زمان تقریبی برای مطالعه این مقاله: ۱۰ دقیقه
برای درونگراها: آیا لازم است مثل برونگراها رفتار کنیم؟
یکی از دروغهای بزرگی که در مورد ترجیح درونگرایی وجود دارد این است که یک درونگرا با تمرین کافی میتواند تبدیل به فردی برونگرا شود.
برای مدتی طولانی این ایده توسط افراد زیادی تأیید میشد، از روانشناسان گرفته تا مدیران سازمانها. اما خوشبختانه امروز آنقدر شواهد و مستندات علمی در این خصوص وجود دارد که میدانیم درونگرایی و برونگرایی جزو خصیصههای ثابت شخصیتی هستند و در نتیجه غیر قابل تغییرند. (منبع)
در نتیجه یک درونگرا هرگز نمیتواند تبدیل به فردی برونگرا شود و مهمتر از آن هرگز نباید مجبور شود یا احساس کند که نیاز است مشابه فردی برونگرا رفتار کند.
با این حال حتماً شما هم درونگراهای زیادی را دیدهاید که افرادی اجتماعی، خوشمشرب و پر انرژی هستند.
این افراد معتقدند که در واقع نقابی از یک فرد برونگرا را به صورت زدهاند اما در عمل نیاز به زمان مشخصی برای تنهایی و خلوت با خود دارند تا انرژی از دست رفتهشان را مجدداً بازیابی کنند.
در این که درونگراها میتوانند مشابه یک برونگرا رفتار کنند تردیدی نیست، ولی آیا اصلاً لازم است چنین کاری کنند؟
آیا یک شخص درونگرا برای موفقیت در روابط، شبکهسازی و خصوصاً برای پیشرفت در موقعیتهای رهبری در کسبوکار لازم است نقاب یک فرد برونگرا را به صورت بزند؟
اما بیایید قبل از آن به یک سوال پاسخ دهیم: منظور از اینکه میگوییم فردی نقاب برونگراها را زده است چیست؟
مطابق تعریف، برونگرایی یعنی ترجیح دریافت انرژی از دنیای بیرون. طبق این تعریف معمولاً صفتهایی که با ترجیح برونگرایی مرتبط دانسته میشود شامل موارد زیر هستند:
اجتماعی، خوشصحبت، صمیمی، کاریزماتیک
معمولاً وقتی مردم دارند درباره این صحبت میکنند که شخصی نقاب برونگرایی زده است، عموماً منظورشان این است که آن فرد، دارد صفات بالا را تقلید میکند یا تلاش میکند این صفات را در رفتارش پررنگ نشان دهد.
سوزان کین نویسنده مشهور کتاب «سکوت: قدرت درونگراها» در مورد روانشناسی به نام برایان لیتل از دانشگاه کمبریج مینویسد و میگوید لیتل استادی محبوب است که از نظر خصوصیات شخصیتی تلفیقی از رابین ویلیامز و آلبرت انشتین است. نحوه تدریس و ارائه او در کلاس آنقدر جذاب و درگیر کننده است که معمولا با تحسین و تشویق دانشجویانش مواجه میشود.
اما حقیقتی که شاید دانستنش دیگران را متعجب کند این است که لیتل- بر خلاف تصور همه- خودش را یک درونگرا میداند. او در طول ارائهها و تدریسش نقاب برونگرایی بر چهره میزند و بسیار از این سبک ارائههایش لذت میبرد. او عاشق این است که با دانشجویانش ارتباط نزدیک برقرار کند و به آنها کمک کند تا موضوعی که او با علاقه تمام در حال تدریسش است را راحتتر درک کنند.
سوزان کین معتقد است لیتل بر اساس فرهنگی که برونگرایی را یک ایدهآل میداند، نقابی از برونگرایی به خودش زده است در حالیکه ذاتاً و ماهیتاً یک فرد درونگراست.
فرهنگی که در آن برونگرایی یک ایدهآل تلقی میشود، ممکن است درونگراهای زیادی را به این فکر بیندازد که حتماً باید مثل برونگراها رفتار کنند تا در اجتماع پذیرفته شوند.
داستان لیتل شاهدی است بر این ادعا که «میشود» یک درونگرا، رفتاری برونگرایانه از خودش نشان دهد بدون اینکه هویت خودش را از دست بدهد. اما نکته اینجاست که چیزی که برای یک نفر جواب داده لزوماً برای بقیه هم کاربردی نیست. هر کدام از ما مثل اثر انگشت متفاوت هستیم و خودِ منحصر به فرد ما با دیگری متفاوت است.
