انگیزه انسانها برای انتخاب شغل:
در این مقاله میخواهیم مهمترین انگیزههایی که هر فرد براساس آنها دست به انتخاب شغل میزند را بررسی کنیم. وقتی انگیزهها را بشناسیم دلیل محکمتری برای انتخاب شغل خواهیم داشت، هدف این است که این انگیزهها را براساس اولویتی که برای شما دارند دستهبندی و شمارهگذاری کنید.
در مجموع رفتار آدمها (به طور خاص داریم درباره انتخاب شغل صحبت میکنیم) از دو نوع انگیزه ناشی میشود:
- انگیزههای بیرونی: پول، جایگاه و شأن اجتماعی (نباید هدف و اولویت اصلی یا تنهای عامل انتخاب شغل باشند چون در این صورت رنگ آرامش را نمیبینیم)
- انگیزههای درونی: ایجاد تغییر، رفتن دنبال علاقه، استفاده از مهارت و استعداد (شغل معنادار ترکیبی از این سه عامل است)
پول و درآمد
پول انگیزه و محرک خیلی قویای است اما نباید تمام هدفمان از پیدا کردن یک کار رضایتمندانه را به کسب پول و درآمد بیشتر محدود کنیم. چون همسنگ دانستن پول و خوشبختی اشتباه است.
چرخه لذت یعنی افتادن در دام اینکه پول باید به من حال خوب بدهد، بعد حس میکنم که چرا حالم خوب نیست و چرا از شرایط الانم لذت نمیبرم؟ (چرا الان که دو ماشین و یک ویلا دارم هنوز حالم خوب نیست؟) و جواب این سوال را (به اشتباه) در پول بیشتر جستجو میکنم، میروم و درآمدم را بیشتر میکنم اما باز حالم خوب نیست. من وارد چرخه لذت بیشتر شدهام که منجر به اضطراب بیشتر من میشود و حتی حال خوبم را ازم میگیرد. دلیلش این است که آدرس را گم کردهام. دارم جهت اشتباهی میروم.
پول زمانی خوب است که برای خلق تجربههای لذتبخش استفاده بشود. چه فردی، چه گروهی چه دو نفره و عاطفی، چون خاطره ثبت میکند در ذهن ما.
خلاصه اینکه پول نباید هدف اصلی و شماره یک ما از شغلی که انتخاب میکنیم باشد، چون در این صورت رضایت به همراه نخواهد داشت.
جایگاه و شأن اجتماعی
درباره جایگاه و شأن اجتماعی هم درست همان اتفاق چرخه لذت میافتد و ما دوست داریم هرچه بیشتر به مراتب بالاتر برسیم، خصوصاً دوست داریم از دیگران جلو بزنیم و از آنها بالاتر باشیم (حتی به قیمت حقوق کلی کمتر) ظاهراً صرفاً دوست داریم از بقیه سبقت بگیریم. روش این است که نباید به نظر دیگران درباره جایگاه خودمان اهمیت بدهیم خصوصاً نظر عامه مردم. نباید به نظر دیگران درباره خودمان وزن و ارزش بیشازاندازه بدهیم.
خوب است علاوه بر جایگاه و شأن بالا دنبال دریافت حس احترام هم باشیم. حس احترام از دیگران به ما احساس خاص بودن و مهم بودن میدهد گویی حس میکنیم حضور ما برای عدهای مهم است و عدم حضورمان به چشم میآید. در نتیجه جایی را برای کار کردن انتخاب کنیم که کوششهای فردی ما را میبیند و به فردیت و کیستی ما اهمیت میدهد.
ایجاد تغییر
یک جنبه دیگر موضوع هم این است که بعضیها دنبال این هستند که واقعاً کاری مؤثر انجام دهند. آنها میخواهند شغلشان بازتابی از ارزشهای فردیشان باشد و نمیخواهند صرفاً بنشینند و ایمیلهای مشتریان را چک کنند یا خط تولید محصولات را ارزیابی کنند. آنها میخواهند خدمتی مثبت به انسانها و جهان بکنند.
