MBTI و رابطه عاطفی
کارکردهای Fi و Fe چه فرقی با هم دارند؟
اگر مقالات سایتهای تیپشناسی را مطالعه میکنید و از دنیای جالب روان شناسی شخصیت خوشتان آمده، احتمالا با مدل تیپشناسی مایرز و بریگز آشناییای هرچند کوچک دارید. من گاهی تلاش میکنم با کمک اصول این نظریه، دیگران و مناسبات اجتماعی را بهتر بشناسم، و میدانم تنها کسی نیستم که چنین میکند!
با این که در خانوادهی من تعداد کسانی که در تیپ MBTI خود، ترجیح احساسی بودن (F) دارند، کم نیست، اما واقعا تعجب کردم وقتی متوجه تفاوتهای معنادار آنها با هم شدم!
برای اینکه تفاوتهای تیپهای شخصیتی را بهتر بفهمیم، لازم است کمی دربارهی دستهبندی کارکردهای شناختی اطلاعات داشته باشیم. به طور کلی، ما هشت کارکرد شناختی داریم. هر تیپ MBTI، چهار کارکرد شناختی بیرونی و درونی دارد. منظور از کارکرد درونی، گرایش به رجوع کردن به دنیای درونی خود، و منظور از کارکرد بیرونی، توجه به دنیای اطراف است.
حالا به بحث ترجیح احساسی بودن (F) برگردیم. با توجه به آنچه دربارهی کارکردها گفتیم، این ترجیح میتواند هم درونی (Fi) و هم بیرونی (Fe) باشد؛ اولی در هنگام تصمیمگیری، بیشتر از این که پیامدهای بیرونی را در نظر بگیرد، خواستههای خود را مورد توجه قرار میدهد، درحالی که دومی با نگاه به تاثیری که بر محیط پیرامون و اطرافیانش میگذارد، تصمیم میگیرد.
یک نکته حائز اهمیت این است که در نهایت چه Fe و چه Fi، به نیازهای خود و توقعات بیرونی توجه میکنند. فقط اولویتشان متفاوت است.
کدام یک برنده هستند؟
چند تفاوت بین دو کارکرد Fe و Fi وجود دارد. اما تفاوت اصلی را در تاکید بیشتر بر هارمونی و هماهنگی میبینیم.
افراد با کارکرد اصلی احساسی بیرونی، نگران این هستند که ارتباط و هماهنگی محیطی را حفظ کنند. آنها قبل از اینکه نیازهای خود را در نظر بگیرند، از خودشان می پرسند: “چه چیز به صلاحِ خانواده یا همکارانم، و یا هر گروه دیگری که در آن عضو هستم، است؟” زمانی که Fe میبیند اطرافیانش راضی و خوشحالند، او هم احساس رضایت میکند. حتی ممکن است به نفع آرامش و حالِ خوب گروه، از احساسات خود صحبتی به میان نیاورد. Fe حاضراست وظایف بیشتری بر دوش بگیرد، و حتی موقعیتهای ناخوشایند را تحمل کند، به این شرط که همبستگی گروه حفظ شود.
از طرف دیگر افراد با کارکرد اصلی احساسی درونی، خواستههای وجودی خود را محور و اولویت قرار میدهند تا از درون احساس تعادل و آرامش کنند. Fi تجربههای جدید را با توجه به چارچوبها و ارزشهای درونی خود ارزیابی میکند و بعد تصمیم میگیرد. به این ترتیب تصمیمهایش ممکن است تعجب دیگران را برانگیزد. Fi معمولا اهمیت نمیدهد که در چه موقعیت یا رو به روی چه کسی ایستاده است. او باور دارد برای شاد کردن دیگران، اول اوست که باید شاد باشد.
یک تجربه، یک داستان
از منظر MBTI، با کسی ازدواج کردهام که تقریبا در همه چیز با من فرق دارد! او تیپ ISFJ و من ENFP هستم. در دورهی آشنایی، با خودم گفتم حداقل در ترجیح تصمیمگیری تیپمان مشترکیم؛ هر دو احساسی (F) هستیم! اما چیزی که هنوز نفهمیده بودم، تفاوت کارکردهای اصلی تیپمان بود. همسر عزیزم Fe است، در حالی که من یک Fi سرسختم! وقتی دچار اختلاف نظر شدیم، از این که هر کدام داریم جنبههای متفاوتی از یک موقعیت را مورد توجه قرار میدهیم، شگفت زده شدم!
