زمان لازم برای مطالعه این مقاله: ۶ دقیقه
هر آن چه لازم است در مورد رهبران درونگرا بدانید
قبلا در مقالهای تحت عنوان «پنج کارآفرین درونگرای دنیای کسبوکار» به طور مختصر در مورد مدل رهبری درونگرا صحبت کردیم و نمونههایی از رهبران بسیار موفق کسبوکار که همگی درونگرا بودند را با هم بررسی کردیم.
همان جا وعده دادیم که بعدها بیشتر و دقیقتر در مورد مدل رهبری درونگراها صحبت خواهیم کرد. به همین دلیل تصمیم گرفتیم در این مقاله از زاویهای دیگر به این موضوع بپردازیم.
بد نیست برای این که ذهنیت بهتری در مورد رهبران درونگرای دنیای کسبوکار به دست آورید، مقالهٔ قبلی را مطالعه کنید و بعد به سراغ این مقاله بیایید.
تحقیقات بسیار زیادی انجام شده که نتایج آنها نشان میدهد در عصری که ما در آن زندگی میکنیم لزوما این برونگراها نیستند که در رهبری موفقتر عمل میکنند.
شاید قبلا اینگونه بود، اما تحقیقات زیادی تائید میکنند که درونگراها هم میتوانند رهبران موفقی باشند. به طوری که در مقالههای پیشین هم به این موضوع اشاره کردیم و از پنج رهبر فوق موفق درونگرا در دنیای کسبوکار نام بردیم.
نکته مهم این است که کلید موفقیت در عرصهٔ کسبوکار و راهاندازی یک بیزینس، چه برای یک فرد برونگرا و چه برای یک شخص درونگرا این است که فرد باید نقاط ضعف و قوت خودش را بشناسد و بداند باید روی تقویت کدام جنبهها بیشتر کار کند.
یعنی فارغ از اینکه درونگرا یا برونگرا باشید، لازم است ببینید در انجام کدام کارها قویترید و در کدام زمینهها نیاز به رشد و تقویت دارید. این کلید اصلی است.
–
تفاوت در چیست؟
دقت کنید همانطور که قبلا هم در مقالات مختلف اشاره کردیم، درونگرایی در مدل شخصیت شناسی MBTI لزوما با تعاریف رایج و عامیانهای که از درونگرایی ارائه میشود یکسان نیست. درونگرا بودن در MBTI به معنی خجالتی یا کمحرف بودن نیست و به همین ترتیب برونگرا بودن لزوما به معنی پر حرف و اجتماعی بودن نیست.
تعریف بهتر این است که درونگراها ارتباطات اجتماعی در جمعهای شلوغ و به مدت زیاد را خستهکننده میبینند و ممکن است بعد از مدتی انرژی ذهنیشان تخلیه شود. درونگراها انرژی و تمرکز حواس را عموما در خلوت و تنهایی به دست میآورند.
بر اساس یکی از پژوهشهایی که آدام گرنت استاد دانشگاه وارتون انجام داده است، مشخص شد که رهبران درونگرا بیشتر ممکن است به بازخوردها و حرف دل کارکنانشان گوش دهند، بیشتر به ایدههای آنان بها دهند و در نتیجه به زیردستانشان کمک کنند تا ایدههایشان را شکوفا کنند.
در حالی که رهبران برونگرا عمدتا کارها را خودشان انجام میدادند و به نوعی به صداهای دیگر در سازمان بهای لازم را نمیدادند.
[box type=”tip” radius=”5″]در نتیجه به مرور زمان در سازمانهایی که رهبران درونگرا در رأس بودند، کارکنان آن سازمانها توانمندی و استقلال عمل بیشتری به دست آوردند و عملکرد بهتری از خودشان نسبت به ماههای اولیه حضورشان در سازمان نشان دادند.
علاوه بر این پژوهش فوق نشان داد که رهبران درونگرا بیشتر از همتایان برونگرایشان به اشتباهات خود اعتراف میکردند و در صورت لزوم رویکردشان را تغییر میدادند.
مورد دیگری که از این تحقیق استخراج شد نشان میداد درونگراها مدت زمان بیشتری را میتوانند به فکر کردن روی یک موضوع اختصاص دهند و به همین دلیل متفکران بلند-مدت خوبی هستند. به این معنی که میتوانند به مدت طولانی روی یک ایده یا نظریه کار کنند.
–
۱. یک روز معمولی از زندگی یک رهبر درونگرا
رهبران موفقِ درونگرا عموما برای خودشان یک ساختار طراحی میکنند، ساختاری که به خوبی آنها را به هدف مد نظرشان میرساند.
