مهارت مستقل کار کردن
آیا مستقل کار میکنید؟
در این قسمت میخواهیم درباره یکی از خصوصیات مهمی که به توفیق در شغل و کسبوکار شما میانجامد صحبت کنیم: مستقل بودن. مستقل بودن و مستقل کار کردن یعنی چه؟ و آیا شما فرد مستقلی هستید یا برای انجام کارها و پیشبردن روزتان به دیگران وابستهاید؟ یکی از خصوصیات مهمی که برای پیشرفت در شغل و کسبوکارتان باید در خودتان پرورش دهید مستقل کار کردن و مستقل پیش رفتن است. توضیح خیلی ساده این ویژگی این است که برای انجام دادن کارها و تکمیل وظایفتان نباید منتظر دیگران بمانید و چشم انتظار این باشید که آنها برایتان کاری بکنند، شما باید خودتان دست به کار شوید و کار و فعالیتی که برعهده شماست را انجام دهید. یادتان باشید این شما هستید که باید کارتان را انجام دهید، نه دیگران. شما هستید که تصمیم میگیرید قدم بعدی چیست و چه اقدامی لازم است انجام دهید: این یعنی پیشقدم بودن؛ سعی کنید در کارتان پیشقدم باشید.
چنین فردی وقتی اوضاع خراب میشود یا مشکلی بهوجود میآید خودش برای جستجوی راه حل پیشقدم میشود و دست روی دست نمیگذارد تا ببیند دیگران به او چه میگویند: او خودش اقدام میکند تا شرایط را بهبود دهد.
دقت کنید که این ویژگیِ خیلی مهمی است، فرقی نمیکند دارید به شکل مستقل برای خودتان کار میکنید یا مثلاً کارمند یک شرکت هستید؛ پیشقدم شدن و منتظر دیگران نشدن برای انجام دادن کارِ خودتان، باعث میشود مسیر شما به سمت موفقیت و پیشرفت شغلی هموار شود.
مستقل بودن بعنوان یک ویژگی باعث میشود مدیر یا رئیستان بیشتر روی شما حساب کند، چون رؤسا معمولاً دوست ندارند وقت و انرژی بیشازاندازه صرف کسی کنند که برای کوچکترین قدمی منتظر توضیح رئیس یا مافوق خودش است. چنین فردی برای انجام دادن کارها وابسته به دیگران است و خودش بهتنهایی پیشقدم نمیشود، چنین فردی با این خصوصیات در یک محیط کاری و حرفهای فرد مطلوبی به شمار نمیآید. یک مدیر ترجیح میدهد با آدمی کار کند که شرح وظایفش را میداند و مدام برای انجام کارها و وظایف روزانه و عادیاش وقت او را نمیگیرد.
طبیعی است که ممکن است در شرایط اضطراری و پیشبینینشده منتظر بمانید و ببینید مافوقتان چه میگوید، یا با او مشورت کنید یا درباره کاری از او کسب اجازه کنید، طبیعی است که اینها مشکلی ایجاد نمیکند. اما یک فرد وابسته برای انجام کارهای روزمرهاش هم منتظر میماند و پیشقدم نمیشود و این اصلاً ویژگی مطلوبی به حساب نمیآید.
مستقل کار کردن به معنی تنها کار کردن و ایزوله بودن نیست. افراد مستقل بهطور مداوم با دیگر همکاران و مافوقشان در ارتباط هستند، مذاکره میکنند و با آنها همکاری و مشارکت دارند. اما آنها در رأس کارها و وظایف خودشان قرار میگیرند و مسئولیتهایشان را بدون نیاز به نظارت و راهنماییِ لحظهبهلحظه دیگران پیشمیبرند: آنها خودشان کارها را انجام میدهند و وظایفشان را تکمیل میکنند.