این تفاوت وقتی که همسرم به دنبال تغییر شغلش بود، آشکارتر شد. من از تصور تحولِ پیش رویمان خوشحال و هیجانزده بودم. با کمک MBTI، شروع کردیم به سنجش و تطابق خواستههای همسرم با شغلهایی که احتمالا برای او مناسب بود.
فقط به یک مشکل برخوردیم؛ آن هم مربوط به نحوه پردازش کردن اطلاعات توسط همسرم بود. او قبل از این که به خواستههای خود توجه کند، به نیازهای اعضای خانواده و اطرافیانش فکر میکرد. در نهایت، راهی پیدا کرد تا بین خواستههای قلبش (Fi) و آنچه به صلاحِ دیگران میدانست (Fe) تعادل برقرار کند.
همانطور که قبلا گفتم، تیپهایی که ترجیح F دارند، اغلب هر دو جنبه را در نظر میگیرند. تفاوت در اولویت اول برای شروع است.
نتیجهگیری
دلیل اهمیت آنچه گفتیم، در خودشناسی، شناخت دیگران و تعامل سازندهتر با آنهاست.
تصور کنید فرزند شما که در تیپ خود حرف F دارد، به پوشیدن لباسی نامناسب اصرار میکند. اگر شما تیپ او و کارکردهای اصلیاش را بدانید، میتوانید بفهمید که این انتخاب به خاطر دوستانش است و یا دلیلی شخصی برای پوشیدن آن لباس دارد. یا مثلا وقتی خانواده همسرتان را در تعطیلات ملاقات میکنید و حرف آزاردهندهای از دهانشان میشنوید، از MBTI کمک بگیرید، آن موقعیت را از بیرون نگاه کنید و ببینید برای بهتر کردن شرایط چه کاری میتوان انجام داد. یا حتی وقتی بر سر دو راهی ماندهاید، دانستن کارکرد اصلی تیپتان در گرفتن بهترین تصمیم کمکتان خواهد کرد.
به خاطر داشته باشید تفاوتی که از آن حرف زدیم، خاص تیپ احساسی (F) است. هر چه بیشتر دربارهی کارکردها یاد بگیرید، فهم بهتری از MBTI خواهید داشت. Fe و Fi تنها نوک آشکار یک کوه یخ غولپیکر را نشان میدهند!
شما هم فکر کنید و ببینید در تعامل با دیگران، متوجهی چه تفاوتهایی شدهاید؟
منبع: truity.com
مترجم: محدثه ابراهیمزاده- عضو دپارتمان تولید محتوای تایپشناسی و دانشآموخته دوره حضوری MBTI
محدثه درباره خودش اینطور میگوید:
برای منی که سالهاست از خواندن تجربهها، توجه به جزئیات و نوشتن از آنچه در درونم میگذرد، لذت میبرم، MBTI فضای زیبایی فراهم کرده تا با نگاهی شفافتر و اصولی، این علاقهمندیها را با هم تلفیق کنم.
برآنم تا لذتِ خودشناسی، برای همهی ما یادگیری به همراه داشته باشد.
۱ دیدگاه
من enfp هستم که fi فانکشن دوممه . منم موافقم تا حدودی.وقتی حالم خوب نیست نمیتونم حال دیگرانو خوب کنم، مثل زمانی ک حالم خیلی خوبه و به بقیه توجه دارم، نیستم.
و اینجور هم نیستم ک حال بدم با خوب بودن بقیه برطرف بشه.باید مشکل و حال بد رو تا حدی حل کنم تا اونوقت با حال خوب بقیه خیلی حس خوبی پیدا کنم و واقعی تر باشه اون احساسم.
در واقع اول متوجه حس خودمون میشیم و کمی بعد حس اطرافیا . البته مواردی ک خیلی اوضاع روحی و ارزشیمون خوبه حس میکنم سریع تر و یا حتی اول جمع برامون مهم میشه و بعد.
جالب بود..ممنون