینده به آن برمیگردیم. اما خواهش من از شما این است که وقتی این مقاله را خواندید، نظر یا تجربهای مرتبط اگر داشتید حتماً پایین همین مقاله در قسمت کامنتها بنویسید تا مقالات بعدی را متناسب با نیاز و مسئله اصلی مخاطبان خوبم در تایپ شناسی بنگارم.
من ایده این مقاله را با الهام از نوشته خانم Maggie Heath در سایت Lifehack دریافت کردهام. بخشهایی از آن هم مستقیماً ترجمه همین مقاله است.
MBTI و اهمالکاری!
در این نوشته میخواهیم درباره دلایل روانشناختی اهمالکاری صحبت کنیم و ببینیم اصلاً چه چیزی باعث میشود ما اهمالکار باشیم. در ابتدای این مقاله هم اشاره کردم که اهمالکاری مشکل خیلیهاست! در نتیجه نگران این نباشید که الان احتمالاً شما تافتهای جدابافته هستید و مشکلتان از بقیه جدیتر است. اما طبیعی است هرکس، در هر جایگاهی که هست باید تلاش کند با غلبه بر اهمالکاری، میزان عملگرایی خودش را تقویت کند.
نمیشود از اهمالکاری یا به تعویق انداختن کارها حرف زد، اما اشارهای هم به ترجیح سبک زندگی در مدل تیپ شناسی MBTI نکرد! بحث تفاوتهای بین Jها و Pها خیلی وقتها با اهمالکاری عجین شده. اما چیزی که من میخواهم اینجا اشاره کنم خیلی صریح و روشن این است: هیچ فرد P یا J لزوماً اهمالکار نیست. این درست نیست که خیلی جاها گفته میشود Pها بیشتر مرتکب اهمالکاری میشوند؛ تنها مسئلهای که وجود دارد، روش متفاوت Pها و Jها در اجرای برنامهها و رسیدن به ضربالعجل است.
بگذارید بیشتر توضیح دهم. فرض کنید شما معاون بخش فروش یک شرکت هستید و قرار است روز پنجشنبه گزارش کاملی از وضعیت دپارتمان فروش به رئیستان ارائه کنید. شما تا چهارشنبه هیچ گزارشی نمینویسید و فقط مشغول بررسی سوابق فروش، عملکرد کارکنان و حتی عملکرد رقیبان هستید. فکر میکنید اگر کمی بیشتر صبر کنید اطلاعات بیشتری خواهید داشت و گزارش شما پختهتر خواهد شد. در نتیجه درست چهارشنبه شب شروع به نوشتن گزارش میکنید و پنجشنبه صبح گزارشتان روی میز رئیس است. شما از ضربالعجل (ددلاین) عبور نکردهاید! کارتان را هم به موقع انجام دادهاید، کسی هم کاری ندارد شما نوشتن گزارش را از شنبه صبح شروع کردید یا چهارشنبه عصر، مهم خروجی است که شما به موقع آن را تحویل دادهاید.
اگر با این مثال احساس نزدیکی میکنید احتمالاً طبق دستهبندی MBTI یک فرد منعصف- P هستید. منعطفها اهمالکار نیستند، فقط فرایند شروع یا تکمیل کار را به منظور دریافت اطلاعات بیشتر به تعویق میاندازند، اما این به معنی این نیست که آنها هیچوقت کار را تمام نمیکنند. در مقال بالا ما موقعیتی را دیدیم که به تعویق انداختن تکمیل یک کار، لزوماً منجر به از دست رفتن فرصت نهایی نشد.
بعد از این توضیح، حالا میخواهیم ۹ تا از دلایل روانشناختی اهمالکاری را بررسی کنیم. این ۹ دلیل را بخوانید و بررسی کنید که کدامیک از آنها ممکن است برای شما پررنگتر باشد و مانع عملگرایی شما شده است.
دلایل روانشناختی اهمالکاری
۱. ترس مواجهه
گاهی اوقات دلیل اهمالکاری این است که میخواهیم به همه جنبههای کار اشراف داشته باشیم. اما در واقعیت چنین چیزی تقریباً غیر ممکن است. این باعث میشود ترسی در ما ایجاد شود که: نکند چیزی را ندانم، و این ندانستن باعث خراب شدن کار شود، باعث شود نتیجهٔ مد نظرم را نگیرم. در نتیجهٔ این ترس ما کار را مدام عقب میاندازیم. وقتی کار را انجام ندهیم، خب شکستی هم رخ نمیدهد. اما مسئله مهم اینجاست که یک کار را تا ابد نمیشود به تعویق انداخت، بالاخره روزی باید با آن مواجه شویم و نکته اینجاست که هرچقدر دیرتر سراغ یک کار برویم، وزن ذهنی آن سنگینتر است و مقاومت ما برای انجام ندادنش بیشتر. پس این نکته یادتان باشد که هرچقدر از انجام یک کار طفره برید در واقع دارید کار خودتان را سختتر میکنید. برای اینکه راحتتر باشید، زودتر با آن مواجه شوید.
