مطالب پیشنهادی:

شخصیت شناسی mbtiآیا سرنوشت ما فقط به تیپ شخصیتی‌مان بستگی دارد؟ آیا این صحیح است که بگوییم تیپ شخصیتی تعیین کننده میزان موفقیت، درآمد، سلامتی و خوشبختی ما خواهد بود؟ احتمالاً همه شما به این پرسش‌ها پاسخ منفی می‌دهید و باور دارید که مجموعه عوامل مختلفی باید در کنار هم قرار بگیرند تا مثلاً موفقیت یا خوشبختی ما را تضمین کنند و این موارد، تنها وابسته به تیپ شخصیتی ما نیستند.

اما مسئله آن طور که به نظر می‌رسد ساده نیست! تجربه به ما نشان داده است که بسیاری از افراد وقتی با تئوری تیپ‌های شخصیتی آشنا می‌شوند، گاهی اوقات توقع بسیار بالا و طبیعتاً نامعقول از این تئوری دارند و به دنبال این هستند که همه مشکلات و چالش‌هایی که در زندگی دارند را با MBTI حل‌وفصل کنند.

همه چیز در «تیپ» خلاصه نمی‌شود!

اما واقعیت این است که متغیرها و عوامل متعددِ دیگری- غیر از تیپ شخصیتی- در کار هستند که موفقیت، سعادت و خوشبختی ما را در زندگی تعیین می‌کنند و این پارامترها صرفاً به تیپ شخصیتی محدود نمی‌شوند.

نگاه ایدئالیستی به هیچ کدام از مدل‌ها و ابزارهای شخصیت‌شناسی صحیح نیست. در واقع ما باید تلاش کنیم نگاهی متعادل و واقع‌بینانه به هر نوع ابزاری- از جمله MBTI- داشته باشیم.

البته ما در تیپ‌شناسی نوین هر جا از تیپ، تیپ شخصیتی و تئوری تیپ‌های شخصیتی صحبت می‌کنیم در واقع منظور ما مدل شخصیت‌شناسی MBTI است، مگر این‌ که به صراحت خلاف آن را اعلام کنیم.

حالا بیایید ببینیم غیر از تیپ شخصیتی، چه عواملی وجود دارند که اولویت و اهمیت بیشتری نسبت به تیپ شخصیتی دارند و دقیق‌تر می‌توانند موفقیت‌های آتی ما را پیش‌بینی‌ کنند.

۱. ارزش‌ها و باورها

بودا معتقد است «ما همانی هستیم که می‌اندیشیم». بیان امروزی‌ترِ این جمله این است که باورها و اعتقاداتِ عمیق ما، تا حد زیادی شکل دهنده شخصیت ماست. یا کمی بازاری‌تر: تو همانی هستی که باور داری.

ما در نقش‌های اجتماعی مختلفی که بر عهده داریم (مثلاً محل کار)، مجبوریم تا حد زیادی مطابق انتظارات و توقعاتِ بیرونی رفتار کنیم و خودمان را با خواسته‌های بیرونی هماهنگ می‌کنیم. این قسمت از شخصیت را «بُعد تطبیق یافته» نام‌گذاری می‌کنیم.

اما قسمت دیگری از شخصیت ما هست که ناب و خالص و دست‌نخورده است و بر اساس توقعات بیرونی شکل نیافته. این قسمت از شخصیت ما کاملاً طبیعی است و بازتابِ کاملی از باورها و اعتقاداتِ خودِ ماست.

در واقع این بخش از شخصیت ما دلیلِ اصلیِ بسیاری از رفتارها و اقداماتِ ما و بازتابی از ارزش‌های ماست. بسیاری از تصمیم‌گیری‌های مهم ما در زندگی بر پایه ارزش‌هایی است که عمیقاً به آن‌ها معتقدیم.

