شخصیت درونگرا
شش نشانه درونگرای ناسالم
آیا تا به حال از آن لحظههایی داشتهاید که از همهچیز و همهکس به تنگ بیایید؟ به شخصه برای من، وقتی کسی توجه و انرژیِ زیادی از من میگیرد، (به خصوص هنگامی که حتی کمترین انرژی برای انجام هیچکاری ندارم) میتواند باعث آشفتگیِ من شود. اصلا جای تعجب ندارد که شما بعد از اینکه مجبور بودید بارها از حقِ خود دفاع و چارچوبهای خود را مشخص کنید، عصبانی شوید. چرا که ممکن است عصبانیت و خشم در طول زمان ایجاد شود.
وقتی که مردم به طور مداوم مزاحم خلوتِ ما میشوند و از ما میخواهند انرژی بیشتری از آنچه که در واقع مصرف میکنیم، بدهیم، در این شرایط درونگراها به سادگی احساس یک “قربانی” را خواهند داشت. اما آیا در این شرایط باید دیگران را سرزنش کنیم یا خودِ درونگراها را؟ آيا درونگراها (در چنین وضعیتی) آنقدر خودشان را حق به جانب در نظر گرفتهاند که یادشان رفته خودشان هم در این معادله نقشی دارند و احتمالاً باید سهمی را ادا کنند؟
درونگراییِ ناسالم چه شکلی است؟
موارد زیر نشان میدهند، زمانیکه یک درونگرا در یک “وضعیت ناسالم” است و “تحت فشار شدید” قرار دارد، چگونه به نظر میرسد:
۱) شانه خالی کردن از مسئولیتها
گاهی اوقات من از مسئولیتهای ابتدایی مانند شستشوی لباسها اجتناب میکنم، حتی زمانیکه واقعاً لازم است این کار را انجام دهم. درونگرای افراطی بودن، گاهی مراقبت و توجه به همهچیز را کمی سخت میکند.
۲) ترس از تعارض
تیپهای IP که در واقع شامل تیپهای INFP, ISFP, INTP, ISTP هستند، نگران به وجود آمدن تعارض با دیگران هستند چون بیم این را دارند که در گرماگرم یک مشاجره یا بگومگو دیگران یکی از نقاط ضعف یا نیاز آنها را نشانه بگیرند. این مسئله برای IPها شرمآور است. حتی برای من به عنوان یک INFJ، عدم هماهنگی با آدمهای اطرافم و به تعارض خوردن با آنها واقعاً استرسآور است.
۳) خالی شدن انرژی –درونگراهای ناسالم زمانیکه در شرایط زیر قرار میگیرند کاملاً درمانده و تهی میشوند:
- وارد محیطهای جدید و ناآشنا شوند، به خصوص زمانیکه باید جزئیات حسی زیادی را دریافت کنند.
- احساس کنند از ارزشهای آنها تخطی شده است.
- مجبور باشند بیش از حد “برونگرا” باشند.
- مجبور باشند که اطلاعات حسیِ زیادی را دریافت کنند. مثلا هنگامِ استفادهی زیاد از حسِ شنوایی یا دریافتِ اطلاعات بصریِ حواسپرت کننده.
۴) ممکن است کنترلکننده، لجباز و انعطافناپذیر باشند
به عنوان یک INFJ، من بیش از حد به نتیجهی ایدهآلِ خودم علاقه دارم. سخت است اعتراف کنم اما مطمئناً وقتی که کارها آنطور که میخواهم پیش نمیروند، آشفته میشوم. این میتواند یک چالش بزرگ در روابط باشد. ISFJها نیز، میتوانند به کارهای روتین، سیستمها، و الگوهای خود، زیادی بچسبند وخشک وانعطافناپذیر تلقی شوند.