ایجاد تغییر، مؤثر بودن و چیزی ارزشمند از خود به جای گذاشتن یکی از جنبههای شغل معنادار است. ما دوست داریم وقتی در پیری به پشت سر نگاه میکنیم ببینیم که از خودمان ردی بر جای گذاشتهایم. و این حس در دوران فردگرایی افراطی این دوره بیش از گذشته هم شده است.
این یعنی ارزش خلق کردن، یعنی اینکه کاری کنم که زندگی دیگران راحت تر و آسودهتر شود و سطح رفاه یا رضایتمندی آنها را افزایش دهم. لزوماً قرار نیست در خیریه کار کنیم یا معلم مدرسه معلولین شویم تا معنیاش این باشد که خودمان را وقف هدفی والا و بزرگتر کردهایم. بلکه میتوانیم با خلق ارزش به این هدف دست پیدا کنیم.
در نتیجه ما الان مسیرهای متنوعی برای ایجاد تغییر پیشِ روی خودمان داریم و صرفاً محدود به مشاغلی خاص نیستیم. اما هر مسیری را که برای ایجاد تغییر انتخاب کنیم با دو چالش روبهرو هستیم:
چالش اول تردید درباره تأثیر فعالیتهای ماست: ما تردید داریم که آیا فعالیت ما واقعاً منجر به تغییر میشود یا نه؟ آیا واقعا مردم ما را دنبال میکنند و حرفهای ما به بهبود زندگیشان کمکی میکند یا نه؟
چالش دوم این است که اگر در مسیر ارزشها و اعتقاداتم باشم درآمدی هم کسب میکنم یا نه؟ آیا میشود هم در شغلی باشم که با ارزشهای و اعتقاداتم همسو باشد هم درآمد خوبی برای به همراه داشته باشد؟ نمیشود مطابق ارزشهایم بروم جلو اما از نظر اقتصادی در وضعیت نابهسامانی باشم.
اما مسئله این است که ارزشهای شخصیمان را باید با استعدادهایی که داریم پیوند بزنیم یعنی همپوشانی میان ارزشها و اخلاق را با استعدادهایی که داریم پیدا کنیم. در قسمتهایی ارزش خلق کنیم که استعداد داریم: ارسطو میگوید آنجا که نیاز جهان با استعدادهای تو تلاقی میکند آنجا باید رسالت خودت را بیابی. یعنی جایی که استعداد داری و به واسطه استعدادت میتوانی گرهی از زندگی آدمها باز کنی همانجا باید بروی جلو و شغلت را انتخاب کنی.
خلاصه مطلب اینکه اگر شغل من طوری باشد که اخلاقگرا باشد و در آن به آدمها کمک کنم و زندگی آنها را بهتر کنم (برایشان ارزش خلق کنم) حتماً به شادی و رضایت درونی نزدیکتر خواهم بود و زندگی شادی خواهم داشت.
پرورش علائق و استعدادها
یک راه دیگر برای نیل به زندگی شادتر و یافتن معنا در شغل این است که کاری را انجام بدهید که به آن علاقه دارید و خوب انجامش میدهید.
علاقه داشتن یعنی از انجام دادنش احساس لذت میکنم، هر فکر دیگری از ذهنم پاک میشود. حتی در صورت شکست خوردن، ارزشش را دارد که به دنبال علاقه خودمان و کاری که در آن مهارت داریم برویم.
یک دوراهی این است که آیا در یک کار تبدیل به متخصص شوم یا در چند کار سررشتهداشته باشم و خودم را محدود نکنم (همهفنحریف شوم)؟ خطر تخصص این است که ممکن است بعد از مدتی کار تکراری و یکنواخت شود. در نتیجه بهتر است از حصار تنگ تخصص و تمرکز روی یک کار رها شویم چون در این صورت و با تجربه موارد متعدد میتوانیم استعدادهای خودمان را در زمینه های متفاوت و مختلف بروز دهیم. در این صورت اکثر جنبههای وجودیمان رشد خواهد یافت.