مثلا وارن بافت را در نظر بگیرید که اساسِ مدل رهبریاش- همانطور که در مقالهٔ پیشین هم اشاره کردیم- بر مبنای تمرکز زدایی از خودش بنا شده است. یعنی دادن استقلالِ کافی به مدیران اجرایی زیر دستِ خودش. آنها تقریبا صاحب اختیارند و این طور نیست که برای انجام هر کاری از وارن بافت کسب اجازه کنند.
در واقع به وسیلهٔ چنین سیستمی، وارن بافت از درونگراییاش به نفع خودش و سازمانش استفاده کرده است.
دقت کنید اینها اصلا معنیاش این نیست که وارن بافت در ارتباطات اجتماعی مشکل دارد یا از آدمها و ارتباط با آنها خوشش نمیآید. کاملا برعکس، بسیاری از معاملههای کلان و سودآور او به واسطهٔ مذاکرات هوشمندانه و برقراری ارتباطِ رو در رو با افرادِ قدرتمند و صاحب نفوذ بوده است.
اما مسئله اینجاست که فلسفهٔ مدیریتی وارن بافت اینگونه است که به کارمندانش استقلال عمل کافی میدهد و به آنها اجازه میدهد خودشان به تنهایی با چالشها و پروژهها مواجه شوند. البته هر زمان لازم باشد به عنوان یک مشاور به همهٔ کارمندانش مشورت لازم را ارائه میکند.
–
۲. ضعفهای خودتان را پوشش دهید
یکی دیگر از ویژگیهای مهم رهبران درونگرا و البته موفق در دنیای کسبوکار این است که اجازه ندادند درونگراییشان تبدیل به عاملی محدود کننده برای آنها شود. در واقع آنها هر جا که لازم بوده برای ایجاد کردن تعادل در سازمان از افراد برونگرا استفاده کردند تا تعادلی نسبی در تقسیم وظایف ایجاد شود.
برونگراها در سازمان به خوبی میتوانند نقش روابط عمومی و پل ارتباطی میان مدیران رده بالا و کارمندان را برقرار کنند و ضمنا نمایندهٔ خوبی از سازمان در دنیای بیرون باشند.
–
۳. درونگراییتان را به عنوان یک ترجیح شخصیتی بپذیرید
داگلاس کاننت (Douglas Conant) یک کارآفرین درونگرای موفق دیگر، اشاره میکند که درونگرا بودن گاهی اوقات برای او مشکلساز بوده است. او در مصاحبهای که با مجله کسبوکار هاروارد داشته، اشاره میکند: «گاهی اوقات بقیه فکر میکنند من آدمی منزوی، نچسب یا بدعنق هستم. در حالی که اصلا اینجوری نیست. راه حلی که برای رفع این مشکل پیدا کردم این بوده که صادقانه در مورد ویژگیهای خودم برای بقیه توضیح میدهم و آنها را متوجه میکنم که برای صمیمیتر شدن نیاز به زمان دارم. جالب این جاست که از وقتی اینطوری به دیگران بازخورد میدهم همه با روی باز این مسئله رو میپذیرند و با این موضوع کنار میآیند. در چنین شرایطی دیگر نه من معذب هستم و نه دیگران.»
–
۴. نقاط ضعف بالقوه
بسیاری از مردم همچنان باور دارند که یک فرد برونگرا برای جایگاه رهبری سازمان مناسبتر است. نکته اینجاست که رهبران برونگرا حتی اگر عملکرد چندان مناسبی هم نداشته باشند اما به هر حال فعالیتهایشان بیشتر به چشم میآید و بیشتر در معرض دید قرار دارند.
بنابراین، یکی از نقاط ضعف احتمالی که یک رهبر درونگرا باید بر آن غلبه کند این است که مراقب باشد در سایه و پشت پرده قرار نگیرد.
یکی دیگر از مشکلات احتمالی زمانی پیش میآید که یک رهبر درونگرا مجبور است با یک تیمِ تازهکار و کمتجربه که نیاز به انگیزش دارند کار کند. در این صورت انگیزه دادن به کارمندان ممکن است برای یک رهبر درونگرا نوعی چالش باشد.
مطابق پژوهش آدام گرنت، کارمندانِ تازهکار و کمانگیزه در صورتی که زیر نظر یک رهبر درونگرا باشند، عملکردشان رفته رفته ضعیفتر میشود، چون ممکن است نادیده گرفته شوند.
نکته پایانی این که همانطور که رهبران برونگرا باید تمرین کنند تا بیش از اندازه سلطهجو و رقابتطلب به نظر نرسند، به همان میزان رهبران درونگرا باید تلاش کنند تا جرئت و جسارت اظهار نظرِ صریح را در خودشان تقویت کنند. به عبارت دیگر درونگراها در مواقع لزوم باید رفتار قاطعانهتری از خودشان به نمایش بگذارند.
–