مطالب پیشنهادی:

شخصیت INFJ و رشد فردی

چرا INFJها از آسیب پذیر بودن متنفرند؟

پیش‌نوشت:‌ حرف زدن درباره احساسات شخصی و بازگو کردن تجربه‌های احساسی یا حس و حال خودمان برای دیگران ما را در شرایط آسیب‌پذیری قرار می‌دهد؛ چون خودمان را در برابر دیگران گشوده‌ایم و درباره احساساتمان حرف زده‌ایم.

به همین دلیل صحبت کردن از احساسات شخصی برای بعضی تیپ‌ها ممکن است سخت‌تر باشد. ما این موقعیت را آسیب‌پذیری احساسی (vulnerability) می‌نامیم.

پذیرش آسیب‌پذیری یعنی آماده باشم درباره احساساتم با دیگران گفتگو کنم. حساسیتِ بیش‌از‌اندازه نسبت به آسیب‌پذیری یعنی از خودم محافظت کنم و درباره احساساتم با کسی حرف نزنم.

آیا تا به حال تعجب کرده‌اید که چرا برای دوست، شریک عاطفی یا عضو خانواده شما که تیپINFJ  دارد، ابراز احساسات سخت است؟  آیا حس می‌کنید علی رغم رابطه نزدیکی که با آن‌ها دارید باید تلاش زیادی کنید تا آن‌ها درباره احساساتشان با شما حرف بزنند؟

به‌نظر کمی عجیب می‌رسد که INFJها- یکی از همدل‌ترین تیپ‌های مدل مایرز و بریگز-  با بیان احساساتشان مشکل داشته باشند.

من هم به‌عنوان یک INFJ تجربیات مشابه این‌چنینی داشته‌ام. در طول این سال‌ها به این فکر می‌کردم که چرا نمی‌توانم به‌راحتی خودم را بگشایم و در برابر دیگران از احساسات شخصی‌ام حرف بزنم، آن هم زمانی که بیش از همه به گفتگو کردن نیاز داشتم.

زمانی‌که فهمیدم «INFJ بودن به چه معناست»، متوجه شدم چرا تا این حد با بیان احساساتم و در نتیجه آسیب‌پذیریِ نهفته در دل آن مشکل دارم.

 

آسیب پذیری و INFJ

شخصیت من جوری است که آدم‌ها- حتی در برخوردهای ابتدایی- خیلی راحت درباره ترس‌ها، احساسات شخصی و مشکلاتشان با من صحبت می‌کنند. من مصداق بارز کلمه «مشاور» هستم، من می‌توانم تمام روز با صبر و حوصله به مشکلات مردم گوش دهم. با این حال زمانی‌که لازم است با احساسات گیج کننده خودم روبرو شوم، این کار را نمی‌کنم.

هر وقت دوستان و خانواده‌ام حالم را می‌پرسند، من از ابراز احساساتم خودداری می‌کنم و به‌شکلی نه چندان صادقانه می‌گویم: «مرسی، خوبم.»

INFJهای زیادی مانند من قربانی سرکوب کردن احساسات یا نگفتن حس‌و‌حال خودشان هستند. اما این موضوع می‌تواند کمی پیچیده‌تر باشد. دلایل زیادی برای ترسINFJ ها از ابراز احساسات وجود دارد. اگر این دلایل برای شما آشناست، تنها نیستید ؛ تک تک این دلایل در مورد من هم صدق می‌کنند.

 

  • INFJها از احساس درماندگی می‌ترسند

درمانده بودن احساس ناخوشایندی است. اما INFJها نسبت به آن حساسیت بسیار بیشتری دارند. گشوده بودن دربرابر دیگران یعنی حرف زدن از احساساتم و به این معنی است که به حمایت احساسی نیاز دارم. اما من اغلب غرور و سنگینی‌ام را حفظ می‌کنم و درباره احساسات شخصی‌ام چیزی نمی‌گویم. ما نمی‌خواهیم درمانده به نظر برسیم.