در ادامه کلیپ معروفی از سوزان کین را در همین خصوص ملاحظه میکنید؛
با کلیک روی گزینه زیرنویس و انتخاب Persian میتوانید زیرنویس فارسی را فعال کنید.
حالا بیایید نگاهی بیندازیم به برخی از مزیتها و معایب «نقاب برونگرا» زدن برای یک فرد درونگرا:
مزایای رفتار برونگرایانه (برای درونگراها)
وقتی در جامعهای باشید که رفتار برونگرایانه پاداش بیشتری میگیرد و بیشتر تشویق میشود، احتمال موفقیتتان در مشاغل خاصی بیشتر خواهد بود.
مثلاً کسی که در حوزه فروش و بازاریابی کار میکند و با شبکه گستردهای از مشتریان در تماس و تعامل است احتمالاً مجبور است برای اینکه خجالتی به نظر نرسد رفتاری برونگرایانه از خودش نشان دهد.
البته اغلب درونگراها معتقدند هر چقدر هم تلاش کنند باز نمیتوانند به طور خالص مثل یک برونگرا رفتار کنند یا حداقل خودشان را آنگونه نشان دهند، اما به هر حال انجام دادنِ برخی از رفتارهای برونگرایانه برای درونگراها هم جالب و لذتبخش است.
پژوهشها نشان میدهد به نمایش گذاشتن کمی رفتار برونگرایانه در مجموع سطح شادمانی افراد درونگرا را افزایش خواهد داد. البته این موضوع در مورد خود برونگراها هم صحیح است. این مسئله نشان میدهد که خواه از رفتارهای برونگرایانه خوشتان بیایید خواه نه، قرار گرفتن در قالبی مشابه یک فرد برونگرا- حداقل برای مدتی کوتاه- تجربهٔ جالب و حتی اثربخشی برای شما خواهد بود.
البته این موضوع اصلاً نباید متعجبتان کند، روابط انسانی یکی از نیازهای اساسی ماست خواه برونگرا باشیم خواه درونگرا. ما به واسطه انسان بودن به اجتماعات و ارتباطات انسانی نیازمندیم و تعامل با انسانهای دیگر و همچنین داشتن احساس تعلق خاطر به سایر انسانها برای ما یک «نیاز» محسوب میشود.
بیایید آنچه تا اینجا گفتیم را جمعبندی مختصری کنیم:
در ابتدا گفتیم یکی از باورهای اشتباهی که در مورد ترجیح درونگرایی-برونگرایی وجود دارد این است که گفته میشود: هر فرد درونگرایی میتواند با تمرین تبدیل به یک برونگرا شود. گفتیم این فرض و این گفته اشتباه است و امکان تغییر صفات شخصیتی وجود ندارد.
از طرفی روی دیگر سکه این بحث را بررسی کردیم و اشاره کردیم که در جوامعی که «برونگرایی» یک ایدهآل محسوب میشود و جامعه به افراد برونگرا به طور ضمنی پاداش بیشتری میدهد، ممکن است افراد درونگرا نوعی فشار یا اجبار بیرونی برای «برونگراتر» شدن احساس کنند. در این صورت ممکن است درونگراها تلاش کنند برخی از جنبههای رفتار برونگرایانه را در خودشان تقویت کنند و به قولی نقاب برونگرایی بر چهره بزنند.
در انتها گفتیم نقاب برونگرایی زدن، میتواند نکات مثبت و منفی مشخصی داشته باشد. از جمله نکات مثبت این است که فرد درونگرا وقتی به میزان مشخصی رفتارهای برونگرایانه از خودش نشان میدهد ممکن است این تجربه را جالب ارزیابی کند و حتی پژوهشی هم نشان میدهد که رفتار متعادل برونگرایانه سطح شادی افراد را افزایش میدهد.
معایب تقلید رفتار برونگرایانه (برای درونگراها)
در ابتدای مقاله مثال آقای لیتل استاد دانشگاه کمبریج را ذکر کردیم و گفتیم او نمونه یک فرد درونگراست که رفتار برونگرایانهاش منجر به موفقیت او شده است. اما خود لیتل هم هشدار میدهد که رفتار کردن به شیوه برونگراها هزینههایی هم برای او داشته است. (+)
درونگراهایی که در مدت زمانی نسبتاً طولانی و به صورت ادامهدار، ماهیت اصلی شخصیت خودشان را سرکوب میکنند و به شیوهای غیر از آن زندگی میکنند سلامت جسم و روحشان را به مخاطره میاندازند و دچار تنش، اضطراب و استرس خواهند شد.