نکته مهم دیگری هم که باید به آن توجه کنید این است که فرد مستقل، نباید بیشازاندازه در استقلال عمل خودش پیش برود. مراقب حفظ تعادل در مستقل بودن باشید: سرخود تصمیم گرفتن و پیش بردن کارها بدون اطلاع دادن به دیگران ممکن است با تلاشهای آنها تداخل کند و نتیجه زحمت آنها را به باد بدهد. لذا قبل از اینکه روش و شیوه انجام کارها را تغییر دهید حتماً با سایر افرادی که مرتبط با موضوع هستند مشورت کنید و آنها را در جریان ایده خودتان بگذارید، مستقل کار کردن به معنی سرخود پیش رفتن نیست.
چرا نمیتوانیم مستقل کار کنیم؟
اگر بخواهیم میزان استقلال و تکیهبهخود را برای انجام کارها افزایش دهیم، اول باید ببینیم دلیل وابسته بودن ما به دیگران چیست و چرا منتظر میمانیم تا آنها به ما بگویند چه کار باید بکنیم. یکی از دلایل این وابستگی ممکن است مفهومی به نام «درماندگیِ آموختهشده»- learned helplessness باشد که در ادامه درباره آن صحبت خواهیم کرد. یا ممکن است دلیل آن سردرگم بودن شما باشد، اینکه هنوز دقیقاً نمیدانید باید چه کاری انجام دهید، شاید هم دلیل این مسئله این باشد که شما مهارت و قابلیتهای کافی را برای انجام دادن کار ندارید.
از طرف دیگر ممکن است رفتار رؤسای سازمان بهگونهای باشد که وابستگی کارمندان را تقویت میکند، یا دلیل دیگر ممکن است نیاز به دریافت تأیید از دیگران یا اعتماد به نفس پایین شما باشد، که اجازه نمیدهد به شکل مستقل و بدون نیاز به نظر دیگران کارتان را پیش ببرید. در هر صورت به نظر من بهتر است اول دلیل این وابستگی را پیدا کنید، چون در اینصورت سریعتر میتوانید برای این مشکل راه حل پیدا کنید و آن را برطرف کنید.
درماندگی آموختهشده چیست؟
بعضی از افراد یاد گرفتهاند که منفعل باشند. ذهنیتی که در این افراد شکل گرفته این است که من نمیتوانم خودم به تنهایی و به شکل مؤثر از عهده فعالیتها و کارهایم بربیایم، احتمالاً هر بار بهخودم متکی باشم گند میزنم، پس حالا که خودم دست راست و چپم را نمیشناسم و این اندازه بیعرضهام، بهتر است اجازه دهم دیگران- که بهتر از من هستند- کار را انجام دهند. این افراد بر اساس تجارب دوران کودکی متقاعد شدهاند که اقدامهای آنها ناکارآمد و بهدردنخور است، در نتیجه بهتر است کاری نکنند و منتظر باشند تا کسی بیاید و آنها را جمعوجور کند.
طبیعی است که برای این افراد، کاری نکردن و دست روی دست گذاشتن و دستور گرفتن از دیگران خیلی سادهتر است. آنها بدشان نمیآید دیگران به آنها بگویند چه کار بکنند تا بار سنگین مسئولیت از روی دوش خودشان برداشته شود. پس نکته دیگر درباره این افراد این است که آنها توان و قدرت پذیرش مسئولیت اقدام کردن را ندارند، یا به هر حال این توان را در خودشان نمیبینند. اگر هم بعداً مشکلی بهوجود بیاید این افراد خودشان را اینطور متقاعد میکنند که: «من صرفاً دستورات شخصی دیگر را اجرا میکردم، خودم که کارهای نبودم!» یا همان جملهی معروف مأمورم و معذور.