۵) داشتن انتظارات سختگیرانه و نامعقول از دیگران
ما درست به همان میزان که از خودمان انتظارات و توقعات بالایی داریم و به خودمان سخت میگیریم، میتوانیم به همان نسبت در قضاوت خود نسبت به افراد دیگر که استانداردهای عالی را برآورده نمیکنند، سختگیر باشیم.
۶) ممکن است منفعل- پرخاشگر به نظر برسند
درونگراهای ناسالم به جای مقابله با مشکل، ناامیدی خود را بهوسیله روشهای منفعل-پرخاشگر بیان میکنند. به خصوص IPها بیشتر از سایر تیپها در معرض این هستند که نارضایتیِ خود را به صورت غیرمستقیم و به شیوههای منفعل-پرخاشگر نشان دهند.
چه کار میتوانیم انجام دهیم؟
وقتی درونگراها در این موقعیتها قرار میگیرند، چه کاری میتوانند انجام دهند؟ در اینجا چند نکته برای کمک به شما جهت خروج از این رخوت ناسالم آمده است:
حرفتان را بزنید: گاهی اوقات ما احساس میکنیم که به درستی درک نمیشویم، این به این دلیل است که به صراحت نیازهایمان را به دیگران منتقل نکردهایم. به عنوان فردی درونگرا، ما میتوانیم به افراد کمک کنیم تا بهتر درک کنند چرا ما نیاز به خلوت داریم. روراست باشید! به مردم بگویید که رفتار شما به این معنی نیست که خودتان را زیادی تحویل میگیرید، فقط زمانیکه احساس میکنید بهدرستی درک نشدهاید کمی نیاز به خلوت و تنهایی دارید. گاهی اوقات ما برای متعادل شدن، نیاز به مراقبت از اساسیترین نیازهای خود مانند خوردن، نوشیدن آب کافی و خوابیدن داریم.
حد و مرزها را تعیین کنید: شما ممکن است مدام به شریک زندگی خود، خانواده و دوستانتان بگویید که حد و مرزهای شما چه چیزهایی هستند اما آنها توجهی نکنند و در نتیجه با این کار فقط وقتتان را تلف کنید. اما ضروری است به آدمها یاد بدهید به حدومرزهایتان احترام بگذارند. تنها امیدوار بودن به اینکه دیگران خودشان به حد و حدود شما احترام بگذارند مثلِ این است که شما یک ریسمانِ ماهیگیری به دریا بیندازید و امیدوار باشید که ماهی بگیرید. اما هرگز برای چک کردن آن به آنجا باز نگردید و همچنان هم این کار را انجام دهید تا زمانی که اتفاق بیفتد.
شما مسئول انرژی، اعمال و زمان خود هستید و باید مراقب اینها باشید. این به شما این قدرت را میدهد که در موردِ این که چقدر وقتتان را صرف دیگران کنید، دست به اقدام بزنید. گاهیاوقات سختترین کاری که باید یاد بگیرید این است که زمانهایی که احتیاج به “نه” گفتن دارید، این کار را انجام دهید.
بدانید که افراد دیگر قادر به مراقبت از خود (حداقل در برخی جنبهها) هستند: اگر شما کاملاً ناتوان و بیچاره نیستید، پس هیچکدام از اطرافیانِ شما هم اینچنین نیستند. اگرچه ممکن است احساس کنید دوست دارید برای دیگران وقت بگذارید و به آنها کمک کنید، اما گاهی بهترین لطفی که میتوانید بکنید این است که اجازه دهید آنها خودشان به خودشان کمک کنند. نباید بگذارید از شما سوءاستفاده شود و انرژیتان ته بکشد از طرفی قرار هم نیست همه را از خودتان راضی نگه دارید. شما یک درونگرا هستید و گاهی به زمانی برای شارژ شدن، پردازش و تامل کردن، نیاز دارید.