ارزش‌های شما چیست؟

ممکن است ما ارزش‌هایمان را نشناسیم. بهترین راه برای شناخت ارزش‌ها این است که آن‌ها را دسته‌بندی کنیم و اولویت آن‌ها را برای خودمان مشخص کنیم. ما در زیر چند ارزش مهم و پیشنهادی را مشخص کرده‌ایم که البته شما می‌توانید موارد بسیار زیاد دیگری را به این لیست اضافه کنید، ارزش‌هایی مثل:

شادی، سلامتی، ثروت، لذت و تفریح، موفقیت، شهرت، ارزش‌های خانوادگی، صداقت، خیرخواهی، دوستی، امنیت و …

هر کدام از این کلمات، برای هر کس تفسیر و معنای متفاوتی می‌تواند داشته باشد. از طرفی معنای هر کدام از این کلمات می‌تواند در برهه‌های مختلف زندگی برای ما تغییر کند. مثلاً برداشت و تعریف من از موفقیت در ۱۵ سالگی با تعریفی که از موفقیت در ۲۵ سالگی دارم احتمالاً تا حد زیادی می‌تواند متفاوت باشد.

نکته مهم این است که بین ارزش‌های من‌ و تیپ شخصیتی من تفاوت وجود دارد و این‌ها لزوماً با هم در یک راستا نیستند. ارزش‌ها محرک من برای انتخاب‌ها و تصمیماتی هستند که اتخاذ می‌کنم. اگر موفقیت برای من مهم‌تر از دوستی است، احتمالاً انتخاب‌های متفاوتی نسبت به کسی خواهم داشت که دوستی برایش در اولویت است.

پس می‌بینید که بخش مهمی از «شکل» زندگی من یا سرنوشت من را ارزش‌های من در زندگی تعیین می‌کند، نه لزوماً تیپ شخصیتی من. برای یک ENTP ممکن است موفقیت در زندگی شغلی ارزش باشد و برای یک ENTP دیگر، شهرت و اعتبار. اگر چه تیپ شخصیتی آن‌ها یکسان است اما ارزش‌های متفاوتی دارند.

این معمولاً چیزی است که در اغلب سایت‌ها یا مراکز فعال در حوزه MBTI از آن غفلت می‌شود. این‌که تیپ، فقط بخشی از ماجراست، نه همه آن و حقیقت این است که این «ارزش‌ها» هستند که برداشت، تفسیر و معنایی که من به اتفاقات و وقایع زندگی خودم می‌دهم را تعیین می‌کنند.

نکته مهم دیگر این است که ترجیحات شخصیتی معمولاً با یکدیگر در تعارض قرار نمی‌گیرند، مثلاً یک فرد هم‌زمان می‌تواند درون‌گرا و فکری باشد، یا هم‌زمان موفقیت طلب و دوستدار هیجان باشد. اما ارزش‌ها می‌توانند با هم در تعارض قرار بگیرند.

زمانی در زندگی من خواهد رسید که دو ارزش «کسب ثروت‌» و «گسترش دوستی» دچار تعارض خواهند شد و من، بسته به اولویت‌هایم باید یکی را تا حدی فدای دیگری کنم. چون مثلاً ممکن است برای کسب ثروتِ بیشتر، ساعات بیشتری را به کار و مطالعه و تحقیق بگذرانم و کمتر فرصتی برای یافتن دوستان جدید داشته باشم.

در نتیجه ارزش‌ها نقش بسیار مهمی در تعیینِ مسیرِ زندگی من بازی می‌کنند و این که صرفاً بخواهیم همه چیز را به تیپ شخصیتی ربط بدهیم در واقع کوچک‌ کردن مسئله است.

از قسمت قبلی مبحثی را آغاز کردیم با عنوان «چهار عاملی که در جهت‌گیری زندگی افراد بیش از تیپ شخصیتی اهمیت دارند» و گفتیم این عوامل معمولاً توسط کاربران یا توسط مدرسین شخصیت‌شناسی نادیده گرفته می‌شوند.

درحالی‌که تیپ شخصیتی فقط بخشی از پاسخ‌ها را در خود دارد و قرار نیست ما بتوانیم کلید همه مشکلات یا پاسخ همه تحلیل‌هایمان را به تنهایی و فقط با در نظر گرفتن تیپ شخصیتی پیدا کنیم، اما به نظر می‌رسد گاهی اوقات، افراد دچار چنین اشتباهی می‌شوند و سهم و نقش بسیار پررنگی برای «تیپ شخصیتی» قائل می‌شوند.

