تیپ شخصیتی INFP
چگونه مادری با تایپ INFP میتواند در لحظه زندگی کند؟
آیا این امکان وجود دارد که این شخص با افزایش سن و در نتیجه توسعه کارکردهای سوم و چهارم به چنین قابلیتی دست پیدا کند؟
من و همسرم داشتیم بازی کردن بچهها را تماشا میکردیم. آنها سرخوش بودند و داشتند آخرین شب تعطیلاتمان را میگذراندند. اما من در فکر آینده زندگیمان بودم. در رویای بهتر شدن بعضی چیزها. ما برای این سفر برنامهریزی کرده و رویا بافته بودیم. این اولین باری بود که بچههایمان ساحل را میدیدند اما من در آن لحظه هم در فکر گذراندن وقت جای دیگری بودم.
جهانیبینی من یکی از عواملی است که سبب ناامیدیم میشود. رویاپردازم و همیشه در حال جستجوی بهترینها هستم. اغلب خود را در احتمالات آینده مییابم و نمیتوانم از لحظه حال لذت ببرم. در واقع این که چگونه میتوانم از لحظه حال بهره بیشتری ببرم، جایی در افکارم ندارد.
نگرانی همیشگی درمورد احتمالات
وقتی در رویای آینده سیر میکنم، متوجه میشوم در مسیر درستی قرار ندارم و مرتکب اشتباه هستم. بچههایم هر روز در مقابل چشمم قد میکشند. آنها مدام در حال تغییرند و من هرگز نمیتوانم زمان را به عقب برگردانم. شبها وقتی بچههایم میخوابند و به روز گذشتهام نگاه میکنم، متوجه میشوم کارهای بسیاری در طول روز انجام دادهام. از این رو استراحت بیشتر برایم وسوسه انگیز است و قطعا با خوابیدن بیشتر، مشکلی پیش نمیآید.
بارها پیش آمده که خیالپردازی جای خود را به بیحوصلگی و اضطراب داده است. من به عنوان یک INFP خیلی آرمانگرا هستم و افکارم سیالند. همیشه در این فکرم که چگونه زندگیمان بهتر میشود؟ اما همیشه لحظاتی را که درست پیش رویم قرار دارند، از دست میدهم. با وسواس به دنبال آینده عالی هستم یا میخواهم دوران کودکی بچههایم را جادویی کنم. گرچه زیباییهای آنچه درست در اینجا و اکنون پیش رویم است را از دست میدهم. وقتی خود را اسیر در گردباد رویاهای آینده یافتم، تصمیم گرفتم راه بهتری را در پیش بگیرم. کمتر گرفتار افکارم باشم تا بتوانم گوشت و استخوان زندگی هر روزم را تجربه کنم.
عاشق در لحظه زندگی کردن
با تمرینات ذهنآگاهی، بیشترین موفقیت را تجربه کردم و احساس کردم پا بر زمین گذاشتهام. من در سکوت و آرامش ذهن خوب عمل نمیکنم اما بررسی بدنی، فوقالعاده به من کمک کرد. با تمرکز بر تنفس عمیق شروع کردم. آن گاه رفت و آمد هوا در داخل ریهها و خروج از آن را احساس نمودم. سپس سعی کردم فکرم را به قسمتهای مختلفی از بدنم معطوف کنم. از بالاترین بخش سر شروع کرده و به سمت بخشهای پایینتر حرکت نمودم. باورش سخت بود. این من بودم که نفس میکشیدم و به چگونگی احساسم در بدنم توجه میکردم. درمانگر با تمرینهای ذهنآگاهی به یادم آورد که این لحظه، بخشی از زندگی من است. من اطمینانی از فردا ندارم و خیالبافی روزمره، زمان مرا میرباید.
اولین یا دومین باری که بررسی بدنی انجام دادم، توجهم از بدنم به اطراف پرت شد. کودکی را در آغوش گرفتم و شروع به بوییدن موهای حمام کردهاش نمودم. تظاهر کردم که شکم گرد و تپل بچه را قلقلک میدهم و غرق صدای خندهاش میشوم. از طرفی هم میدانستم که مادری کار دشواری است و نمیتوان آن را در فضای مربعی و فیلترشده رسانههای اجتماعی نمایش داد. هر چقدر که سعی بر متقاعد کردن خود میکنم، بیشتر دلهره داشتن زندگی رویایی سابق به سراغم میاید.
ظرفها در سینک انباشته شدهاند و من کنار کودکی بدخلق نشستهام. خستهام، فنجان قهوه دیگری میریزم و مینشینم. این در حالی است که کودک نو پا از سر و کولم بالا میرود تا از آن بالا روی بالشهای پخش شده بر زمین بپرد.
برای من به عنوان یک INFP رویاپرداز و آرمانگرا، زندگی در لحظه، به معنی زندگی قابل قبول در لحظه است. این به معنی تغییر یا دستکاری تجربهها نیست تا با ایدههای فانتزی من درباره آینده متناسب شود. برداشت از آنها باید همانگونه باشد که هستند و به عنوان ایدههای من پذیرفته شوند. من باید زندگیم را همانگونه که هست ببینم. فقط در این صورت است که میتوانم کمی در مورد تغییر زندگی، استراحت بیشتر، برنامهریزی برای تعطیلات کمی رویاپردازی کنم.
منبع: truity.com
دوره حضوری مرتبط
مترجم: محبوبه هداوند- عضو دپارتمان تولید محتوای تایپشناسی و دانشآموخته دوره حضوری MBTI پیشرفته
محبوبه درباره خودش اینطور میگوید:
قدم گذاشتن در مسیر خودشناسی، باعث شد با خودم در صلح باشم و در این مسیر، MBTI قطب نمای منه