حالا سؤال اینجاست که اگر ردی از درماندگی آموختهشده را در خودمان یافتیم، برای غلبه بر آن باید چه کار کنیم؟ آیا راهکاری برای این منظور وجود دارد؟ خبر خوب این است که بله، شما میتوانید این مسئله را با تغییر ذهنیت و البته اقدام مؤثر ریشهکن کنید. چگونه؟ اول از همه سعی کنید میزان وابستگی خودتان را به دیگران کم کنید، به این منظور قبل از اینکه سراغ دیگران بروید و از آنها کمک بگیرید کمی صبر کنید و خودتان فکر کنید. سعی کنید از قدرت استدلال و تصمیمگیری خودتان استفاده کنید و روی آن متکی باشید. از خودتان بپرسید قدم بعدی چیست؟ من الان باید چهکار بکنم؟ اگر واقعاً نمیدانید، به این فکر کنید کدام کارها اولویت بیشتری دارند و مهمتر هستند. خیلی زود سراغ دیگران نروید، بهجای اینکه فوراً از بقیه بپرسید: این کار چطور انجام میشود؟ اول خودتان فکر کنید و ببینید از نظر منطقی این کار را چطور میتوانید انجام دهید. این روش به مرور زمان شما را عادت میدهد به اینکه در کارها و تصمیماتتان استقلال بیشتری داشته باشید و بیشتر روی خودتان متکی باشید و صرفاً جایی که واقعاً نیاز است از دیگران راهنمایی و مشورت بگیرید.
وقتی دقیقاً نمیدانید باید چه کار بکنید
گاهی اوقات شرح وظایف شفاف نیست، خودتان هم دقیقاً نمیدانید باید چه کار کنید. در اینصورت بهترین کار این است که قبل از شروع، درباره تمام جزئیات مطمئن شوید و نقش و مسئولیت خودتان را روشن کنید. اگر شرح وظایف روشن است ولی وارد نقش جدیدی شدهاید که چندان برایتان آشنا نیست، ببینید انتظارات سازمان از شما چیست و چه استانداردی مدنظر آنهاست، چک کنید چه قابلیتها و مهارتهایی برای انجام این کار لازم است و سپس مهارتتان را رفتهرفته زیاد کنید. این به شما کمک میکند بهمرور زمان استقلال عمل بیشتری بهدست بیاورید و به خودتان متکی باشید.
توصیههایی به افراد برونگرا (E) و درونگرا (I)
افراد برونگرا وقتی از دیگران بازخورد میگیرند که بخواهند با جوانب یک کار بیشتر آشنا شوند. البته این به این معنی نیست که دنبال هدایت شدن باشند، بلکه صرفاً بلندبلند فکر میکنند. هرچند این نوع رفتار ممکن است از دید بقیه نوعی وابستگی به نظر بیاید. به همین دلیل اگر برونگرا هستید دیگران را در جریان این نکته بگذارید که مثلاً الان دارید افکار خودتان را بیان میکنید و سعی کنید کمتر این کار را انجام دهید.
افراد درونگرا قبل از اینکه از دیگران بازخورد بگیرند، خودشان درباره موقعیتها فکر میکنند و ارزیابیهایی در ذهنشان انجام میدهند. آنها گاهی اوقات مستقلتر بهنظر میآیند. درونگراها اگر درباره روش انجام یک کار مطمئن نباشند ممکن است دست از ادامه کار بکشند. در این موقعیتها، اگر واقعاً نمیدانید باید چه کار کنید، درخواست کنید شما را هدایت کنند.
وقتی رهبران سازمان به شما استقلال کافی نمیدهند
گاهی اوقات فرهنگ حاکم بر سازمان اجازه نمیدهد کارمندان استقلال عمل کافی در تصمیمگیریها و اقدامها داشته باشند. مثلاً ببینید در سازمان شما وقتی درباره موضوعی تصمیمی میگیرید یا میخواهید کاری انجام دهید، آیا لازم است قبل از اجرایی کردن، تأیید مافوقتان را بگیرید؟ یا اینکه دامنه اختیارات کافی برای تصمیمگیری و اقدام بهتنهایی را دارید؟ خوب است حتماً درباره میزان اختیارات خودتان با مافوق یا رهبران سازمان صحبت کنید تا کاملاً برایتان شفاف باشد که کجاها جزو محدوده اختیارات شماست و کجاها از حوزه اختیار و تصمیمگیری شما خارج است.
آرسام هورداد
راهبر زندگی و کسبوکار