تیپ شخصیتی INFJ
INFJها در مواجهه با غم و اندوه
آیا شما غمگینید؟ سؤال سادهای به نظر میرسد. این ماه دهمین سالگرد فوت پدرم بود، بنابراین من این سؤالها را از خودم میپرسم: «آیا تو هنوز غمگینی؟» و «آیا غم این اتفاق دلخراش هنوز بر قلبت سنگینی میکند؟» بدون لحظهای درنگ، اولین جوابم این است «بله! باوجود اینکه زمان زیادی گذشته است.»
قبلاً نمیدانستم اندوه تا چه اندازه میتواند پیچیده باشد.
دیدار با خانوادهام همهچیز را تغییر داد
اخیراً سفری به خارج از کشور همراه با همسر و دخترم برای دیدار با خانواده پدریام داشتم. شهری که به آن سفر کردیم، برایم یادآور خاطرات زیادی بود. اما درعین حال جایی بود که غمگنانه پدرم را از من گرفتهبود. در چند سال گذشته، از برگشت به اینجا اجتناب کردهام. بودن در جایی که سؤالات حل نشده بسیاری در مورد مرگ پدرم به وجود میآورد، برایم دردناک است. جزئیات دقیق مرگ پدرم را نمیدانم، بنابراین میتوانید تصور کنید ادامه زندگی، پس از تجربه از دست دادن عزیزی با انبوهی از سؤالات بی جواب چقدر دشوار است.
همسرم از صندلی پشتی ماشین اجارهایمان پرسید: «چقدر طول میکشد تا به آنجا برسیم؟» ما چند روز قبل در لاهه فرود آمدیم پس من توانسته بودم، خود را امروز برای سفر به خانه پدربزرگم که چند ساعتی با هتلمان فاصله داشت، کاملاً آمادهکنم.
حالا، ما تقریباً به آنجا رسیدهبودیم. همانطور که رانندگی میکردم، چشمم به تابلو خیابانی که پدرم درآن تصادف کردهبود، افتاد. چشمانم سوخت و اشکانم سرازیر شد و قسم میخورم برای چند ثانیه یا بیشتر نفس نمیکشیدم. قلبم تندتند میزد. «به همسرم گفتم: من باید الان گریه کنم چون نمیخواهم زمانیکه آنها را میبینم، گریه کنم.» احساس راحتی میکردم که میتوانم پیش از آنکه به خانه آنها برسم، بگریم چرا که عمیقاً میخواستم در مقابل آنها عالی و سرحال به نظر برسم.
زمانیکه رسیدیم، خودم را آماده این کرده بودم که لبخند بزنم، بخندم و پدربزرگ و مادربزرگم را دوست بدارم. ما پس از چند سال عدم ارتباط دوباره دور هم جمع شدهبودیم. جالب است بدانید بعد از فوت پدرم اتفاقات زیادی افتادهبود و در نتیجهٔ احساس دلشکستگی، خشم و ناامیدی که در من بود، دور خودم حصار و دیواری کشیده بودم و اجازه نمیدادم کسی وارد این حصار امن شود.
اما حالا، مطمئن نبودم که آیا این احساسات واقعاً نسبت به پدربزرگ و مادربزرگم بود یا اینکه من هنوز در مورد حادثه پدرم و مرگ دلخراش و ناگهانی او نیاز به التیام داشتم. بهطور کلی تمام دیدارهایی که ما بعد از مرگ پدرم با نزدیکان و آشنایان داشتیم بسیار احساسی و تلخ بود. خاطرات او را مرور میکردیم و میگفتیم که چقدر دلتنگش هستیم. میدانستم بقیه هم مثل من با همه وجودشان دلتنگ پدر هستند. پس ما خندیدیم، یکدیگر را بغل کردیم و من به داستانهای زندگیشان و قصههایشان گوش کردم. اما بعد از این فرایند، اتفاق عجیبی افتاد. متوجه شدم دارم آسیبپذیری را در آغوش میکشم و از احساسم حرف میزنم.
