چرا انتخاب شغل این روزها سخت شده؟
یکی از دلایلی که باعث شده در طی سالهای اخیر انتخاب شغل برای ما دشوار شود این است که ما با انتخابهای گسترده و متعددی مواجهیم و همین باعث سردرگمی ما میشود. کلا هر نوع و هر حالتی از گستردگی انتخابها سردرگمی میآورد و خودش آزادی ما را سلب میکند اما این مسئله در انتخاب شغل پررنگتر است. یک راهکاری پیشنهاد شد برای غلبه بر این سردرگمیِ ناشی از گستردگیِ انتخابها و آن این که:
- اول سعی کنید تعداد انتخابها را کم کنید: مثلاً به جای ده مرکز خرید به دو مرکز خرید بروید
- دوم اینکه رویکرد «بهاندازه کافی خوب بهجای فوقالعاده» را جایگزین کنید: من فریب این توهم که باید دنبال چیزی باشم که همه خواستههایم را پوشش دهد و کامل باشد نمیروم در عوض آنچه به اندازه کافی خوب است را انتخاب میکنم. (اصل کفایت، نه نهایت)
این روش در انتخاب شلوار خوب است اما به نظر میرسد در انتخاب شغل کمک چندانی نمیکند.
کاری که باید بکنیم این است که عوامل اصلی رضایتمندی شغلی را پیدا کنیم و براساس همانها شغل انتخاب کنیم.
عامل دیگری که باعث میشود انتخاب شغل سخت باشد این است که ما در سن کم انتخاب رشته میکنیم در حالیکه نه پختگی داریم نه تجربه و نه تصوری از آینده اما تقریباً تا آخر عمر در بند همان انتخاب اول هستیم و تا آخر به مسیر شغلی ما شکل میدهد. یک پزشک بعد از پنج سال نمیتواند پشیمان شود و برود طراح گرافیک شود! یا حداقل این کار خیلی برایش پر هزینه خواهد بود.
دلایل سخت بودن انتخاب شغل:
- تعدد گزینههای پیشِ رو
- تحصیلات عالی
- توقعات یا فشارهای والدین
یک نکتهای که سد راه ما میشود تا از کار فعلیمان بیرون بیاییم و شغلمان را تغییر دهیم این است که به این نگاه میکنیم که چقدر زمان برای اینکار گذاشتم و حیف است الان بخواهم کارم را عوض کنم (حیف آن شش سال که وقت گذاشتم و لیسانس گرفتم! الان بهتر است در همین مسیر ادامه دهم که وقتی که گذاشتم حیف نشود)
اقتصاددانان به این اصل هزینههای غیرقابل برگشت میگویند: کفش گرانی که پایم را میزند اما به دلیل هزینه زیادی که برایش کردهام حاضر نیستم دور بیندازم.
این باعث میشود که من این فرصت را به خودم ندهم که دنبال تجربهای تازه بروم، یا دنبال کاری بروم که میدانم به آن علاقه دارم و با روحیاتم سازگارتر است در نتیجه اسیر همین شغل فعلی خودم میشوم. در این صورت من دیگر نمیتوانم آن چیزی بشوم که خودم میخواهم.
دو نوع حسرت داریم: حسرت از دست دادن آن چیزی که برایش کلی انرژی گذاشتهایم و دومی حسرت ناشی از انجام ندادن کاری که دوست داشتیم. اما تجربه نشان داده حسرتِ دوم بسیار آزاردهندهتر است در نتیجه بهتر این است که از همان ابتدا دنبال کاری برویم که دوست داریم و به آن علاقه داریم. موضوع بحث ما هم همین است، اینکه چطور و با چه روشی کاری را پیدا کنیم که به آن علاقه داریم.
این روزها میبینیم یکی از شیوههایی برای انتخاب شغل بهطور گسترده مورد استفاده قرار میگیرد و اقبال عمومی فوقالعادهای هم از آن میشود استفاده از تستهای شخصیتشناسی است. اما پژوهشگران اعتقاد دارند که آزمونهای شخصیتشناسی روشی ناکارآمد برای پیدا کردن شغل مورد علاقه هستند و در این مورد کمک چندانی نمیکنند.
البته نباید آزمونهای شخصیتی را بهطور کامل رد کرد. این آزمونها دید و بینش خوبی به فرد میدهند اما نباید به عنوان تنها ابزار مورد استفاده در انتخاب شغل به آنها اعتماد کرد. بعضی از این آزمونها بیشتر از بقیه مورد استفاده قرار میگیرند از جمله آزمون MBTI. اما خود MBTI هم مشکلاتی دارد که اگر فرد به آنها توجه نکند یا از آنها آگاه نباشد ممکن است دچار اشتباهاتی در طراحی مسیر شغلیاش بشود.
چند مشکل MBTI:
- قابلیت اطمینان و پایداری ندارد: بعد از پنج هفته ممکن است نتیجه تست شما تغییر کند
- دوقطبی بودن منطقی نیست، این یا آن نداریم! بلکه اغلب مردم آمیزهای از اینها هستند
دیوید پیتنگر روانشناس معروف: هیچ سندی دال بر اینکه بعضی تیپها در بعضی شغلها موفقترند وجود ندارد، همچنین درباره رضایت شغلی هم همین است.
چرا MBTI انقدر پرکاربرد است؟ توضیحات آن کلی و طالعبینانه است، بازار ثابتی دارد و فرضیهها و احتمالاتی را در ذهن من باز میکند (من به مشاغلی فکر میکنم که هیچ وقت به ذهنم نرسیده بودند)، در شرایط منفی ذهنی کمک روانی خوبی هم هستند چون به من میگویند مثلاً برای شغل فعلیام مناسب نیستم یا مثلاً برای فلان کار مناسب هستم.
اما مسئله اینجاست که شغل دلخواه ما از تجربه کردن و اقدام کردن شناخته میشود نه از دل آزمونهای شغلی و شخصیتی. شغل مورد نظر ما را انجام تجربههای ملموس در دنیای واقعی میتواند به ما نشان دهد، همان چیزی که به آن تجربهگر بودن میگوییم.
شما بهتر از هر کس دیگری میتوانید دلیل سردرگمی شغلی خودتان را پیدا کنید، سعی کنید وقت بگذارید و به این سؤالات پاسخ دهید:
۱. سه دلیل اصلی سرگردانی شما برای انتخاب شغل آیندهتان چیست؟
۲. سه ترس شما از رها کردن شغل فعلیتان کدام است؟
۳. سه چالش بزرگی که فکر میکنید در این مسیر پیش رو داشته باشید چیست؟ (اگر شغلم را از دست بدم یا ازش بیام بیرون چه سناریوهای بدی میتونه در انتظارم باشه؟ یا بدترین اتفاقی که میتونه بیفته چیه؟)
از الان به بعد میخواهیم ببینیم ما دقیقاً خواهان چه نوع رضایتی هستیم؟ پول و مقام را میخواهیم یا شکوفا شدن استعدادهایمان را
توجه: این نوشتار بخشی است از خلاصه کتاب «چگونه شغل دلخواهمان را پیدا کنیم»
این بحث را در قسمتهای آینده ادامه خواهیم داد.
۲ دیدگاه
سلام خیلی ممنون از مقاله خوب و مفیدتون. میشه درباره کتابی که معرفی کردید بیشتر توضیح بدین و اگه ممکنه لینک خریدش رو توی سایت بزارید. سپاس
سلام به شما مهدی گرامی
لینک خرید کتاب