تعهد بلند مدت
چگونه حسیهای منعطف میتوانند تعهد روی کار بلندمدت را یاد بگیرند
امروز صبح من برای چایام شیر نداشتم. پس کتم را پوشیدم، از خانه بیرون رفتم و ۱۰ دقیقه بعد با یک لیتر شیر در دست از سوپرمارکت برگشتم. و همهی این ها قبل از ساعت ۷ صبح انجام شد.
چه نعمتی!
جهان امروز زندگی ما را خیلی آسان کرده است. مشکلی وجود ندارد که در عرض چند ساعت حل نشود. کمی شیر احتیاج دارید؟ به مغازه بروید. هر روز هفته و ۲۴ ساعته باز است.
یک هدیه ی لحظه آخری یا جدیدترین وسیله را احتیاج دارید؟ روی اپ آمازون کلیک کنید و روز بعد به دستتان می رسد. ما وامهای فوری، قرارهای فوری و پیامهای فوری داریم. بی حوصله اید؟ با اینستاگرام کار کنید و بازخوردهای سریع از فالوئرهایتان بگیرید. گرسنه اید؟ غذا سفارش دهید؛ یا یکی از آن بسته های مواد غذایی آماده سفارش بدهید که دم در خانه تحویلتان بدهند. حتی دیگر لازم نیست سبزیجات را خرد کنید.
تعجبی ندارد که دیگر کمتر کسی توانایی فکر کردن به کارهای بلندمدت را دارد. برای بعضی تیپهای شخصیتی این موضوع مشکل ایجاد میکند. حسی ها، بخصوص نوع منعطف آنها، ترجیح میدهند در «اینجا و اکنون» زندگی کنند تا در دنیایی از احتمالات. برای آنها سخت است که آیندهی دور را ببینند.
راه حلهای یکشبه فعالیت موردعلاقهی آنهاست؛ و برای SPها خیلی راحت است که خواستههای بلندمدت خود را فراموش کنند. و در اینجا جامعه را داریم که همهی این لذتهای فوری را درست در برابر آنها فراهم میکند و همچنین آنها را از اهدافشان دور میکند. در اینجا از این موضوع صحبت خواهیم کرد که چطور حسیهای منعطف میتوانند حرکت خود را آهستهتر کنند، از آن حباب خوشگذرانی بیرون بیایند و وارد یک پروژهی بلندمدت شوند.
#۱- یک انگاره داشته باشید، نه یک برنامه (یا: آرنی چیکار میکرد؟)
به عنوان یک مرد جوان، آرنولد شواتزنگر، به بدنسازی تنها به چشم یک سرگرمی نگاه نمیکرد. نه، او یک ویژن واضح از خودش در جایگاه برنده مسابقه بدنسازی داشت، در حالیکه بقیه دوستان بدنسازش او را از پشت سر تشویق میکردند.
بعد از آن او می توانست بخاطر شهرت بین المللیش در آمریکا ساکن شود و میتوانست یک ستاره سینما شود. صحبت از داشتن ویژن برای آینده شد! اما این آشکارا یک انگاره (تصویر ذهنی از آینده) است– یک آرمان– نه یک برنامه مشخص برای چگونه تبدیل شدن به یک ستاره سینما.
برای SPها برنامهریزی تا وقتی که مربوط به اهداف ملموس که سریعا قابل دستیابی هستند باشد کار سختی نیست. (امروز باید این ایمیل را بفرستم.) اما خیلی از شما درباره پایان بازی سردرگم هستید، چون خیلی دور از دسترس بنظر میرسد. برای شما داشتن یک برنامه دقیق خیلی دستوپاگیر است، چون برای شما رسیدن به اهداف به همان اندازه که به معنی انجام دادن یک کار ملموس است، درباره سازگار شدن با موقعیتهای جدید هم هست.
شما ممکن است برنامهای برای انجام کارها به شیوه ای خاص بریزید، اما چند ماه بعد این برنامه با آنچه اول بود کاملا متفاوت بنظر میرسد. با شخصیت خود نجنگید SPها! برای شما آینده باید کمتر یک پروژه و بیشتر به شکل ویژن باشد، که انعطافپذیری زیادی در اختیار شما میگذارد که چگونه به آنجا برسید. این به معنای آن نیست که کلا از روی مراحل اصلی بپرید، بلکه معنیاش این است که برای شما آن درگیر جزییات شدن مثل SJها جواب نمیدهد.