بعد از آن سه ساعت حرف نزدیم
سپس دوباره صحبت کردیم، گریه کردیم و یکدیگر را دلداری دادیم. پس از آن همه ما احساس کردیم کمی آرامتر شدیم. جای خالی پدرم همهی ما را آزار میداد. میتوانید آن را تصور کنید؟ آب روی آتش در سه ساعت؟ آیا عجیب نیست در آغوش کشیدن آسیبپذیری و گفتگو با دیگران در سطح عمیق تا چه اندازه می تواند التیامبخش باشد؟
این سفر آرامش و دیدگاه روشنی به من داد. میتوانم تمام قطعات پازل پیچیدهای که در حال تغییر است را حس کنم. با این دیدگاه جدید، مواردی در مورد طرزتفکرINFJ ها در مواجهه با از دست دادن عشق، یاد گرفتهام.
۱. هیچ راه مشخصی برای غم و اندوه وجود ندارد
اگر شما نیز مانند من تمایلات کمالگرایانه دارید، ممکن است برای هضم اندوهتان و مواجهه با غم از دست دادن دیگران، به دنبال یک حالت یا وضعیت ذهنی و احساسی ایدهآل بگردید و فکر کنید لزوماً باید یک فرمول مشخص برای آرام کردن خودتان وجود داشته باشد. این موقعیت ممکن است نامهای زیادی برای شما داشتهباشد. نامهایی چون شاد بودن، شفا یافتن، یا سازگار شدن با شرایط در هنگام غم. به عنوان یک ساختارگرا، اغلب میخواهم تمام فایلهای باز را ببندم و تمام مسائلی که انتهای ناخوشایند دارد را سریعاً پایان دهم. ممکن است شما فقط بخواهید در زمان حال احساس بهتری داشته باشید. درست است؟ اما مطمئنم مسائل زیادی در زندگی پیش رویتان وجود دارد که غمگنانه است و کنارآمدن با آن دشوار، زمانبر و خسته کننده است.
یادگرفتهام از این موضوع درس بگیرم و یک قدم به عقب بردارم. برای یک لحظه ایدهآلگرا بودن را کنار بگذارید. زمانیکه تمایلات ایدهآلیستی خود را رها کنید، زیباییهای جهان را میبینید. تنها بدانید در پایان روز قرار نیست همه سؤالاتتان جواب گرفته باشند و همیشه شاد نخواهید بود، همانطور که همیشه هم غمگین نخواهید ماند. ببنید چه چیز مثبتی وجود دارد که به آن میتوانید، امیدوار باشید.
۲. ارتباط با دیگران گره گشاست
تا به حال از دیگران پرسیدهاید برای بهبود حالشان از چهچیزی کمک گرفتهاند؟ ما اغلب در مورد دوره بهبودی افراد میشنویم. اما تقریباً هیچگاه در مورد اینکه افراد چه کردهاند که در مسیری مثبت و روبهرشد قرار گرفتهاند، نپرسیدهایم. من از یکENFP در مورد اینکه چهچیزی به او در هنگام اندوه کمک کرده است، پرسیدم و او گفت: فقط با تمام وجود ایمان داشتم، همه چیز روبهراه خواهد شد. او گفت در آن زمان به خود اجازه داده است که فقط «باشد» و «بودن» را تجربه کند.
در ارتباط با دیگران شما متوجه میشوید هیچگاه تنها نیستید، مخصوصاً در احساسات مشترک مثل زمانی که غم از دست دادن عزیزی دارید.
این موضوع کاملاً طبیعی است و غمگین بودن بخشی از پروسه غم است. میتوانید از دیگران هم بخواهید که نسبت به شما صبور باشند و آنچه نیاز دارید را به آنها بگویید. همچنین ارتباط با دیگران باعث میشود زاویه دیدمان را تغییر دهیم و بفهمیم دیگران در مواجهه با غم چه میکنند و این به شما کمک میکند بودن و پذیرش را تمرین کنید.
۳. به خودتان اجازه آسیبپذیری بدهید
مشکلی که INFJها با آن درگیر هستند ترس از آسیب پذیری است و پروسه از دست دادن عزیزی با آسیبپذیری زیادی همراه است. این موضوع برای یک INFJ به عنوان یک درونگرا، یا کسی که برایش دشوار است آنچه در درونش میگذرد را به دیگران نشان دهد، بسیار سخت است. اما در طول دیدار با خانوادهام همه چیز را تغییر دادم. به خودم اجازه دادم که آسیبپذیرتر باشم و تنها پس از آن آرام شدم.