در قسمت قبلی که قسمت نخست این مجموعه مقالات بود گفتیم یکی از عواملی که شکل‌دهندهٔ مسیر زندگی ماست «ارزش‌ها»یی هستند که ما در زندگی‌مان انتخاب می‌کنیم. در این قسمت می‌خواهیم بحث را ادامه دهیم و عوامل دیگری را معرفی کنیم.

۲. بازیابی ذهنی و عاطفی

اول بیایید ببینیم منظور ما از «بازیابی ذهنی و عاطفی» چیست. همه ما کم و بیش در زندگی‌مان با چالش‌ها، مشکلات و سختی‌هایی مواجه می‌شویم. کسی نمی‌تواند ادعا کند زندگی‌اش خالی از چالش یا مشکل است.

گاهی اوقات این مشکلات و سختی‌ها کوچک و کم‌اهمیت‌اند و به زودی بر آن‌ها غلبه می‌کنیم، اما زمان‌هایی هم هست که این مشکلات و گرفتاری‌ها از نظر عاطفی وزن سنگین‌تری دارند و با شدت زیادی ما را درگیر خودشان می‌کنند.

مثلاً بیماری‌های طولانی مدت و سخت، بیکار شدن، جدایی‌های عاطفی و از دست دادن عزیزان که همه این موارد هزینه عاطفی بالایی دارند.

نوع واکنش ما به بحران‌ها تعیین کننده است

ماجرا این است که هر کدام از ما به شکل‌های متفاوتی به این چالش‌ها (یا مصیبت‌ها) واکنش نشان می‌دهیم. برخی افراد پس از گذشت مدتی بر خودشان مسلط می‌شوند و به زندگی عادی بر می‌گردند اما عده‌ای دیگر ممکن است تا مدت‌ها گرفتار صدمه‌های فکری و عاطفی جبران‌ناپذیر ناشی از این چالش‌ها باشند و نتوانند به زندگیِ عادی که داشتند برگردند.

کسانی که می‌توانند بر استرس ناشی از سختی‌ها و مصائب زندگی‌شان غلبه کنند و پس از مدتی به زندگی عادی برگردند توانایی این را دارند که اصطلاحاً ذهن و عواطفشان را مجدداً بازیابی کنند.

نباید فرض کنیم که این افراد سختی‌ها را کم‌تر درک می‌کنند یا مشکلات آن‌ها را کم‌تر آزار می‌دهد. آن‌ها هم عواطفشان درگیر مصیبت‌ها و سختی‌ها می‌شود و در چنین موقعیت‌هایی هرگز کم‌تر از سایرین اذیت نمی‌شوند.

اما آن‌ها این مهارت را دارند که از سختی‌ها «عبور کنند» و چالش‌ها را پشت سر بگذارند و عموماً، قوی‌تر از قبل به روندِ عادی زندگی‌شان ادامه دهند.

آیا بازیابی ذهنی به تیپ شخصیتی افراد بستگی دارد؟

در این مورد هم بسیاری از افراد بحث تیپ شخصیتی را به میان می‌آورند. اما مطابق بررسی‌های انجام شده روان‌شناسان معتقدند که «بازگشتن به روندِ عادی زندگی، پس از بحران» یک مهارت است که می‌توان آن را آموخت.

این یعنی تیپ شخصیتی من از نظر MBTI هر چه می‌خواهد باشد، بدون در نظر گرفتن تیپ شخصیتی‌ام، من می‌توانم روی پرورش و رشد این مهارت کار کنم و در آن بهتر شوم.

حالا بیایید ببینیم چه عواملی روی «بازیابی ذهنی و عاطفی» تأثیرگذارند. همان‌طور که احتمالاً حدس می‌زنید مواردی مثل داشتن روابط اجتماعی معقول، ارتباطات دوستانه و حمایت‌گرانه، رابطه عاطفی سالم و معنویت همگی به پرورش مهارت «بازیابی ذهنی و عاطفی پس از بحران» کمک می‌کنند و روی آن تأثیر می‌گذارند، حال تیپ شخصیتی ما هر چه می‌خواهد باشد.