بر عکس این حالت هم صادق است، یعنی برونگراهایی که برای مدت زمانی مشخص و طولانی رفتاری درونگرایانه دارند و مثلاً در محل کار با کسی صحبت نمیکنند یا زمانهای زیادی را تنها میمانند در معرض تنشهای جسمی و روحی و اضطراب و استرس قرار خواهند گرفت.
احتمالاً توجه دارید که معایب و خطرات «نقاب زدن» یا نشان دادنِ رفتاری غیر از ترجیح اصلیمان، مختص زمانی است که بیش از اندازه نقاب بر چهره داریم و این رفتار را برای مدتی طولانی ادامه میدهیم و به نوعی شخصیت طبیعیمان را سرکوب میکنیم.
نکته منفی دیگری که در مورد نقاب زدن وجود دارد این است که به مرور زمان باعث ایجاد نوعی احساس پشیمانی و خشم در فرد میشود. سوزان کین در این باره میگوید: «افرادی که احساسات منفیشان را سرکوب میکنند، رفته رفته تبدیل به افراد بدبین و منفینگر خواهند شد.»
برای توضیح جمله بالا، فرض کنید یک درونگرا مشغول کاری است که چندان با تیپ شخصیتیاش همخوانی ندارد و به این کار علاقه چندانی هم ندارد، اما در ظاهر خودش را بسیار راضی و خوشحال نشان میدهد و سعی میکند نقاب «کارمند پر انرژی» را به چهره بزند. این حالت بسیار خطرناک است چون، به مرور زمان احساسات منفی این فرد نسبت به حرفهاش بیشتر خواهد شد و زمانی خواهد رسید که دیگر تاب و تحمل کار کردن در آن شغل را نخواهد داشت.
ضربالمثل یا توصیهٔ معروفی که گفته میشود: «وانمود کن تا برایت پیش بیاید.» گاهی اوقات توصیه خطرناکی است و حداقل در چنین موقعیتهایی نتیجهٔ مطلوبی در پی نخواهد داشت.
کار کردن در جایی که نه به آن علاقه داریم نه با خصوصیات شخصیتی و خلقیات ما سازگار است در بلند مدت تبعات منفی زیادی برای ما خواهد داشت.
برای بعضی از درونگراها هم تقلید رفتار برونگراها اساساً کار دشواری است. خصوصاً اگر این افراد با ارزشها و ماهیت و هویت خودشان در صلح و سازگاری باشند معمولاً دلیلی نمیبینند که بخواهند رفتار برونگراها را تقلید کنند.
نقاب بر چهره زدن نوعی احساس مصنوعی و کپیکاری را به ما میدهد. در حالیکه لزومی ندارد ماهیت و هویت خودمان را به خاطر نیازها و فشارهای جامعه و اطرافیان نادیده بگیریم و به رنگ و قالبی که به ما تحمیل شده است در بیاییم. در عوض بهتر است کاری کنیم که جوامع ارزش و موهبت درونگراها را بپذیرند و آن را به عنوان یک مدل شخصیتی، معتبر بدانند.
چکیده این مبحث: تعادل را رعایت کنید!
حالا شاید بپرسید نتیجه این بحث و این مقاله چیست و چه باید کرد. دقت کنید چکیده کلام این است: ما نمیتوانیم برای مدت طولانی از قالب اصلی شخصیتی خودمان فاصله بگیریم و جوری رفتار کنیم که نیستیم.
اما گاهی اوقات به اقتضای شغل و حرفهای که انتخاب کردهایم ممکن است مجبور شویم برخی مهارتها را در خودمان پرورش دهیم و برای مدتی مشخص و محدود از محدوده امن خودمان خارج شویم.
مثل یک بازاریاب درونگرا که مثلاً در جلسات مذاکرهاش لازم است رفتار برونگرایانهتری از خودش نشان دهد. مزیتش این است که این فرد در کارش موفق خواهد بود، چون دارد به نوعی تعادل را رعایت میکند و صرفاً محدود به ترجیحات شخصیتی خودش نشده.
