هنر شادمانه زیستن
از این پس قصد داریم در سایت تایپشناسی درباره موضوعات مهمی چون شادمانی، حال خوب، رضایت از زندگی، داشتن هدف و معنا برای زندگی بیشتر بپردازیم. از این رو در این مجموعه مقالات- که به مرور کاملتر میشود- میخواهیم به سراغ ایدههای بزرگ و مفید از مکاتب فلسفی و روانشناختی گرفته تا اشخاص و بزرگان حوزه اندیشه برویم و ببینیم نظر آنها درباره این موارد چه بوده است و این ایدهها همین الان چه کمکی میتواند به رشد و شادمانی ما بکند.
در این درسنامه به سراغ بزرگان فلسفه رواقی (Stoic philosophy) رفتهایم و قرار است نظر آنها را در این باره بررسی کنیم. این درسنامه هر هفته روی سایت منتشر میشود و به مرور تکمیل خواهد شد.
ایده اول: درباره کنترل و انتخاب
اپیکتتوس-Epictetus میگوید: «خیلی ساده، مهمترین وظیفه ما در زندگی این است که بتوانیم بین موضوعات و مسائل مختلف تفکیک قائل شویم و ببینیم کدامیک از آنها بیرونیاند و تحت اختیار من نیستند و کدامیک از آنها وابسته به انتخابهای من هستند، انتخابهایی که مستقیماً تحت کنترل و تسلط من است. حالا وقتی این را دانستم، باید بپذیرم که خیر و صلاح من در این است که: تمرکزم را بر درون قرار دهم، روی انتخابهای خودم؛ و روی مسائلِ بیرونی که از کنترل من خارج است گیر نکنم.»
مهمترین و اساسیترین قاعده در فلسفه رواقی این است که بتوانیم آنچه میتوانیم تغییر دهیم را از آنچه نمیتوانیم تغییر دهیم تفکیک کنیم؛ اموری که رویشان تأثیرگذار هستیم را از اموری که هیچ تأثیری رویشان نداریم جدا کنیم.
اگر پرواز من به دلیل وضعیت جوی لغو شده یا تأخیر دارد، داد و فریاد کشیدن من بر سر مسئولین پرواز هیچ تأثیری روی وضعیت آبوهوا نخواهد داشت و باعث نمیشود توفان تمام شود. من هرچقدر بنشینم آرزو کنم ای کاش قدم بلندتر بود، یا در کشور دیگری به دنیا میآمدم هیچ تغییری در اینها ایجاد نمیکند.
فرقی ندارد چقدر انرژی صرف کنم، من نمیتوانم کسی را وادار کنم مرا دوست بدارد و عاشق من شود. و مهمتر از همه اینها، زمان و انرژیای که صرف این موارد میکنیم، به معنی زمانِ ازدست رفتهای است که میتوانستیم صرف اموری کنیم که روی آنها کنترل و تسلط داشتیم. توجه به موارد غیرقابل تغییر، یعنی بیتوجهی به مواردی که میتوانستیم آنها را تغییر دهیم. حتماً آن دعای معروف را شنیدهاید که میگوید: خدایا، به من آرامشی عطا فرما تا آنچه را نمیتوانم تغییر دهم، بپذیرم. شهامتی عطا فرما تا تغییر دهم، آنچه را که میتوانم و خردی که تفاوت بین این دو را درک کنم.
ما نمیتوانیم شرایط دوران کودکی و نحوه تربیتی که با آن بزرگ شدهایم را تغییر دهیم. کسی که کودکی سختی داشته، نمیتواند اوضاع و احوال کودکیاش را تغییر دهد. ما نمیتوانیم انتخابهای گذشتهمان را پاک کنیم و آنها را تغییر دهیم (دکمه undo نداریم!). اما میتوانیم آینده را از طریق قدرت و توانی که در لحظه حال در اختیار داریم تغییر دهیم. همانطور که اپیکتتوس میگوید: فرد میتواند انتخابهای الانش را کنترل کند.
همین مسئله درباره ما و در دنیای امروز هم صادق است. کاری که باید انجام دهیم این است که ببینیم در هر روز، چه مواردی به انتخابهای ما بستگی دارد و تحت کنترلمان است (و چه قسمتهایی هم به انتخاب ما بستگی ندارد و تحت کنترلمان نیست)، در این صورت نه تنها شادمانهتر خواهیم زیست، علاوهبراین، مزیت قابل توجهی نسبت به افرادی کسب خواهیم کرد که زمانشان را صرف اموری میکنند که نتیجهٔ مثبتی برای آنان دربرنخواهد داشت. افرادی که به جنگی پا میگذارند که پیروزی در آن نیست.
ایده دوم: دانش (یادگیری) آزادی میآورد
خب، میپرسید تهِ همه این آموزشها و نتیجه و میوه یادگیری چیست؟ باید بگویم میوهٔ یادگیری، جذابترین چیزی است که یک فرد فرهیخته میتواند دشت کند. و آن چیزی نیست جز آرامش حقیقی، برتری (چیرگی) و آزادی؛ اینها نتیجه یادگیری و آموزشاند. ما نباید گول حرف عوام را بخوریم که مدام میگویند: تحصیلات فقط مخصوص افراد آزاد (غیر بردهها) است؛ بلکه حرف آنها کاملاً برعکس است. خردمندان میگویند: فقط مردم تحصیلکرده حقیقتاً آزادند.
