خلاقیت و تیپشناسی MBTI
وقتی صحبت از خلاقیت میشود، مهم است که به تفاوتهای شخصیتی افراد توجه کنیم. در حقیقت، نقش شخصیت در خلاق بودن یا نبودن ما، نقش بسیار پررنگی است.
با این وجود، قبل از اینکه ارتباط بین خلاقیت و شخصیت را به طور کامل و دقیق بررسی کنیم، باید اول دربارهی تعریف و برداشت خودمان از خلاقیت به اتفاق نظر برسیم. اینکه خلاق بودن به چه معنی است؟ بهعبارت دیگر، آیا باید خلاقیتِ صرف (raw creativity) که گاهی به آن پتانسیل خلاقیت گفته میشود را در نظر بگیریم؟ یا اینکه باید دستاورد و خروجیِ خلاقانه (creative output) را نیز به حساب آوریم و آن را بهعنوان بخشی از تعریف خلاقیت در نظر بگیریم؟ آیا اینکه یک آدم در ذهنش خلاق باشد کافی است؟ یا اینکه لازم است این آدم عمل خلاقانهای هم انجام دهد تا بتوانیم اسم او را شخص خلاق بگذاریم؟
در این مقاله، ما از روندی که بین محققان خلاقیت رایج است تبعیت میکنیم و خلاقیت را شامل هر دو مؤلفهی پتانسیل خلاقیت و خروجی خلاقانه در نظر میگیریم. به عبارت دیگر، تعریف ما از فرد خلاق کسی است که همزمان هم به شکل ذاتی خلاق است، و هم متعهد به خلق کردن است. هم در ذهنش خلاق است، هم عمل خلاقانه انجام میدهد. اگرچه در این مقاله ارتباط میان خلاقیت و شخصیت را با در نظر گرفتن جزئیات و ظرافتهای این دو بررسی میکنیم، اما من مطمئنم که با مطالعه این مقاله هم خودتان را بهتر خواهید شناخت و هم به طور کلی اطلاعات ارزشمندی درباره آدمهای خلاق و نحوه عملکرد آنها به دست خواهید آورد.
اگر از دنبالکنندگان قدیمی سایت باشید احتمالاً از ارتباط بین شهودی بودن (N) با خلاقیت آگاه هستید. پژوهشهای زیادی تا الان نشان دادهاند که بین شهود (N)، و البته مؤلفهی همبستهی آن در مدل پنج عاملی شخصیت یعنی گشودگی (openness)، با خلاقیت رابطهٔ مستقیمی وجود دارد. در حقیقت گشودگی (openness) پیشبینیکنندهٔ قویِ خلاقیت است. از آنجایی که این واقعیت بارها بیان شده و دربارهاش صحبت شده، اینجا دیگر وارد جزئیات آن نمیشویم. البته کمی جلوتر در همین مقاله، درباره تفاوتهای کلیدی بین شهود برونریز (Ne) و شهود درونریز (Ni) در زمینهٔ خلاقیت صحبت خواهیم کرد.
برونگرایی، درونگرایی و خلاقیت
شاید تعجب کنید اگر بدانید که خلاقیت، تا حد قابل قبولی با برونگرایی ارتباط مستقیم دارد. مطابق با دستهبندیِ مدل پنج عاملی شخصیت، برونگرایی با شاخصههای زیر سنجیده میشود: سطح انرژی بالا، هیجانات مثبت، اجتماعی بودن، اشتیاق، استقبال از تازگی (هر چیز جدید)، برتری، اعتمادبهنفس، و جرأتورزی. همه این صفات با خلاقیت ارتباط مستقیم دارند، هر چند صفت اجتماعی بودن بیشتر به جنبههای روزمره و یومیهی خلاقیت اشاره دارد (everyday creativity)، و با خلاقیتِ علمی و هنری کمتر مرتبط است. به همین دلیل حتی زمانیکه یک فرد برونگرای اجتماعی، ایدهی فوقالعادهای را مطرح میکند، این بدان معنا نیست که لزوماً کار یا خروجیِ خلاقانهای هم از دل این ایده متولد خواهد شد.