هرمینیا ایبارا یک مشاور شغلی است که میگوید: علاقه یک گنج پنهان درونی نیست که تو بخواهی آن را کشف کنی، بلکه ترکیبی است از احتمالات گوناگون، ما موجوداتی چند بعدی هستیم.
در واقع علاقه در وجود ما چیزی نیست که فقط مختص «یک» کار یا یک مسیر باشد. ما ممکن است به چند وجه یا چند حوزه علاقه داشته باشیم و بتوانیم در آنها خوب ظاهر شویم. مثلاً من ممکن است در مقام یک طراح وب، فروشنده مواد غذایی و مترجم هم بتوانم رضایت شغلی بالایی را تجربه کنم.
حالا دو نوع همه فن حریف داریم: یکی کسی که همزمان چند کار را جلو میبرد (مثل دوران رنسانس- مثل ابوعلی سینا یا لئوناردو داوینچی) و مورد دوم کسی که پروژهای و مقطعی کار میکند: کسی که بهطور مداوم و دورهای دنبال شغلهای متفاوت میرود.
بیرون آمدن از شغل حداقل یک بار خوب است. چون علاقههای ما در حال تغییر و پیشرفت هستند و ما نباید محکوم به ماندن در همان شغلی باشیم که در دوران نوجوانی یا ناپختگی انتخاب کردهایم پس باید این جرأت را داشته باشیم و کارمان را تغییر دهیم و این باید به صورت دورهای باشد.
تمرینهایی برای ایده گرفتن
حالا میخواهیم تمرینهایی انجام دهیم که ما را بیشتر با جنبههای ناشناخته خودمان و ارزشهایی که داریم آشنا میکنند و در نهایت قرار است به ما برای انتخاب یک شغل واقعی در دنیای بیرونی ایده بدهند و ما را به اطمینان بیشتری برسانند.
۱. نقشه انتخابها- Road of Career
تمام مشاغلی که تا به حال داشتهاید را بنویسید. (مسیر شغلیای که تا به حال طی کردهاید)
به این فکر کنید که دلیل یا محرک و انگیزه شما برای ورود به این شغل چه بوده؟ (هم میتوانید از آن پنج عامل انگیزاننده که گفتیم بنویسید هم عوامل دیگر مثل اجبار خانواده، شانس یا مثلاً اینکه فقط چون رشته تحصیلیام این بوده وارد فلان کار شدم)
جواب این سؤال را پیدا کنید که چه عواملی شما را به سمت انتخاب این شغل سوق داده است.
حالا به این سؤالات فکر کنید:
۱. مسیر شغلی شما چه الگویی را نشان میدهد؟ (در هر کاری دو سال بیشتر دوام نمیآورم/ بیشتر انتخابهایم بر مبنای شانس بوده است)
۲. به کدام یکی از این انگیزهها که در ابتدا بحث کردیم اهمیت و وزن ویژهای دادید؟ به ترتیب اولویت مشخص کنید: (پول، جایگاه و مقام، احترام، ایجاد تغییر، علاقهمندی خودم، استعداد و مهارت)
۳. دو انگیزه که مایلید انتخابهای شغلی بعدی شما براساس آنها باشد را اسم ببرید و توضیح دهید چرا؟
۲. تمرین زندگی خیالی
پنج دنیای متفاوت را تصور کنید و فرض کنید آزاد هستید تا یکسال هرکاری که دوست داشتید انجام دهید. چه کارهایی انجام میدادید؟ حالا به پنج شغل فکر کنید که میتوانستید در این دنیاهای خیالی انجام دهید. خودتان را محدود نکنید و پرنده اندیشهتان را آزادانه پرواز دهید. با استعدادها و انتخابهایتان بازی کنید.