مثلاً افرادی که در رابطه عاطفی‌شان متعهد و ثابت قدم هستند و حمایت و پشتیبانی مناسبی از شریک عاطفی‌شان دریافت می‌کنند در مواجهه با بحران‌ها و سختی‌های زندگی بهتر عمل می‌کنند. علاوه بر این وضعیت سلامتی و عزت نفس این افراد نیز در مقایسه با سایرین بالاتر و بهتر است.

توانایی «بازیابی ذهنی و عاطفی» یک مهارت مهم و تأثیرگذار است. از جمله مزایای این مهارت داشتن ثبات احساسی و رفتاری بیشتر، وضعیت سلامتی بهتر، توانایی نظم دادن و برنامه‌ریزی کردن برای زندگی، بهبود رفتارهای نادرست و درس گرفتن از اتفاقات مختلف است.

افرادی که به خوبی می‌توانند از پس بحران‌ها و گرفتاری‌های زندگی‌شان برآیند و بعد از آن روال عادی زندگی را ادامه دهند علی‌رغم سختی‌ها و دشواری‌ها، موفقیت شغلی بیشتری را تجربه خواهند کرد.

۳. یادگیری

کارشناسان و نظریه‌پردازان شخصیت، همواره «هوش» و «تیپ شخصیتی» را دو عامل مجزا در نظر می‌گیرند. یعنی این که من فرد باهوشی باشم یا خیر لزوماً به تیپ شخصیتی من ارتباط ندارد.

اما لازم است تصور و برداشت خودمان را از مفهوم هوش وسعت بدهیم. منظور ما از هوش لزوماً همان چیزی که تحت عنوان IQ می‌شناسیم نیست، بلکه نگاه وسیع‌تری به مفهوم هوش داریم.

احتمالاً شما هم با نظریه هوش‌های چندگانه گاردنر که توسط آقای هوارد گاردنر مطرح شده است آشنایی دارید. مطابق این نظریه، هوش جنبه‌های مختلفی دارد و هر کس ممکن است در برخی از جنبه‌ها قوی یا ضعیف باشد.

جنبه‌هایی مثل رشد عاطفی و هیجانی، هوش موسیقی، هوش محاسباتی، هوش اجتماعی، هوش میان فردی، هوش محیطی و باقی تقسیم‌بندی‌های رایج.

نکته جالب ماجرا اینجاست که مطابق نظریه گاردنر، بخش مهمی از این موارد «قابل یادگیری» هستند. دنیل گلمن (نظریه‌پرداز و نویسنده حوزه هوش هیجانی) هم معتقد است هوش هیجانی را با تمرین و آگاهی می‌توان بهبود داد.

حالا می‌خواهیم بگوییم «میل به یادگیری» در افراد مختلف، متفاوت است. عده‌ای از افراد شیفتهٔ آموختن هستند و از هر فرصتی برای یادگیریِ موضوعات و مهارت‌های جدید استفاده می‌کنند. از طرفی عده‌ای از افراد هم تمایلِ کم‌تری به یادگیری دارند و وقتشان را چندان صرف یادگیری نمی‌کنند.

بسته به این که من چه میزان از زمانم را صرف یادگیری می‌کنم، جایگاه اجتماعی متفاوتی خواهم داشت و مسیر زندگی من، جهتِ متفاوتی به خود خواهد گرفت. خلاصه کلام این که بین کسی که مشتاق یادگیری است و کسی که علاقه‌ای به یادگیری و آموزش ندارد تفاوت بزرگی وجود دارد.

کسانی که مشتاق یادگیری هستند، از مطالعه و کسب مهارت‌های جدید لذت می‌برند. اما افرادی که علاقه‌ای به یادگیری ندارند این موارد را خسته‌کننده می‌دانند. میل به یادگیری روی میزان شادی فرد نیز تأثیر می‌گذارد.