۴. لطفاً نسبت به خودتان صبور باشید
INFJها نقاط قوت بسیاری دارند که حس همدلی یکی از این ویژگیهاست. آیا تا به حال توجه کردهاید تا چه حد نسبت به خودتان حس همدردری و شفقت نشان میدهید؟ کمی تأمل کنید. شما همیشه تمامی پاسخها را ندارید و همیشه لازم نیست که سریعاً بهبود یابید یا بخواهید مسئله مربوط به خودتان را در اسرع وقت پایان دهید. خوب است که گاهی یک قدم به عقب برگردید و از بیرون گود تماشا کنید و بدانید که این یک لحظه خاص از زندگیتان، لزوماً قرار نیست تعریفکننده همه وجوه شما باشد. از توانایی مخصوصتان برای دیدن دورنمای وسیعتر استفاده کنید. هیچ زمانبندی مشخصی برای پروسه التیام درد مرگ یکی از عزیزانتان وجود ندارد. لذا به خودتان سخت نگیرید.
۵. زمان برای فکر کردن بگذارید و درباره این گذار تأمل کنید
در طول ده سال گذشته، یادگرفتهام که چگونه با ازدست دادن کنار بیاییم (چه راههای خوب و چه بد- به هر حال من هم انسانم).
متوجه شدهام مدت زمان زیادی در زمان غم و اندوه در حالت Stand by قرارگرفته بودم. مطمئناً من خودآگاهی داشتم، اما برای انجام کل پروسه بهبود به تنهایی کافی نبود.
آیا تا به حال متوجه تغییر احساستان بدون هیچ دلیلی در طول یک مدت شدهاید؟ من احساس بیاعتقادی زیادی، سپس عصبانیت و در نهایت یک غم به تمام معنا کردهام.
در طول سالهای اخیر، تلاش کردهام به تمام این احساسات که با از دست دادن به وجود میآید، معنا دهم. تا به حال احساس کردهاید منتظر روزی هستید که احساس رهایی از تمام اتفاقات ناخوشایندی که در زندگی شما رخ دادهاست، داشته باشید؟
روزی که شما احتمالاً هر اتفاق ناخوشایندی را فراموش کردهاید. بسیار خوب، احتمالاً برای اغلب ما تلاش برای فراموش کردن یک اتفاق ناگوار بسیار سادهتر از این است که از نظر احساسی با آن مواجه شویم و درست در همان لحظه درباره خودمان و احساساتمان تأمل کنیم. اما یادتان باشد گاهی فکر کردن درباره احساستان در یک موقعیت خاص، مثمرثمر و سازنده است. فکر کردن و اندیشین درباره وضعیتی که در آن هستیم، کمک میکند تصویر کلان را ببینیم و ذهنمان وسیعتر فکر کند.
بستن افکار
من به این نتیجه رسیدهام بعضی از روزها انرژی لازم برای لمس عمیقترِ احساساتم و تلاش برای هضم از دست دادن دارم. اما بعضی روزها، شما تنها نیاز دارید به نیازهای اولیه انسانیتان توجه کنید مثل خوردن، خوابیدن، نوشیدن و وقت گذراندن. یعنی لازم نیست همیشه خیلی فلسفی و معنایی فکر کنید. وقتی نیازهای اولیه بیولوژیکتان ارضا نشود، نمیتوانید به التیام و شفای روح برسید.
حالا اگر دوست داشتید در قسمت دیدگاهها بنویسید چهچیزی به شما کمک میکند با غمهایتان کنار بیایید؟ بسیار مشتاقم که بدانم.
منبع: truity.com
دوره حضوری مرتبط
مترجم: آزاده خوشبخت- عضو دپارتمان تولید محتوای تایپشناسی و دانشآموخته کارگاه حضوری MBTI
آزاده درباره خودش اینطور میگوید:
من آزاده خوشبخت عاشق مطالعه، يادگيری و تيپشناسی هستم. اميدوارم بتوانيم با خودشناسی و شناخت شخصيت يكديگر در فضای MBTI به سوی زيبايي جان و جهان گام برداريم.