فقط مطمئن شوید که انگاره شما ملموس و دارای نتیجه باشد. «من میخواهم پولدار شوم» خیلی مبهم است، در حالیکه «میخواهم در شغلم تصمیماتی بگیرم که پتانسیل درآمد مرا افزایش دهد» به شما کمک میکند که ویژن خود را از مرحله کلی به مراحل جزییتر ببرید.
#۲- با تلسکوپ نگاه کنید
هدف تلسکوپ چیست؟ اشیاء دور را نزدیکتر نشان میدهد. این همان کاری است که شما باید با برنامهی بلندمدت خود انجام دهید. آن را جلوی تلسکوپ بگذارید تا دیگر چندان دور بنظر نرسد.
بازی کردن یک بازی طولانی مدت برای حسیها سخت است چون هرچه هدف دورتر میشود، انتزاعیتر میشود. فرض کنید شما دارید پول پسانداز میکنید که طی چند سال آینده خانه بخرید. آنچه شما را نگران میکند این است: چه میشود اگر بحران اقتصادی اتفاق بیفتد؟ یا شما کارتان را از دست بدهید؟ اگر سال آینده یک موقعیت خوب پیش بیاید که شما باید با آن همراه شوید چطور؟ آنچه فوری است واقعی و در دسترس است.
هرچه به سمت آینده پیش برویم اتفاقات نامنتظرهی بیشتری ممکن است در طول مسیر اتفاق بیفتد. این موضوع روحیهی SPها را خیلی خیلی تضعیف میکند. تلسکوپ به شما کمک میکند محدودهی تمرکز خود را باریکتر کنید.
پس انگاره خود را انتخاب کنید و روی کارهای کوچکی که برای رسیدن به آن لازم است تمرکز کنید. اگر انگاره شما خریدن خانه است، آیا میتوانید خود را متعهد کنید که هر ماه مبلغ معینی پسانداز کنید؟ اگر باعث میشود وضعیت جسمانی بهتری داشته باشید، آیا میتوانید خود را متعهد کنید دو بار در هفته تمرینات HIIT را انجام دهید؟ این کارهای کوچک را انجام دهید بدون اینکه منتظر بمانید شرایط بیرونی برای شما تصمیم بگیرند. قدمهای کوچک روزانه یا ماهانه خیلی بهتر از آن است که نامنظم و گاهبهگاه کار کنید و تمرکزتان بهم بریزد.
کارهای کوچک، ترسناک یا دست و پاگیر نیستند اما جمع شدن آنها روی هم آتش را گرم نگه میدارد و به شما کمک میکند به دستاوردهای بزرگی برسید.
#۳- از قانون ۱۰/۱۰/۱۰ استفاده کنید
قانون ۱۰/۱۰/۱۰ توسط سوزی ولش، نویسندهی حیطهی کسبوکار، برای اینکه به افراد کمک کند تصمیمهایشان را از یک چشمانداز آیندهنگرانه ببینند طراحی شده است، با پرسیدن این سوالها :
- ۱۰ دقیقه دیگر من درباره این تصمیم چه حسی خواهم داشت؟
- ۱۰ ماه دیگر من درباره این تصمیم چه حسی خواهم داشت؟
- ۱۰ سال دیگر من درباره این تصمیم چه حسی خواهم داشت؟
اگر شما فردی هستید که تصمیمهایتان را بر اساس احساسات آنی میگیرید، این استراتژی به شما کمک میکند انتخابهایتان کمتر لحظهای و هیجانی باشد. چون اگر شما از خود بپرسید ۱۰ ماه یا ۱۰ سال دیگر چه حسی درباره این عمل خواهید داشت، بیشتر اوقات جواب این است: «حتی یادم نمیآید این کار را انجام دادم!»
وقتی شما یک پروژهی بلندمدت انجام میدهید، هر تصمیم شما با ویژن بلندمدت شما مرتبط میشود. به این معنی که شما نمیپرسید آیا چیزی اهمیت دارد یا نه، بلکه میپرسید تا «چه زمان» اهمیت دارد.