اما اگر این فرد در جایگاه شغلیای قرار بگیرد که مجبور است به صورت مکرر از قالب شخصیتی خودش خارج شود و تقریباً فضایی برای نفس کشیدن ندارد، این مسئله در بلند مدت باعث فرسودگی و ایجاد تنش در آن فرد خواهد شد.
گاهی اوقات لازمهٔ پیشرفت شغلی این است که یک درونگرا برای مدتی محدود و مشخص پرشور ظاهر شود، زیاد حرف بزند، شوخی کند و پرانرژی باشد. اما تقلید این رفتارها آن هم برای مدتی طولانی و بدون زمان کافی برای ریکاوری میتواند آسیبزننده باشد.
این شما هستید که باید نقطه تعادل خودتان را پیدا کنید و ببینید کجاها «لازم است» از قالب درونگرایی خودتان برای مدتی خارج شوید و کجاها باید نقطه توقفی برای آن پیدا کنید و کمی استراحت کنید و انرژی از دست رفتهتان را بازیابی کنید.
درونگرایی بهانهای نیست که بخواهید از ارتباطات اجتماعی و از مردم فاصله بگیرید. جایی که لازم است باید کمی برونگراتر رفتار کنید. اما از طرفی نباید آنقدر در برونگرایی غرق شوید که ماهیت و هویت خودتان را از دست بدهید. خلاصه کلام: تعادل را رعایت کنید!
فراموش نکنید که کلیشهها را در این خصوص کنار بگذارید، یک درونگرا بیش از آنچه خودش فکر میکند از تعاملات اجتماعی و ارتباط با دیگران لذت میبرد، بنابراین خودتان را محدود نکنید و با دیگران ارتباط برقرار کنید. جایی که احساس میکنید لازم است، کمی از قالب درونگرایی خودتان بیرون بیایید و اجتماعیتر رفتار کنید. اما از طرفی مراقب این هم باشید که انرژی خودتان را تا چه حد و برای چه چیزی دارید خرج میکنید.
مشارکت شما: تجربه شما به عنوان یک درونگرا در رابطه با موضوع این مقاله چیست؟ آیا رفتار برونگرایانه را تجربه کردهاید؟ دلیل آن چه بوده است؟ آیا پس از گذشت مدتی دچار تنش و استرس شدهاید یا اتفاقا این کار به بهبود ارتباطاتتان کمک بیشتری کرده است؟ لطفاً دیدگاههای خودتان را با ما و سایر دوستانتان در قسمت نظرات زیر همین پست به اشتراک بگذارید.
۱۷ دیدگاه
میگم چرا بعضی وقتا که پیش جمع هستم و دارم مثل اونا رفتار میکنم به کل بی حس و حال میشم و بعضی وقتا عصبی هم میشم الان به لطف شما فهمیدم که چرا این اتفاق برام میوفته
ممنون بابت مقاله تون.
و یه سوال برای اینکه اطرافیان بهم نگن که هی یجا میشینی و خجالتی و خنگ هستی چیکار کنم… اپ
میگم چرا بعضی وقتا که پیش جمع هستم و دارم مثل اونا رفتار میکنم به کل بی حس و حال میشم و بعضی وقتا عصبی هم میشم الان به لطف شما فهمیدم که چرا این اتفاق برام میوفته
ممنون بابت مقاله تون.
و یه سوال برای اینکه اطرافیان بهم نگن که هی یجا میشینی و خجالتی و خنگ هستی چیکار کنم…
میگم چرا بعضی وقتا که پیش جمع هستم و دارم مثل اونا رفتار میکنم به کل بی حس و حال میشم و بعضی وقتا عصبی هم میشم الان به لطف شما فهمیدم که چرا این اتفاق برام میوفته
ممنون بابت مقاله تون.