این را هم یادتان باشد که حداکثر اشراف و کنترل روی یک کار، زمانی است که آن کار انجام نشود. وقتی اقدام به شروع کار میکنیم، این را پذیرفتهایم که کنترل و اشرافمان را از دست دادهایم و آدمهای عملگرا ترسی از این مسئله ندارند و با کار مواجه میشوند.
۲. آنچه میبینیم یک کار کلی و بزرگ است
گاهی اینطور تصور میکنیم که قرار است با یک کار طولانی، بزرگ، سنگین و زمانبر مواجه شویم. در این صورت خیلی طبیعی است که نسبت به انجام آن کاملاً بیرغبت باشیم. اینجا تصور ذهنی من این است که کاری که قرار است انجام دهم آنقدر بزرگ و سنگین است که احتمالاً هیچوقت تمام نمیشود، اگر هم تمام شود کلی از زمان و انرژی من را میگیرد و باعث میشود از اولویتهایم عقب بیفتم.
اگر دلیل اهمالکاری شما هم این است یادتان باشد که تقریباً هر کاری را میشود به اجزاء کوچکتر و قابل مدیریت تقسیم کرد. برای پروژهای که قرار است انجام دهید، فقط و فقط یک قدم بسیار کوچک بردارید. مثلاً اگر هدفگذاری کردهاید که میخواهم سال دیگر یک کتاب خیلی خوب و پرفروش بنویسم، این در قدم اول و از نظر ذهنی یک هدف بسیار بزرگ و دور از دسترس به نظر میآید به همین دلیل بهزودی میل و رغبت ما به انجامش از بین میرود.
بهجای این، خودتان را متعهد کنید هر روز فقط یک صفحه word بنویسید. یک صفحه چیزی است که احتمالاً همه ما میتوانیم زمانی از روز را برایش خالی کنیم، احتمال انجام نشدن این کار صفر است (کسی نیست که نتواند روزی یک صفحه بنویسد)، حالا اگر بیشتر از یک صفحه هم نوشتید که چه بهتر، اما تعهد شما همان یک صفحه است. بقیه کارها را هم با همین استعاره نگاه کنید و پیش ببرید، چیزی نمیگذرد که میبینید کلی کار انجام دادهاید.
در واقع خوب است در این موقعیتها بهجای اینکه یک پروژه بزرگ و کلی جلوی چشمتان بیاید سعی کنید کار را به چند قسمت تقسیم کنید و هر کدام را مرحلهبهمرحله پیش ببرید. خود Maggie Heath مثال شستشوی لباس را مثال میزند و میگوید برای اینکه این کار را با مقاومت ذهنی کمتری انجام دهید آن را به چند مرحله تقسیم کنید و یکییکی پیش بروید: اول تمام لباسهای کثیف را جمع کنید، بعد لباسهای رنگی را از سیاه و سفیدها جدا کنید، در قدم بعدی آنها را بشوئید و در آخر بگذارید تا خشک شوند. مرحلهای دیدن کارها یک راهکار خیلی خوب برای افزایش میل و رغبت ما به شروع و در نهایت تمام کردن آن کار است.
۳. کمالطلبی ناسالم
گاهی اوقات دلیل عقب انداختن کارها صرفاً کمالطلبی ماست. کمالطلبی آنجا که منجر به انجام یک کار، با استاندارد خوب و در زمان معقول میشود مثبت و سازنده است. اما اگر این کمالطلبی به حدی برسد که باعث شود کلا قید انجام کار را بزنم تا به یک نتیجهٔ بدون نقص برسم، مخرب و ناسالم است.