- اپیکتتوس، گفتارها
یک دقیقه به این فکر کنید که الان چرا دارید این نوشته را میخوانید؟ کلاً چرا کتاب میخوانید؟ چرا به کتابفروشی میروید و از قفسه کتابها، یک یا چند کتاب برمیدارید و میخرید؟ طبیعتاً هدفتان این نیست که روشنفکر به نظر برسید، یا نمیخواهید وقتی در اتوبوس یا تاکسی نشستهاید وقتتان بگذرد، یا دنبال این نیستید که در لابهلای صفحات کتاب آن چیزی را بشنوید که دوست دارید بشنوید؛ برای اینها راههای بسیار سادهتری نسبت به کتاب خواندن وجود دارد.
نه! دلیل شما اینها نیست، دلیل شما برای کتاب خواندن این است که میخواهید یاد بگیرید چطور زندگی کنید، میخواهید خوب زیستن را بیاموزید. چون میخواهید آزادتر باشید، میخواهید آنطور که دوست دارید زندگی کنید و حال دلتان خوب باشد. یادگیری یعنی: آموختن و فکر کردن درباره افکار و ایدههای ذهنهای بزرگ و الهامبخش. و یادگیری بهتنهایی چیز ارزشمندی نیست، بلکه همه ما از یادگیری هدف داریم.
برای هر کدام از ما زمانهایی هست که روزها کسل و بیحوصله هستیم و حواسمان خیلی راحت پرت میشود و نمیتوانیم روی کار اصلیمان تمرکز کنیم. احتمالاً در چنین روزهایی به نظرمان میآید تماشای تلویزیون یا خوردن چیپس و پفک انتخاب بسیار بهتری است تا خواندن فلسفه. اما درست همین وقتهاست که باید یادتان باشد: دانش- خصوصاً دانش فردی- آزادی است.
ایده سوم: نسبت به موضوعات بیاهمیت، بیرحم باشید
شاید گفتن کلمه «نه» یکی از سختترین کارها باشد، اما در مواقعی بسیار رشددهنده است؛ خصوصاً زمانیکه آنطرف پای یک فعالیت بیمورد وسط باشد. چیزی شبیه وسوسهٔ انجامِ یک کار کمارزش، صدای نوتیفیکیشنهای بیپایان یا وقتگذرانیهای بیهدف با گوشی، تلویزیون، لپ تاپ و … در این مواقع نه گفتن سخت است. یکی از مهمترین مأموریتهای ما در زندگی پیدا کردن کارهایی است که صرفاً زمان و انرژی ما را هدر میدهند بدون اینکه خروجی یا دستاورد مشخصی برای ما داشته باشند.
ما باید توان نه گفتن به دعوتها، درخواستها، اجبارها را داشته باشیم. لزومی ندارد همرنگ جماعت شویم و کارها را دقیقاً به همان روشی انجام دهیم که آنها انجام میدهند. چون در این صورت به همان نتایجی میرسیم که آنها میرسند: متوسط بودن!
البته همیشه داستان انقدر ساده نیست، گاهی ما اسیر عواطف مشخصی میشویم که زمان ما را به سرقت میبرند. گاهی حسوحالی داریم که ماندن در آن حسوحال مخرب است اما نمیتوانیم به آن نه بگوییم و از آن خارج شویم. بله، گاهی احساساتی خاص ما را به عقب نگه میدارند. احساساتی مثل خشم، هیجان، نداشتن تمرکز، وسواس فکری که گاهی ما را در بند خود میکنند. اگر حواسمان به این احساسات نباشد و غرق اینها شویم، خیلی زود زندگی را میبازیم و لحظه را از دست میدهیم. در این صورت دیگر نمیتوانیم آنگونه که دوست داریم زندگی کنیم.
پس مسئله مهمی که باید به آن توجه کنید این است که به این فکر کنید: به چه روشهایی میتوانید برای خودتان زمان مؤثر ایجاد کنید و زمانهای غیرمؤثر را حذف کنید؟ به این فکر کردهاید که چطور میشود زمانتان را از زندگی پس بگیرید؟ (و اجازه ندهید وقتتان با فعالیتهای غیر سودمند به تاراج برود؟) سرنخی که میتواند کمکتان کند این است: خیلی سر خودتان را شلوغ نکنید! سبک زندگی شلوغ- busy یک سبک زندگی مطلوب نیست. شما عموماً باید سرگرم مهمترین کار زندگیتان باشید و سایر حواشی و جزئیاتِ بیمورد را با قاطعیت حذف کنید. فقط روی همان یک کار مهم زندگیتان سرگرم شوید.
ما باید بیرحمانه دربرابر این کارها بایستیم و آنها را از زندگیمان حذف کنیم. وقتی به کارهای بیاهمیت زندگیتان دست رد میزنید، یعنی دارید فضا را برای انجام دادن کارهای مؤثرتر و با اهمیتِ بیشتر باز میکنید. رعایت همین اصل ساده باعث میشود بیشتر از زندگیتان لذت ببرید، و آنگونه زندگی کنید که خودتان دوست دارید.
۱ دیدگاه
عالی بود