نکته مهم اینجاست که نباید فکر کنیم ما با این ویژگی‌ها به دنیا آمده‌ایم و نمی‌توانیم تغییری زیادی روی آن اعمال کنیم. تلاش برای یادگیری (مثل دو عاملِ قبلی که بحث کردیم) امری اکتسابی است. در واقع خود یادگیری هم قابل یادگیری است!

علاقه به یادگیری- به معنای ماهر شدن روی مهارت‌ یا دانشی جدید- به طور جدی روی رضایت فرد از زندگی، انگیزه و شادمانی درونی ما تأثیر می‌گذارد. در ادبیات روان‌شناسانه به مجموعه این مفاهیم سعادت یا رفاه روانی (well being) گفته می‌شود.

افراد شیفته یادگیری به طور متوسط رفاه روانی بالاتری را نسبت به کسانی که مایل به یادگیری نیستند تجربه می‌کنند. شاید مهم‌تر از رفاه روانی، دستاوردهای جانبی آن باشد، یعنی دستاورد، موفقیت‌های ملموس، پیشرفت‌های کاری و فردی، سلامت روان و مشارکت اجتماعی. از طرفی رفاه روانی احتمال ابتلا به مواردی مثل استرس و افسردگی را در فرد کاهش می‌دهد.

۴. انتخاب‌های فرد در زندگی

جایگاهی که در حال حاضر در آن قرار گرفته‌ایم به طور مستقیم نتیجه انتخاب‌های قبلی ماست. جایگاه فردی، اجتماعی، شغلی و جایگاه ما در روابط بسته به انتخاب‌هایی بوده است که تاکنون انجام داده‌ایم.

حتی انتخاب‌های ساده که معمولاً کم‌تر به چشم می‌آیند می‌توانند در بلند-مدت اثرات چشمگیری داشته باشند. این که من تصمیم بگیرم سه روز در هفته ورزش کنم یا نه، از چه خمیر دندانی استفاده کنم، در کلاس‌های مهارتی مرتبط با رشته تخصصی‌ام شرکت کنم یا نه و مواردی مثل این‌ها اثرات پایدار و معمولاً قابل توجهی روی وضعیتی دارند که من در آینده خواهم داشت.

در واقع همه ما، در تمام لحظات زندگی در معرض انتخاب‌های بی‌شماری قرار داریم و بسته به این که انتخاب ما چه باشد، مسیرِ زندگی ما به شکل قابل توجهی تغییر خواهد کرد. ساده‌تر بگوییم:

زندگی مجموعه‌ای از انتخاب‌هاست و این انتخاب‌ها هستند که آینده ما را شکل می‌دهند.

جالب اینجاست که هر کس در زندگی‌اش با گستره وسیعی از انتخاب‌ها و گزینه‌ها روبه‌روست و با انتخاب هر گزینه از سایر افراد متمایز و جدا خواهد شد.

این مسئله توجیه می‌کند که چرا مثلاً همه افراد با تیپ شخصیتی ESTJ (یا هر تیپ دیگری) در یک جایگاه اجتماعی یکسان، ثابت و مشابه قرار نگرفته‌اند! یکی از دلایلش این است که هر کدام از آن‌ها انتخاب‌های متفاوتی در زندگی‌شان داشته‌اند.

جمع‌بندی نهایی

هدف ما از ارائه این مبحث این بود که بپذیریم، ما چیزی فراتر از تیپ شخصیتی‌مان هستیم و عوامل مختلف و متعددی وجود دارد که می‌توانند روی روند زندگی ما تأثیرگذار باشند. مهم این است که هنگام تحلیل‌ها و ارزیابی‌هایمان به این موارد توجه ویژه‌ای نشان دهیم و صرفاً خودمان را محدود و محصور به «تیپ شخصیتی» نکنیم.

[ تیپ‌شناسی نوین ]

گروه تیپ‌شناسی نوین (تایپ‌شناسی) به سرپرستی آرسام هورداد به ارائه آموزش‌های نوین خودشناسی و توسعه فردی می‌پردازد

مطالب مرتبط

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۱ دیدگاه