کمالطلبهای ناسالم معمولا از ترس اینکه نتیجه، آن چیزی نباشد که آنها میخواهند، مدام کار را عقب میاندازند. این موضوع تاجایی پیش میرود که میبینید آنها کلاً کار خاصی انجام نمیدهند. اما در شکل مثبت، کمالطلبی باعث میشود شما کار را انجام دهید، و به این فکر کنید که اگر آن را با استاندارد به اندازه کافی خوب (good enough) انجام دهم، راضی هستم. بعد نتیجه و خروجی کار را هر بار بهتر از دفعه قبل کنید. این میشود یک مدل سالم از کمالطلبی، که سازنده است و شما را به اقدام بیشتر تشویق میکند.
یادتان باشد کاری که تمام میشود، حتی اگر نتیجهاش کامل نباشد، بسیار بهتر از کاری است که هرگز تمام نمیشود. چون در حالت اول شما سعی میکنید نتیجه را مدام بهتر کنید و در نهایت به یک خروجی قابل قبول خواهید رسید. اما هیچ کاری در ذهن ما انجام نمیشود و بالاخره باید دست به اقدام زد.
دنبال یک نتیجهٔ بدون نقص نباشید، دنبال نتیجهٔ بهاندازه کافی خوب باشید و آن را در طول مسیر بهتر و بهتر کنید.
۴. بیم شکست خوردن
دیکته ننوشته غلط ندارد و مشکل اینجاست که خیلی از ما، از غلط نوشتن میترسیم، به همین دلیل اصلاً سراغ دیکته نوشتن نمیریم! چرا؟ چون میترسیم مورد قضاوت قرار بگیریم؛ این یک چرخهٔ بازدارنده است که شما را روی خط اهمالکاری قرار میدهد.
شما ترجیح میدهید عملکردِ بدِ احتمالیتان قضاوت نشود، پس بهتر میبینید کاری انجام ندهید و در امنیت ذهنی خودتان باقی بمانید و این امنیت را با هیچ چیزی عوض نمیکنید. در حالیکه یک آدم عملگرا امنیت را ترجیح نمیدهد، او اقدام را ترجیح میدهد حتی اگر نتیجهاش رضایتبخش نباشد. چون ذهنیت او این است که یک نتیجهٔ ناخوشایند، قابلیت بهبود دادن دارد و اساساً شکست، نویدی است بر عملکردِ بهبودیافته من در آینده.
از طرفی عملگرایی شما، علیرغم ترس از نامطلوب بودن نتیجه به شما کمک میکند تا رفتهرفته بر این ترسها غلبه کنید. اما اگر همیشه مغلوب این ترس شوید و امنیت را ترجیح دهید و دست به اقدام نزنید، ترس شما بیشتر و بیشتر خواهد شد.
۵. وقتی خویشتنداری کافی را ندارید
منظور از خویشتنداری متعهد کردن خود به دنبال کردن اهداف و اقدامات، برای مدت زمانی مشخص است. این را میتوانیم معادل واژه Self-control بدانیم. وقتی کسی نتواند امیال و خواستههای آنی خودش را مهار کند طبیعتاً برایش سخت است برای مدت زمانی مشخص و طولانی روی یک کار متمرکز بماند و آن را تمام کند. این شخص self-control پایینی دارد.
در عوض کسی را در نظر بگیرید که وقتی پروژهای شروع میشود یا قرار است کاری را انجام دهد، از نظر ذهنی تمام تمرکزش را روی آن کار میگذارد، انضباط شخصی کافی را دارد و خودش را ملزم میکند تا قبل از تمام شدن کار، به موضوع جدیدی نپردازد.
اگر احساس میکنید مسئله شما، self-control پایین است تلاش کنید در بازههای زمانی کوچک (مثلاً بیست دقیقه تا نیم ساعت) فقط روی یک کار متمرکز باشید و در این بین به چیز دیگری توجه نکنید، بعد رفته رفته این بازه را متناسب با کاری که دارید انجام میدهید بیشتر کنید.
۶. نوشتن تعهد میآورد، بنویسید تا انجام شود!
من بنا به تجربه شخصی خودم متوجه شدم هربار لیستی برای انجام کارها تهیه میکنم و کارهایی که مهماند و باید انجام شوند را در آن مینویسم، احتمال انجام شدن آن کارها افزایش مییابد. به نظرم میآید مغز من در این مواقع (یعنی وقتی لیست تهیه کردهام) بهخوبی میداند باید روی چه کاری تمرکز کند و چه نتیجهای را رقم بزند. این هم تمرکز ذهنی مرا افزایش میدهد هم باعث میشود در مدت زمانی یکسان کارهای بیشتری را انجام دهم.