حالا به این سؤالات پاسخ دهید:
- چه چیز این شغلها شما را مجذوب میکند؟
- این شغلها با آن دو انگیزه قبلی که در تمرین قبل مشخص کردید چه رابطهای دارند؟
- آیا این شغلها آن دو خواسته شما را برآورده میکنند؟
۳. آگهی شغلی شخصی
اینجا قرار است شخص جویای کار آگهی شغلی چاپ کند: فرض کنید قرار است به جای اینکه در لابهلای آگهیهای شغلی بگردید این بار شما قرار است مهارتها و توانمندیهایتان را تبلیغ کنید و برای خوتان آگهی بدهید.
مرحله اول:
- یک پاراگراف درباره خودتان بنویسید (چه کسی هستید و به چه چیزهایی اهمیت میدهید)
- استعدادها یا مهارتهایتان را بنویسید (به زبان ایتالیایی تسلط دارم، گیتار میزنم)
- علاقهمندیهایتان را بنویسید (مثلاً اوریگامی، غواصی)
- ارزشها و اعتقاداتتان را بنویسید (حقوق حیوانات، مدافع حقوق زنان)
- خصوصیات ذاتیتان را بیان کنید (گیرا، عجول، اعتماد به نفس پایین و …)
اصلاً محدود به اینکه سابقه کاری یا تحصیلیتان چیست نشوید، به اینکه مدرک تحصیلیام چیست فکر نکنید و در انجام این تمرین فقط به علاقه و استعدادها و انگیزههای اصلی خودتان فکر کنید.
اگر دوست داشتید چیزی که نوشتید را در قسمت کامنتها به اشتراک بگذارید.
مرحله دوم:
این آگهی شغلی را برای ده نفر از دوستانتان بفرستید (ترجیحاً مشاغل و زمینههای متفاوتی داشته باشند) و از آنها بخواهید چند عنوان شغلی که با ویژگیهایی که شما نوشتید تناسب دارد به شما معرفی کنند. مثلاً بگویند به نظر من تو باید شغل X را داشته باشی. حتما از عنوان دقیق استفاده کنند.
منبع: این نوشتار خلاصه بخشی از کتاب «چگونه شغل دلخواهمان را انتخاب کنیم» است
۲ دیدگاه
یک آدمیم که نصف اوقات زندگیم درونگرام و نصف اوقات زندگیم برون گرا
به تخیلات و ایده ها رو دوس دارم ادمیم که دقیقه نود چیزی که مغزش میگه رو انجام میده
به ارتباط برقرار کردن با بقیه ماجراجویی سفرو دور دنیا گشتن تجربه کردن چیزای جدید تحرک و فعالیت بدنی ورزش کردن و کار گروهی وازادی عمل در کار و شاید هنر هم ارزش قائلم
عکاسی بلدم مبتدی نیستم ولی مونده تا صدام کنن عکاس
طراحی بلدم کار با گواش ابرنگ و… ورزشای مختلفی رتفم و فکر میکنم توی همه ی ورزشا استعدادی دارم و توشون خوبم
خسته و تنبل شاید اهمال کاری زاید ترجیح میدم شبا بیدار بمونم و شبا اعتماد به نفس بیشتری برای کار کردن دارم برای همین شاید ترجیح میدم کارا رو دقیقه نود انجام بدم
از خوندن کتابای تخیلی و ترسناک لذت میبرم حتی فیلم.
از اینکه بنویسم بدم میاد دوست دارم با دیگران حرف بزنم و با این حال حس میکنم بلد نیستم
از تجسم و تخیل خوشم میاد شاید برای همین از طراحی فضا و شخصیت سازی خوشم میاد ولی از اینکه یک جا بشینم کار کنم متنفرم دلم یک کار با فعالیت و تحرک باشه و در عین حال گروهی باشه
نظر شما چیه شغل مناسب من؟
چه قدر تمرینایی که گفتین جالب بود. خیلی خوشم اومد. دمتون گرم 🙂
امروز اولین باره به سایتتون سر میزنم ولی کلی دارم چرخ میزنم و خوش میگذرونم و یاد میگیرم و به اشتراک میگذارم..