 

  • INFJها از به‌وجود‌آمدن سوءتفاهم هراس دارند

این یکی از دلایل آشکار ترس INFJها از آسیب‌پذیری (و گشودگی) است. INFJها تحمل این‌که منظورشان اشتباه برداشت شود را ندارند و جالب این‌جاست که ما زمان زیادی از عمرمان را با تجربه چنین احساسی (یعنی درک نشدن) می‌گذرانیم. من به شخصه گاهی حس می‌کنم در سیاره شخصی خودم زندگی می‌کنم، زمانی هم که خواسته‌ام خودم را برای دیگران توضیح دهم چندان موفق نبوده‌ام. از آن‌جاکه به شدت مشتاقم با دیگران ارتباطی عمیق برقرار کنم خودم را با دنیای دیگران وفق می‌دهم و سعی می‌کنم آن‌ها و دنیایشان را درک کنم. اما از آن طرف وقتی می‌خواهم کسانی را بیابم که مرا بفهمند، کار سختی در پیش رو دارم. بخشی از آن به این دلیل است که INFJها عادت دارند آن‌چه با دیگران به اشتراک می‌گذارند را محدود کنند. من حتی با دوستان دوران کودکی‌ام هم اطلاعات خیلی کمی را در میان می‌گذارم. من کنترل زیادی روی افکار و احساسات خود دارم.

اما پنهان کردن خودم گاهی به ضرر من عمل کرده است. چون این پنهان‌کاری طبیعتاً باعث می‌شود دیگران نتوانند حال ما را بفهمند و ما را به خوبی درک نکنند؛ احساسی که به‌شدت از آن متنفریم. به علاوه، زمانی‌که ما انتخاب می‌کنیم بعضی از دیدگاه‌هایمان درباره مسائل مختلف را با دیگران به اشتراک بگذاریم، این دیدگاه‌ها معمولاً در نظر دیگران بسیار آرمانی و انتزاعی جلوه می‌کنند. این دیدگاه‌های نامعمول همان دلیلی است که گاهی باعث می شود INFJها برچسب رؤیایی بودن بخورند. وقتی نظریه‌ای بسیار انتزاعی باشد درک آن دشوار می‌شود و ما حتی نمی‌دانیم چگونه آن را به شکلی ملموس و روشن بیان کنیم.

 

  • INFJها با مسئله اعتماد مشکل دارند

راحت اعتماد کردن جزو خصوصیات ذاتی INFJهاست. اما کافی است چندبار اعتماد یک INFJ را خدشه‌دار کنید، بعد از آن اعتماد کردن برای ما به شدت سخت می‌شود. از آن‌جایی‌که فرد حساسی هستم، دریافته‌ام نباید لزوماً فرض را بر اعتماد کردن به دیگران بگذارم. آن‌چه مهم است تعادل داشتن است. این سخت اعتماد کردن می‌تواند ما INFJها را- اگر مراقب نباشیم- از شانس داشتن یک رابطه سالم و حقیقی محروم کند.

خبر خوب این است که ما کارکرد Ni را داریم. به این معنا که می‌توانیم جنبه‌های مختلف یک موضوع را ببینیم.

با این که این موضوع می تواند گاهی به ضررمان باشد، اما زمان‌هایی هم می تواند به ما کمک کند که رفتار افرادی را که درباره آن‌ها احتیاط به خرج می‌دهیم را درک کنیم و بپذیریم که آدم‌ها با هم متفاوتند، در نتیجه خیلی راحت نباید اعتمادمان را به آدم‌ها از دست بدهیم.

 

  • INFJها نمی خواهند باعث زحمت دیگران باشند

این نکته مهمی است. من به عنوان یکINFJ  به دنبال تفاهم با دیگران هستم. وقتی آرامش کسی را بهم بزنم انگار یک گناه کبیره مرتکب شده‌ام. اگر حس کنم واقعاً لازم است ممکن است از دیگران کمک بگیرم، اما در غیر این صورت از زحمت دادن به اطرافیان مانند طاعون اجتناب می‌کنم.

ما می دانیم اگر احساسات منفی خود را ابراز کنیم، ممکن است اسباب زحمت دیگران شویم و به‌شدت از این حس فراری هستیم. در نتیجه گاهی چیزی نمی‌گوییم و در خودمان فرو می‌رویم.

 

  • گاهی خودمان هم نمی‌دانیم چه احساسی داریم

گاهی دیگران سکوت ما را می‌بینند و متوجه نمی‌شوند چرا حرفی نمی‌زنیم. خب این گاهی به این دلیل است که خودمان هم دقیقاً نمی‌دانیم چه احساسی داریم.