کارکرد کمکیِ خود را توسعه دهید: گاهی اوقات فراموش میکنیم که ما هنوز به پرورش و توسعهی کارکردِ کمکی و یا همکار خود نیاز داریم، چون کارکرد کمکی یکی از اهرمهای مهم رشد شخصی است. به عنوانِ یک INFJ، کارکرد کمکی من، احساسیِ برونریزی شده (Fe) است. من فهمیدهام که این درست همانندِ یک فرآیند تصمیمگیری موثر شبیه Te است، اما بسیار کندتر عمل میکند. وقتی احساس میکنم که مجبورم یک تصمیم سریع بگیرم، تحت فشار قرار میگیرم و به طور پیشفرض و فکرنشده میروم و از کارکرد Ti خودم استفاده میکنم، که یک فرآیندِ تصمیمگیریِ سریعتر از Fe است. اما معمولاً بعد از تصمیمگیری احساس خیلی خوبی ندارم، چون احساس میکنم کمی سرد رفتار کردهام و از جنبه شفقتآمیز خودم فاصله گرفتهام. به این ترتیب فهمیدهام که توسعه کارکرد کمکیام میتواند به من کمک کند که از آن به شکل سالمتر استفاده کنم تا بتوانم تصمیماتی را بگیرم که برای گروه به عنوان یک کل (گروهی که شامل من نیز میشود) بهتر باشد.
جمعبندی
برای عوض کردن یک وضعیت، باید اختیار اقداماتی که انجام میدهید را در دست بگیرید. فقط در این صورت است که میتوانید مسئول تصمیمهایی که میگیرید باشید. این یعنی اشتباهاتمان را بپذیریم و با پیامدها و احساساتی که در پیِ آن اشتباه ایجاد میشوند، مواجه میشویم. این یکی به طرز شگفت انگیزی باعث تغییر طرزِ تفکر من نسبت به افرادی شد که قبلاً به عنوان “خونآشام انرژی” از آنها یاد میکردم.
وقتی کنترل اعمالتان را در دست بگیرید و نیازتان را بازگو کنید، در این صورت فضا، انرژی و ظرفیت مورد نیازتان را بدون اینکه حس قلدری به دیگران منتقل کنید بهدستمیآورید. من مجبور بودم برای اینکه قدرتم را پس بگیرم، کارهای سختی را انجام دهم.
این مساله همچنین میتواند به ما درونگراها کمک کند که دیگر این ذهنیت “قربانی بودن” نداشته باشیم و یا درک کنیم که همه چیزهایی که در دنیا برای ما در حال رخ دادن است کنترلی از خودشان ندارند.
دوره حضوری مرتبط
منبع: truity.com
مترجم:
مهسا اختیاری- عضو دپارتمان تولید محتوا و دانشآموخته دوره MBTI تایپشناسی
مهسا درباره خودش اینطور میگوید:
مهسا اختیاری هستم. یک دهه هفتادی! دانشجوی کارشناسی ارشد یکی از رشتههای مهندسی و شدیداً علاقهمند به نویسندگی و فیلمنامهنویسی. یکی از بزرگترین آرزوهایم نیز دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه فیلم است…!
دیدگاه و نظری درباره این مقاله اگر دارید، آنرا زیر همین پست و در قسمت کامنتها بنویسید.
پیشنهاد میکنیم این مقاله را هم مطالعه کنید:
۲ دیدگاه
میتونیم از مطالبتون توی کانال ایتامون بزاریم؟با ذکر نام و نام خانوادگی تون
سلام
بعضیا رو قبلا تجربه کردم ولی الان حل شده
بعضیا رو هنوزم باهاش درگیرم مثلا نمیتونم کلاس زبان برم چون عادت ندارم طولانی به چیزی گوش بدم
حتی کلاسای دانشگاهم مخصوصا اگه خیلی فکرو درگیر کنه از یه جایی به بعد نمیتونم تمرکز کنم
بیشتر فکر میکردم مربوط به شهود درونی باشه نه درونگرا بودن
چطور میشه حلش کرد؟