سطح انرژی بالا، و هیجانات مثبت به طور ویژه میتوانند برای برونگراها (و همچنین درونگراهایی که این صفات را دارند) سودمند باشند، چراکه اعتقاد بر این است که این ویژگیها نقش مهمی در الهامبخش بودن دارند. اگرچه فرهنگِ عامهپسند علاقه دارد هنرمندان را افراد مالیخولیایی و افسرده تصویر کند، اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد سطح انرژی بالا و هیجانات مثبت، عملاً باعث تقویت خلاقیت میشوند.
برای اینکه شکوشبههای ایجاد نشود، باید اضافه کنم که این حرفها بدین معنی نیست که افراد درونگرا هیچوقت صفاتِ مرتبط با برونگرایی را- که پیشتر اشاره کردیم- از خود بروز نمیدهند. مسئله این است که این صفات، در بین افراد برونگرا متداولتر و متمرکزترند. بر اساس تجربهی من، افراد درونگرا پتانسیل بسیار بالایی برای خلاق بودن دارند، اما بسیاری از آنها فاقد عزم و استمرار مورد نیاز برای به ثمر نشاندن آن هستند. گاهی اوقات، درونگراها بدترین دشمن خودشان هستند، زیرا اجازه میدهند تردیدها و سرزنشهای درونیشان مانعِ انجام دادن کاری سازنده و خلاقانه شوند. برونگراها برعکسِ این اشتباه را مرتکب میشوند، آنها با ذوقوشوق پروژههای متعددی را آغاز میکنند، اما تفکر انتقادی لازم برای نقد پروژهها و واقعبینانه کردن آنها را ندارند.
قضاوتی بودن، ادراکی بودن و خلاقیت
ما معمولاً آدمهای خلاق را افرادی ادراکی (P) در نظر میگیریم، شاید به این دلیل که ما خلاقیت را به ویژگیهایی مثل دنبالهرو نبودن و یاغی بودن نسبت میدهیم. و از آنجا که تیپهای شهودیِ ادراکی (NPها)، شهود خود را برونریزی میکنند (Ne)، به همین دلیل غیرسنتی بودن (یا غیرمعمولی بودن) خود را در دنیای بیرون، بیشتر به نمایش میگذارند، و حتی آن را عامدانه در معرض دید قرار میدهند. بر خلاف این افراد، تیپهای شهودی قضاوتی (NJها)، که معمولاً کارکرد فکری یا احساسی خود را برونریزی میکنند (Te یا Fe)، مجموعاً رسمیتر و قاعدهمندتر به نظر میرسد، حتی با وجود اینکه در دنیای درونی و ذهنیشان افرادی غیر دنبالهرو هستند.
پژوهشها نشان میدهند دو ویژگیِ ناسازگاری با چارچوبهای رایج و دنبالهرو نبودن، با مفهومی به نام خلق ایده- idea generation ارتباط دارند، که به نوبه خود نشاندهندهی ویژگیِ تولید ایده- idea production یا همان تفکر واگرا- divergent thinking است. از نظر خلق ایده، معمولا افراد شهودی بهتر از حسیها عمل میکنند. بخصوص NPها خیلی با این ویژگی تناسب دارند، زیرا Ne آنها به شکل واگرا عمل میکند.
اما برعکسِ این افراد، NJها شهود خود را درونریزی میکنند که بیشتر با مفهومِ تفکر همگرا- convergent thinking هماهنگ است.
خلق ایده، یکی از جنبههای مهمِ خلاقیت است. اما این همهی ماجرا درباره خلاقیت نیست. اینکه چندین و چند ایدهی خام داشته باشیم خوب است، اما بهتدریج باید این ایدههای خام را به شکل نقادانه ارزیابی کنیم، اصلاح کنیم، سروشکل مناسب به آنها ببخشیم، و اینجا جایی است که قابلیتی به نام گزینشِ ایده–idea selection به کارمان میآید. گزینشِ ایده یعنی کم کردنِ گزینههای موجود و غربال کردن آنها. ویژگیای که به نظر میرسد بیش از همه با Ni هماهنگ است.
همکار من اِلِین شَلاک تعبیر جالبی دارد و میگوید: Ni در خلاصهسازی و بیرون کشیدن نکات کلیدی از دلِ دریایی از ایدهها و اطلاعات بسیار خوب عمل میکند. در حقیقت وظیفهی استخراج تم اصلی، و استنتاجِ اصل و عصارهی موضوع بر عهده Ni است. یکی از دوستان من که تیپ شخصیتیاش INTJ است، از این ویژگی در زندگی شخصی و کار خودش که کوچینگ کسبوکار است به خوبی استفاده میکند. او از مراجعین خود سؤالات باز میپرسد و سپس با استفاده از Niش جان کلامِ آنها را استخراج میکند.