ما گاهی احساسات خودمان را نادیده می‌گیریم و پردازش آن‌ها را به زمانی دیگر در آینده موکول می‌کنیم. سکوت و در خود فرورفتن ما برای دیگران گیج‌کننده است. آن‌ها بعدها متوجه می‌شوند که ما اصلا خبر نداشتیم در حال تجربهٔ چه احساسی هستیم.

 

  • برای بازگو کردن احساستان موقعیت‌شناس باشید

INFJها مشتاق برقراری ارتباط با انسان‌ها هستند. ما می‌خواهیم افرادی را در کنار خود داشته باشیم که ما را بفهمند و دوستانی که بتوانیم همه چیز را با آن‌ها در میان بگذاریم، اما وقتی پای صحبت از احساسات ناخوشایندمان به میان می‌آید قضیه کمی فرق می‌کند و تبدیل به فردی تودار می‌شویم.

این موضوع قابل اصلاح است. نمی‌گویم هر چیزی را با هر کسی در میان بگذارید یا خودتان را تغییر دهید، بلکه حرفم این است که شما می‌توانید انتخاب کنید که در زمان و شرایط مناسب و با شخص مناسب درباره احساساتتان حرف بزنید و در نتیجهٔ آن حس بهتری پیدا کنید.

 

  • به خودتان اجازه دهید که از امتیاز سهیم شدن احساسات بهره مند شوید

من دریافته‌ام که در میان گذاشتن احساسات با دیگران یک مزیت است. اگر زمانی‌که معذب باشم درباره احساساتم حرف نمی‌زنم، اما ۹۹ درصد اوقات نگه داشتن حرف‌هایم پیش خودم مزیتی برایم نداشته.

ابراز احساسات در مقایسه با این‌که همه چیز را درون خود نگه داریم آسان‌تر است و حس بسیار بهتری دارد. ترسINFJ  از آسیب‌پذیریْ چیزی نیست که بشود به سرعت بر آن چیره شد. احساس من این است که این روند مثل یک مسابقه طناب کشی دائمی است.

اما من از طریق در میان گذاشتن احساساتم با دیگران توانسته‌ام رابطه‌هایی عمیق‌تر و محکم‌تر داشته باشم.

 

  • انتخاب کسی که احساستان را با او درمیان بگذارید

این کار به نظر آسان می‌آید، اما همیشه هم این‌طور نیست. از آن‌جا که هرکسی دیدگاهی متفاوت دارد، بهتر است افراد مختلفی را داشته باشید تا برای موضوعات متفاوت به آن‌ها مراجعه کنید. سعی کنید بفهمید هر کسی چه خلق‌و‌خویی دارد و تا بدانید برای هر موضوعی باید به چه کسی برای گفتگو کردن مراجعه کنید.

بدیهی است که بهتر است از میان افرادی که به شما نزدیک‌ترند کسی را انتخاب کنید. چون آن‌ها تحت هر شرایطی آماده‌اند تا به حرف‌هایتان گوش دهند و زمانی‌که نیاز دارید از شما حمایت می‌کنند.

 

  • بدانید چه موقع باید به نیازهایتان توجه کنید

INFJها گاهی در تله «همه یا هیچ» می‌افتند. یعنی گاهی به‌شدت وارد دنیای شخصی خودشان می‌شوند و حاضر نیستند احساساتشان را با دیگران سهیم شوند، گاهی هم برعکس، آن‌قدر خودشان را دور نگه داشته‌اند که بیش‌از‌اندازه ابراز احساسات می‌کنند.

هدف اصلی رسیدن به یک تعادل بهینه است. به خودتان اجازه دهید زمانی‌که لازم است آسیب‌پذیری را در آغوش بگیرید (و درباره احساساتتان حرف بزنید). اما این را هم بدانید که گاهی لازم است خودتان به مشکلاتتان رسیدگی کنید و نباید آن‌ها را جار بزنید.

 

  • گاهی لزومی ندارد از حس‌و‌حالتان بگویید

لزومی ندارد که حتماً همه‌چیز را با دیگران در میان بگذارید. گاهی ممکن است برای بازیابی احساسی خودمان، اندکی تنها باشیم و هرکس در خلوت خودش ممکن است برای به تعادل رسیدن کاری به‌خصوص انجام دهد.