اگر اثر هر تصمیم ۱۰ دقیقهی بعد از بین برود، پس شما در مسیر پیشرفت نیستید.
#۴- از دیدگاه سوم شخص نگاه کنید
حتی منطقیترین متفکران هم مستعد این هستند که از دیدگاه شخصی به مسائل بنگرند. این یک خطای سیستماتیک است که میتواند روند تصمیمگیری ما را مختل کند. بیایید واقعیت را بپذیریم. اگر شما مجبور بودید همهی گزینههای احتمالی را قبل از تصمیمگیری سبک سنگین کنید، حتی نمیتوانستید سادهترین تصمیمها را بگیرید. در نتیجه، ما به میانبرهای ذهنی خود تکیه میکنیم که کمک میکنند بتوانیم سریع دست به اقدام بزنیم.
برای SPها این کار به معنی حل مسئله در همان لحظه است، به جای انجام کاری که در بلندمدت بهترین نتیجه را بدهد. اغلب، این راه حلهای لحظهای و آنی نیست که مشکل ساز است، بلکه این واقعیت که این روند یک الگو از انتخابهای کوتاهمدت است که به یک نتیجهی بلندمدت بدتر ختم میشود، مشکل ایجاد میکند.
یک استراتژی این است که قدمی به عقب بردارید و از زاویهی دید کسی دیگر به انتخاب خود بنگرید. اگر دوست شما با چنین مشکلی نزد شما میآمد، به او چه توصیهای میکردید؟ SPها در نصیحت کردن بهتر عمل میکنند تا گوش دادن به نصیحت دیگران. گشادهرویی و صداقت شما به این معناست که در مواقع لزوم میشود برای یک استدلال صحیح و قابل اطمینان به شما تکیه کرد. پس دفعهی بعد که در حال کلنجار رفتن با چشمانداز بلندمدت هستید، کمی از خود فاصله بگیرید و تصور کنید در یک موقعیت مشابه به یک دوست چه توصیه ای میکردید.
حرف آخر
بازی بلند مدت متضاد بازی کوتاه مدت است. معنی آن فدا کردن امروز برای فردایی بهتر است. اگر شما بتوانید دائما این کار را انجام دهید، نتایج خودبخود به وجود میآیند. اما وقتی شما یک SP – که به دنبال نتایج فوری است – باشید، برنامهریزی برای آینده سخت میشود!
نکتهی مهمی که SP ها باید به یاد بسپرند این است که بازی بلندمدت هنوز هم یک “بازی” است. شما باید از بازی کردن با آن لذت ببرید. از خوشیهای آنی زندگی لذت ببرید، اما گاهبهگاه.
آن مسیر کلی که میخواهید در زندگیتان طی کنید را مشخص کنید و تصمیمهای خود را با آن ویژن بسنجید. هر اتفاقی که در آینده بیفتد نتیجهی کاری است که امروز انجام میدهید. کارهایتان را نه با «آیا مهم است؟» بلکه با «تا کی مهم است؟» بسنجید؛ و اینگونه به زودی گامهایی کوچک به سمت هدفی بزرگتر خواهید برداشت.
دوره حضوری مرتبط
منبع: truity.com
مترجم: آناهیتا خیری
آناهیتا درباره خودش اینطور میگوید:
” من عاشق کتاب ها، آدم ها و کشف دنیاهای جدیدم؛ و دوست دارم در مسیر خودشناسی در کنار هم دست به اکتشاف بزنیم. ”
دیدگاه و نظری درباره این مقاله اگر دارید، آنرا زیر همین پست و در قسمت کامنتها بنویسید.
پیشنهاد میکنیم این مقاله را هم مطالعه کنید:
چطور براساس تیپ شخصیتی پولمان را بهتر مدیریت کنیم؟
۱ دیدگاه
مقاله جالبی بود.
تو آشناهای spم شنیده بودم ک بمرور از آرزوها و هدف هاشون خسته میشن و دیگه هیجان ندارن .. براشون بفرستم ک بخونن.
ممنون.