یک آدم منتقد ممکن است بگوید: گزینش ایده بیشتر شبیه تحلیل کردن است و از جنس خلاقیت نیست. اما اگر با هم توافق کنیم که تعریف گستردهتری از خلاقیت داشته باشیم، و آن را بهعنوان فرایندی ببینیم که شامل طراحی چشمانداز، و سپس پالایش و تولید یک چیز ارزشمند است، آن وقت میپذیریم که خلاقیت میبایست مؤلفهای نقادانه و عملیاتی هم در دل خود داشته باشد.
نکته دیگر این است که NJها جان کلام و عصارهی اساسی یک پدیده را درک میکنند، به همین دلیل است که مشاهدات و بینشهای این افراد ممکن است شبیه قضاوتهای خشک و انعطافناپذیر به نظر برسند.
غیر از اینها، صفاتی مثل استمرار و دستاوردگرایی نیز مؤلفههای بسیار مهمی در بحث خلاقیت هستند. زیرا به کمک این دو مؤلفه میتوانیم مطمئن باشیم که هر پروژهی خلاقانه به ثمر مینشیند و تا تکمیل نهایی ادامه مییابد. این دو صفت را میشود در مدل پنج عاملی شخصیت با شاخص وجدان و مسئولیتپذیری کاری (شاخص C) تعریف کنیم، که تا حدی با ترجیح قضاوتی (J) در مدل مایرز-بریگز (MBTI) همبستگی دارد.
به این ترتیب متوجه شدیم که رابطهی جالب و تنگاتنگی میان دو ترجیح J-P در مقوله خلاقیت وجود دارد. از این منظر، افراد NP هنگامی که آزادانه تعداد زیادی از ایدهها و احتمالات را بررسی میکنند خوشحالند و احساس میکنند در زمین بازی خودشان هستند. از آن طرف، NJها دوست دارند در مراحلِ بعدیِ این فرایند وارد ماجرا شوند، آنجایی که قرار است ایدهها را گزینش کنند، صیقل دهند، و آنها را بهبود دهند. احتمالاً شما هم مثل من دارید به این فکر میکنید که چقدر همکاری دو نفر NP و NJ میتواند مؤثر و سازنده باشد.
این را هم اضافه کنم که همه ما تعداد زیادی از آدمهای NP و NJ را میشناسیم که به تنهایی (و بدون نیاز به کمک دیگری)، هم خلاقاند و هم بهرهور. عکس این حالت هم پیش میآید، جایی که خیلی از افراد شهودی، در عملی کردنِ ظرفیتهای خلاقانه خودشان که نیازمند استمرار و مداومت است، ضعف دارند.
خلاقیت علمی در مقابل خلاقیت هنری
زمانیکه مشغول مرور پژوهشهای مرتبط با این موضوع بودم، متوجه شدم که خیلی از محققان بین خلاقیت علمی و هنری تفاوت قائل میشوند. جای تعجبی ندارد که پژوهشها نشان میدهند که عموم دانشمندان مسئولیتپذیریِ (conscientiousness) بالاتری نسبت به هنرمندان دارند (که به نوعی با ترجیح J در MBTI مرتبط است). این مسئله معنادار است، زیرا علم بیشتر دغدغهی همگرایی نظری (دستیابی به پاسخی محکم) و عینی نگاه کردن به مسائل را دارد. در نقطه مقابل، خلاقیتِ هنری کمتر به واقعیتهای عینی توجه دارد. هنرمندها بهجای تأکید داشتن روی «چه هست؟»، به ما «چه میتواند باشد»ها را نشان میدهند؛ یعنی راههای دیگر برای دیدن و تجربه کردنِ دنیا. دانشمندان در طلب این هستند که آنچه ناشناخته است را به قلمرو شناخت بیاورند، در حالی که هنرمندان از آنچه میشناسیم شروع میکنند (مثلاً یک کاسه پر از میوه) و گرایش و سلیقهی منحصربهفردِ خود را به آن میدَمند. در نتیجه میشود علم و هنر را، دیالوگی بین شناختهها و ناشناختهها دانست.