در مورد من، این کار غصه خوردن است. من در حضور دیگران غمگین بودنم را نشان نمی‌دهم. و اگرچه احساساتم را با دیگران در میان می‌گذارم، این یک عادت امن شخصی است که می‌خواهم برای خودم نگه دارم. دانستن این‌که کجا حد و مرز تعیین کنید به همان اندازه فائق آمدن بر ترس از آسیب‌پذیری، اهمیت دارد.

 

  • پذیرش احساس خود و زمان به اشتراک گذاشتن آن با دیگران

دانستن تفاوت بین ابراز احساسات سالم و ضروری، با ابراز احساسات بی‌مورد بسیار مهم است. وقتی حس می‌کنید باید با کسی صحبت کنید این کار را انجام دهید. عدم توجه به این احساسات در دراز مدت حال شما را بد خواهد کرد. یک INFJ  که بار هیجانی زیادی را با خود حمل می‌کند، دچار استرس خواهد شد؛ مگر این‌که این بار از روی دوش او برداشته شود. اگر شما مشکلی دارید که بدون توصیه یا دلداری یک دوست یا یک عضو خانواده نمی‌توانید از پس آن بر بیایید، زمان آن است که بر ترستان از آسیب‌پذیر بودن غلبه کنید و احساسات خود را با دیگران در میان بگذارید.

 


دوره حضوری مرتبط


منبع: truity.com

مترجم: 

آناهیتا خیری- عضو دپارتمان تولید محتوا و دانش‌آموخته دوره MBTI تایپ‌شناسی

آناهیتا درباره خودش این‌طور می‌گوید:

«من عاشق کتاب ها، آدم ها و کشف دنیاهای جدیدم؛ و دوست دارم در مسیر خودشناسی در کنار هم دست به اکتشاف بزنیم.»


دیدگاه و نظری درباره این مقاله اگر دارید، آن‌را زیر همین پست و در قسمت کامنت‌ها بنویسید.


پیشنهاد می‌کنیم این مقاله را هم مطالعه کنید:

انواع وفاداری تیپ‌های شخصیتی


 

 

[ آرسام هورداد ]

مدرس و پژوهشگر شخصیت‌شناسی و چیرگی | چیرگی یعنی خودِ منحصربه‌فردت را پیدا کنی و آن را به بهترین شکل به عالم عرضه نمایی

مطالب مرتبط

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۴ دیدگاه

  • محدثه گفت:

    دوست دارم تک تک جملات این مقاله رو قاب کنم بزنم رو دیوار. بی نهایت احساس خوبیه وقتی میفهمی تنها نیستی و یه عده ی دیگه هم این احساسات وصف نشدنی رو دارن.

  • لیلی راد گفت:

    از مقاله infj بسیار لذت بردم .همه موارد درمورد من صدق میکرد،سپاسگزارم🍀

  • یاسی گفت:

    به عنوان یه infj، با تک تک حرفهای این مقاله موافقم 🙁

  • عطریا گفت:

    راستش این مقاله باعث شد دیدگاهم نسبت به خودم روشن تر بشه و البته یه سری احساسات برام تازه بشن. این مسئله، یکی از مشکلات عمده من هم هست و زیاد باهاش درگیر بودم. همیشه از حرف زدن هراس داشتم، اینکه حرفام برایه بقیه آزار دهنده یا دردسر ساز بشه. یا اینکه در مواردی خودم رو بیش از حدی که میخوام رو کنم. اما در عین حال بعضی حرف ها آنقدر رو دل آدم سنگینی میکنن که به زبون نیاوردنشون مشکله. کاری که من برایه حل مشکلم میکردم چند لایه حرف زدن یا غیر مستقیم حرف زدن بود. جوری که فقط باید برای فهمیدنش به میزان درک شنونده تکیه میکرد. تو این مدته افرادی بودن که حرف دلم رو فهمیدن و بهم حس ها یه خوب دادن و خیلی ها هم نفهمیدن.
    ولی بازهم اینطوری حرف زدن بهم حسه امنیت بیشتری میده. چون حس میکنم با صریح حرف زدن تمام پل هایه پشت سرم رو خراب میکنم و دیگه هیچ راه امنی برایه دور زدن باقی نمی مونه.