بنابراین یک دلیل دیگر اهمالکاری میتواند این باشد که کارهایتان را مکتوب نمیکنید و این باعث میشود یا آنها را فراموش کنید یا این کارها را آنچنان جدی نگیرید و به تعویق بیاندازید.
در نتیجه به شما هم این پیشنهاد را میکنم که لیستی درست کنید و کارهایی که باید انجام شوند را در آن بنویسید. ممکن است بخواهید این کار را به کمک نرمافزارهای تحت ویندوز یا موبایل انجام دهید که در این صورت پیشنهاد من استفاده از نرم افزار Wunderlist است که خودم هم از آن استفاده میکنم.
جمعبندی
کدام یک از این شش مورد را در خودتان پررنگتر میبینید؟ چه راههایی به ذهنتان میرسد که با انجام دادن آنها میتوانید بر این منشأ غلبه کنید؟ سعی کنید همین الان یکی از همان راهکارها را اجرایی کنید و نتیجه را با قبل از آن مقایسه کنید. اگر این اقدام شما نتیجه داد و موفق به شکست دادن اهمالکاری شدید به این راهکار ادامه دهید.
آرسام هورداد
راهبر توسعه فردی
۵ دیدگاه
معلومه خود شما هم اهمال کارید
نه تلگرام
نه اینستاگرام
پاسخ میدید
خیلی هم اهمال کارید
این چه وضع سیستمتونه؟
لطف کنید se و TE رو ببرید بالا
سلام به شما دوست گرامی
شاید اگر بفرمایید پرسشتون چیه و چه کمکی از دست من برمیاد، بهتر بتونیم کمکتون کنیم.
ضمنا برای سرعت بخشیدن به فرایند پاسخگویی پیشنهاد میکنم فایل صوتی توضیحات من در این خصوص را بشنوید:
برای شنیدن فایل صوتی اینجا را کلیک کنید
شاد باشید
سلام و ممنون از این مقاله بسیار مفید- از اونجاییکه فرد بشدت کمال طلبی هستم ورای مرزهای سالم آن، مهمترین دلیل اهمال کاری ام را همین مورد میدونم که بنظرم ریشه ترس از شکست و ترس از مواجهه هم برایم هست؛ یعنی چون این “کامل و بی نقص بودن” در تمام موضوعات زندگی بیش از اندازه برام مهم و پررنگه (اونم نه فقط در مورد خودم، که رفتار و کردار بقیه آدمها رو هم با همین خطکش سانت میزنم و قضاوت میکنم) پس، از اینکه با موقعیتی روبرو بشم که از قبل بهش توجه نکرده وخودم رو برای مواجهه با اون آماده نکرده باشم، میترسم. از طرف دیگه چون دائم در حال قضاوت همه چیز و همه کس، علی الخصوص خودم هستم، اونم با معیارهایی بسیار سختگیرانه، پس هم اینکه “به اندازه کافی خوب” که نه، “عالی” نباشم و هم عدم تأیید دیگران (همون دیگرانی که در بیشتر موارد قبولشان ندارم!) رو شکست قلمداد میکنم و اقدامی نمیکنم.
قسمت غم انگیز ماجرا اینجاست که بواسطه کمال طلبی، دانش و مهارتهای فردی ای کسب کرده ام که با اختلاف زیاد بالاتر از نرم (Norm) جامعه است و عموما در مواجهه با شرایط “یهویی”، واکنشها و ابتکاراتم بسیار کاربردی و مفیدن (انگار فقط به ضرب و زور یه چماقی اجبارا تن به اقدام و عمل کردن میدم)، ولی بدلیل ترسها و معیارهایم و البته سنگینیه کفه “درونگرایی” در قالب شخصیتی ام، متأسفانه حضور فعال و کنشگرانه ام در گروههای اجتماعی به مرور کمرنگ شده و به تناسب مهارتهای فردی، مهارتهای ارتباطی و تعاملی با جمع را کسب نکرده ام. یعنی این کمال طلبی منفی، باعث اهمال کاری من در ایجاد روابط اجتماعی جدید و حفظ و تعمیق روابط قدیمی من هم شده و مقوله اهمال کاری نه فقط روی دستاوردهای ملموس و عینی (objective)، بلکه روی دستاوردهای انتزاعی (subjective) زندگی من هم تأثیر بسیار نامطلوبی داره میذاره.
کلی و بزرگ دیدن، خودکنترلی پایین
خویشتن داری و کمال طلبی ناسالم رو دارم، و بیشتر کارهایی که شروع میکنم به ۹۰ میرسه به ۱۰۰ نمیرسه