دانش تیپهای شخصیتی به ما کمک میکند تا ببینیم ما با کدامیک از این دو رویکرد سازگارتریم و میتوانیم در آن پیشرفت کنیم. به طور کلی، افراد Ni گرایش بیشتری به همگرایی یا همان خلاقیت علمی دارند، و افراد Ne گرایش به واگرایی یا همان خلاقیت هنری.
ترتیب کارکردهای یک تیپ هم میتوانند در این میان تعیین کننده باشند. مثلاً کارکرد غالب ENJها و INPها یک کارکرد قضاوتی و کارکرد کمکی آنها یک کارکرد ادراکی است. این ساختار، به نوعِ خلاقیتِ هنری نزدیکتر است، چراکه این افراد با آنچه شناختهشده است (J) شروع میکنند و به سمت ناشناخته (P) حرکت میکنند. در نقطه مقابل، تیپهای INJ و ENP با کارکرد غالب ادراکی آغاز میکنند و سپس از طریق کارکرد کمکی قضاوتیشان به سمت همگرایی حرکت میکنند. ساختاری که برای ما تداعیکننده نوعِ علمیِ خلاقیت است.
البته متأسفانه در این نوع نگاه کردن به مسئله، جایی برای کارکرد مغلوب باقی نمیماند. کارکرد مغلوب به شکل غافلگیرکنندهای میتواند یک نیروی نهفته در شکل دادن به علاقهمندیها و انگیزههای ما باشد. این موضوع باعث میشود از خودمان بپرسیم ما تا چه اندازه باید به کارکرد مغلوب خودمان توجه کنیم و چقدر باید به آن بال و پر بدهیم؟ که این موضوع را در مقالهی دیگری بررسی کردهام.
در پایان باید اشاره کنم، علم و هنر، آنقدرها هم که گفته میشود، با هم تفاوت ندارند. هر دوی آنها نیازمند شهود و خلاقیت برای دیدن یا تجسم کردنِ الگوها و روابط هستند. بعلاوه ما اغلب اوقات تصور میکنیم دانشمندان به اندازهی هنرمندان گشوده نیستند. اما خصوصاً دانشمندان نظریه-محور، باید تحمل ابهام و عدم قطعیت را، آن هم به مدت طولانی، داشته باشند؛ تا اینکه در نهایت حقیقت خودش را آشکار کند. در هر حال مسئله تفاوت شخصیت، به تنهایی میتواند روی تصمیم ما برای انتخاب مسیر علمی یا هنری خلاقیت تأثیر بگذارد.
نویسنده: A. J. Drenth
این مقاله با اندکی تغییر و بازآفرینی و اضافه کردن برخی توضیحات برای شرح و تفهیم بهتر موضوع توسط آرسام هورداد (مربی حرفهای MBTI) ترجمه شده است.
منبع: Personalityjunkie.com
درک عمیق تیپهای MBTI:
۴ دیدگاه
سلام به شما استاد بزرگوار
یه سوالی خیلی ذهنم رو مشغول کرده.اکثر کودکان(نوجوانها به مقدار کمتر)ذهن رویاپرداز و خلّاقی دارن و دنیای فانتزی دارن.اما بین افراد بزرگسال تقریبا تعداد حسی ها دو برابر شهودی ها هست.آیا به این معنی هست که با افزایش سن اعضای تیپ های حسی بیشتر از شهودی ها میشن(یا به نوعی مولفه حسی در افراد بیشتر یا تاثیرگذارتر از مولفه شهودی میشه) یا شخصیت شناسی به روش mbti فقط برای سنین مشخصی هست؟
سلام به شما محمدمهدی گرامی، تیپ MBTI ما inborn یا ذاتی هست و فرد با تیپ خودش به دنیا میاد به همین دلیل یه فرد حسی از همون ابتدا ترجیح حسی داره و فرد شهودی از همون ابتدا ترجیح شهودی.
شاد و تندرست باشید
خواستم بدونم که چرا کارکرد تفکر درون ریز و احساس برون ریز و نمی نویسین؟
سلام به شما پوریای گرامی
پیشفرض نویسنده این است که خلاقیت (با تعریفی که او ارائه داده) به ترجیح E-I و J-P و همچنین کارکردهای Ni و Ne ارتباط نزدیکتری دارد.
شاد باشید