و یه سوال برای اینکه اطرافیان بهم نگن که هی یجا میشینی و خجالتی و خنگ هستی چیکار کنم
یکی از بهترین مقاله هایی هست که در سایت خوندم. من ذاتا آدم درون گرایی هستم ولی به دلایل مختلف مدت طولانی وانمود کردمبرونگرام. این باعث شد که حتی خودم رو در انتها گمکنم. به طوریکه وقتی بعد دو سال دوباره آزمون دادم و نتیجه باز هم درون گرا بود برامسوال بود که چطور ممکنه من درون گرا باشم؟ اگه من درون گرا هستم برون گرا چیه؟ بعد که دقیق تر نگاه کردممتوجه شدم صمیمی بودن من با افراد غریبه و خوش صحبتی ام بیشتر به این دلیل بود که من خیلی برای این ویژگی ها وقت گذاشتم. ولی در نهایت بعد از هر گفتگو من بعد به زمان زیادی برای ریکاوری نیاز دارم. با خوندن مقاله متوجه شدم استرس و ناراحتی من حتی در گفتگوهایی که خودم هدایت می کنم به دلیل اینه که من تمام مدت دارم وانمود به چیزی می کنمکه نیستم. ممنون از سایت و مطالب ارزشمندتون
خیلی مقاله جالبی بود ….
سلام. من یه فرد درونگرا هستم. تست شخصیت شناسی رو دو روز پیش دادم. INTP شدم.
خودم قبلا تست و خوندم شخصیت ها فکر میکردم ک INTJ باشم ولی تست INTP گفت.
نکته خیلی مهم ک برای من بود این هست ک بعد تست شخصیت شناسی، نمره بخش برونگرا درونگرا
۱۰۰% درونگرا شد!!!!!
این برام خیلی تعجب اور بود.
چطور ممکنه ۱۰۰% درونگرا باشم!؟
سلام به شما
شاخصها صرفاً میزان شفافیت خود شما را در مورد یک ترجیح نشان میدهند، این بر اساس تعداد پاسخهایی است که به هر دایکوتومی دادهاید. تست MBTI نمیتواند ترجیحات را «اندازهگیری» کند.
پیروز باشید
من قبل انجام تست میدونستم شخصیت درونگرایی دارم منتها درباره تیپ های شخصیتی اطلاعاتی نداشتم.
این که فرمودید یک ترجیح را نشان میدهد، منظور این بوده که چون بنده اطلاعاتی درباره موضوعات درونگرایی داشتم، ذهنم موقع پاسخ ب سوالات بخش درونگرا-برونگرا رفته سمت گزینه های درونگرایی؟
و اینکه با این تفاسیر، بنده چطور باید تیپ شخصیتی اصلی خودم را پیدا کنم؟
بله گاهی برای خودِ کاربر میزان استفاده از یک ترجیح شفاف نیست. مثلاً ممکنه من از نظر MBTI ترجیحم سمت درونگرا باشه اما به دلیل مهارت اجتماعی توسعه یافته احساس کنم برونگرا هستم، در این صورت در آزمون احتمالا تلفیقی از گزینههای درونگرایی و برونگرایی را انتخاب خواهم کرد و در نتیجه شاخص نهایی من بین E-I بسیار نزدیک میشه، یعنی احتمالاً برای خودم چندان شفاف نیست که ترجیح غالبم چیست، که در نتیجه باید با کمک کوچ یا مطالعه بیشتر تایپ دقیق و درست خودم را شناسایی کنم.
در خصوص فرایند پیدا کردن تیپ پیشنهاد میکنم فایل صوتی زیر را در کانال تلگراممون گوش دهید:
https://t.me/typeshenasi/120
این فایل هم میتونه کمک بکنه:
https://t.me/typeshenasi/1296
موفق باشید
خیلی جالب بود. مدتی بود که من سردرگم شده بودم که یک فرد درونگرا هستم یا برون گرا. برای همین چند وقت مثل درون گراها رفتار کردم و سعی کردم خودم رو باهاشون تطبیغ بدم اما بعد از مدتی احساس کردم خود واقعیم زیر لایه ای مخفی شده. برونگرایی رو که سرلوحه رفتارم قرار داده بودم، نمیپسندیدم با اینکه از تنهایی های زیاد و گوشه گیری ها و خسته شدن از جمعیت ها هم راضی نبودم. با این مقاله ی مفید واقعا افکارم جهت گرفتن و امیدوارم بتونم اجراییش کنم و با این تعادل رفتاری احساس آرامش بیشتری رو کسب کنم.
ممنون از سایت و مقاله های ارزشمندتون
با سلام .
خیلی ممنون از مطالب مفیدتون.
از وقتی با سایت شما آشنا شدم و تیپ شخصیتی خودم را شناختم احساس رضایت زیادی از خودم دارم. چرا که تا قبل از این به شدت از خصلت درون گرایی خودم ناراحت و افسرده بودم. بخش اعظمی از این افسردگی و ناراحتی مربوط به واکنش های اشخاص برون گرا در مواجه با من بوده ، رفتارهای درون گرایانه من بارها توسط این اشخاص مورد انتقاد قرار گرفته و تحمل حضور در جمع برون گرایان برای من بسیار سخت بوده است، طوری که تحمل کار در حرفه بازیگری تئاتر برای من بسیار سخت شد ، من به طور ناخودآگاه و بدون اینکه به نحوه ی رفتارهایم توجه کنم نقاب برون گرایی بر چهره زدم تا بتوانم در بین جمعی از برون گرایان حرفه ی تئاتر ( که گویا مالک این شغل به نظر می رسند ) حضور یابم. ولی بدون دانستن تکنیک های درست تغییر رفتار از درون گرایی به برون گرایی ، رفتاری به مراتب غیر طبیعی تر از حالت درون گرایی پدیدار میشد که تحمل این شرایط نسبت به حالت قبل سخت تر بود . به نظر من تغییر رفتار در موقعیت های مختلف و حفظ تعادل رفتاری به کمک اموختن تکنیک های موثر می تواند مفید واقع شود بدون دانستن این تکنیک ها عملا نمی توان نقاب مثبتی بر چهره زد ، و قطعا نتیجه عکس خواهد داد .
سلام… کمتر از دو ماهه که شانس این رو داشتم که به این جمع بپیوندم. در این مدت از مطالب و مقالاتی که به اشتراک میذارین خیلی استفاده کرده ام. اغراق نمی کنم اگه بگم بعد از این همه سال احساس گناه و کمبود از این همه تفاوت رفتاری و دیدگاهی که با اکثر دوستان و اطرافیانم داشتم رسیدن به احساس آرامش بعد از خوندن مطالب شما چقدر مغتنم و خوشایند بود برام. متاسفانه من بدلیل عدم شناخت درست و علمی از شخصیتم، عموما در مشاغلی بودم که اصلا باهام همخونی نداشتن و مرتب مجبور به تعویض شغل بودم. و متاسفانه به مرور زمان، آستانه تحملم هم پایین اومد یعنی اگه اوایل سه چهار سال محیط کارم رو تحمل می کردم تا به مرز انزجار برسم، این اواخر به مرز شش هفت ماه رسیدم. البته الان هم شاغل نیستم ولی حداقل با شناختی که کم کم دارم از ویژگی های شخصیتی خودم پیدا میکنم، بدلیل فشار بیکاری مرتکب اشتباهات گذشته نمیشم. فعلا در مرحله ی بازشناسی نقاط قوت خودم هستم و یافتن شغلی که تطابق بیشتری باهاش داشته باشم.
و اما بطور مشخص در مورد این مقاله باید بگم من هم تجربه ی نقاب برون گرایی رو داشتم و انرژی بیش از حدی که از دست میدادم و مشکل دیگه هم این بود که وقتی من رو با اون نقاب برون گرایی میشناختن، دیگه نمی تونستم خودم باشم و اگه یه مدت طولانی رفتارهای درون گرایانه نشون میدادم با اعتراض و تعجب مواجه میشدم و انگ “نامتعادل” بودن بهم میخورد. بهرحال بهترین توصیه همینه: هر کس بسته به درجه ی درونگرا بودن، در موقعیت ها و زمانهایی که خودش تشخیص میده در حد متعادل و نه افراطی، رفتارهایی برونگرایانه رو تجربه و بروز بده.
خیلی ممنون و خوشحالم که بواسطه مطالب شما، از شر اون احساس گناه خلاص شدم و به صلح و آشتی با خودم و صد البته با دیگران رسیده ام.
با سلام
به نظر من منشأ شخصیتی آدما مشابه هست، یعنی حالت متعادل از برونگرایی و درونگرایی می باشد، منتها در طی سال ها شکل گیری در خانواده و اقوام و بعد ها در مدرسه و دانشگاه تیپ شخصیتی به وجود آمده که به صورت انتخابی و جهت بهبود زندگی قابل تعدیل شدن هست.
سلام به شما دوست گرامی
ممنون میشویم اگر سند یا رفرنس معتبر و موثقی برای دیدگاهتان دارید ذکر بفرمایید تا ما و سایر دوستان از آن استفاده کنیم. احتمالا متوجه این موضوع هستید که در خصوص اصول و مستندات علمی مجاز به ابراز نظرات شخصی خودمان نیستیم و هر اصل و ادعایی الزاماً باید با فکت و مستندات کافی آکادمیک ارائه شود.
مطابق تئوری Type خصوصیات و ترجیحات شخصیتی ما «ذاتی» هستند و هر فرد با این ترجیحات زاده میشود.
یونگ نیز اعتقاد داشت ترجیحات فرد ذاتی هستند، اگرچه در طول زمان میتوان Traitهای به خصوصی را تقویت نمود و آنها را رشد و توسعه داد.
منابعی که در آنها به «ذاتی- inborn» بودن ترجیحات شخصیتی اشاره شده است:
Bouchard, T. J. (1995). Genetics and evolution: Implications for psychological theories. In J. Newman (Ed.), Measures of the five factor model and psychological type: A major convergence of research and theory (pp. 20-42). Proceedings of the symposium at APT-X, the Tenth Biennial International Conference of the Association for Psychological Type, July 1993. Gainesville, FL: Center for Applications of Psychological Type.
Bouchard, T. J. (Speaker). (1993, July). Twins and type. Presented at APT-X, the Tenth Biennial International Conference of the Association for Psychological Type. (Cassette Recording No. F196-4). Garden Grove, CA: InfoMedix (1-800-367-9286).
Green, K. L. (1993, Summer). Thomas Bouchard: Twins and type. Bulletin of Psychological Type, 16(3), 6-7.
Vandenberg, S. G. (1966). Contributions of twin research to psychology. Psychological Bulletin, 66, 327-352.
Vandenberg, S. G. (1967). Hereditary factors in normal personality traits (as measured by inventories). Recent Advances in Biological Psychiatry, 9, 65 – 104.
Twin studies cited by Rowan Bayne (these are not MBTI studies):
Bergeman, C. S., Chipuer, H. M. Plomin, R. et al (1993, June). Genetic and environmental effects on openness to experience, agreeableness, and conscientiousness: An adoption/twin study. Journal of Personality, 61(2), 159-179.
Bouchard, T. J., Lykken, D. T., McGue, M., Segal, N. L., and Tellegen, A. (1990, October). Sources of human psychological differences: The Minnesota study of twins reared apart. Science, 250, 223-228.
سلام و ادب، و تشكر از مطالب مفيد؛
من ادمي درون گرا هستم كه در خانواده اي بسيار برون گرا زندگي ميكنم. مطالب اين مقاله در دوران كودكي من ( زماني كه هيچ چيزي در مورد درون گرا و برونگرا بودن نميدونستم) هميشه در حال وقوع بود. چون از طرف خانواده مورد سرزنش قرار ميگرفتم كه مثلا چرا در جمع هاي شلوغ فاميلي، ساكت هستم و مثل بقيه بچه ها رفتار نميكنم، من هم فكر ميكردم مشكل از من است و بايد خودم رو اصلاح كنم. به همين خاطر هميشه زمان حضور در جمع هاي شلوغ تمام انرژيم رو صرف اين ميكردم كه مثل بقيه باشم، شلوغ كنم و حرف بزنم. ولي اين كار به مرور زمان به شدت خسته ام ميكرد و انرژيم تحليل مي رفت. بعد از اون احساس عدم موفقيت ميكردم و باعث ناراحتي من از خودم و از جمع ادم هاي اطرافم ميشد.و اين چرخه ادامه داشت.
ولي الان خداروشكر متوجه اصل موضوع و تفاوت هاي شخصيتي شده ام و راحتتر ميتونم بين ابراز خود واقعيم و نقاب برون گرايي تعادل برقرار كنم، و اين ارامش خوبي برام ايجاد ميكنه.
نكته جالب ديگه اينه كه من در كودكي هميشه فكر ميكردم من مشكلي دارم و ادم خاصي هستم، انگار كه هيچ ادم درون گرايي در اطرافم نميديدم. ولي الان با شناختي كه نسبت به مسئله پيدا كردم ميبينم كه ادم هاي درون گرا در اطراف ما تعدادشون اصلا كم نيست، و اتفاقا ادم هاي موفقي هم هستند.
سلام به شما زهرای گرامی
دیدگاه شما را خواندم، بسیار خوشحالم که موفق شدهاید این تعادل را ایجاد کنید.
پیروز باشید
سلام من یک infj هستم معلم هستم و این مطالب برام خیلی آشناست ممنون
باید کمی به مطالبتون فک کنم برمیگردم نظرم رو میگم موفق باشید